«الــم» = از حروف مقطّعه قرآن کريم است. برای خواندن اين حروف اسم آنها يکی يکی به ترتيب در کنار يکديگر خوانده می شود: «الف، لام، ميم»
« ذلِكَ » = آن، اسم اشاره دور، مبنی بر فتح، ذٰا اسم اشاره، لِ برای دوری، کَ کاف خطاب
« اَلْكِتاب » = اسم، مصدر، آنچه در آن می نويسند، نوشته، نامه – ورق، برگ، صفحه- فريضه، فرض – حکم، دستور – قَدَر، قضا ج : کُتُب از ريشه کتب، باب: فَعَلَ يَفْعُلُ، کَتَبَ –ُ کَتْباً و کِتاباً و کِتْبَةً و کِتابَةً = کتاب يا نامه نوشت.
« لا» = حرف نفی است، گاهی نفی جنس می کند و معنی هيچ می دهد. در اينصورت شبيه به حروف مشبّهةٌ بالفعل عمل می کند، بر سر مبتدا و خبر می آيد، مبتدا را به عنوان اسم خود منصوب و خبر را به عنوان خبر خود مرفوع می کند.
« رَيْبَ » = مصدر، شک، ظنّ و گمان. اجوف يايی، رابَ –ِ رَيْباً = به شکّ و گمان انداخت.
« فِي » = حرف جرّ، در
« هِ » = ضمير مفرد مذکّر غايب، او
« هُدیً » = مصدر، ثلاثی مجرّد هَدَی –ِ هُدَیً و هَدْياً و هِدايَةً، هدايت خواستن، هدايت
« لِ » = حرف جرّ، برای
« مُتَّقِين » = پرهيزگار، جمع مذکّر سالم مُتَّقی : اسم فاعل، از باب افتعال ريشه وقی، اصل آن اِوْتَقَی است که واو به تاء قلب و در آن ادغام شده است. «اِتَّقَی = ماضی» ، «يَتَّقِی = مضارع» ، «مُتَّقِی = اسم فاعل»
« يُؤْمِنُونَ » = ايمان می آورند. فعل مضارع باب افعال از ريشه «امن»، در ماضی باب اِفعال آن: «اَءْمَنَ» دو همزه در کنار يکديگر، يکی مفتوح، ديگری ساکن تبديل به «آ» می شود: «آمَنَ = اعتماد کرد، تصديق کرد، ايمان آورد». مضارع آن «يُؤْمِنُ» است بر وزن يُفْعِلُ. «يُؤْمِنُونَ» جمع مذکّر غائب، نون نشانه رفع است و واو ضمير رفعی بارز، فاعل آن است.
« غَيْبِ » = مصدر، ثلاثی مجرّد، از ريشه غيب، پنهان، ناپديد، شک، گمان، ج: غياب و غُيوب
« يُقِيمُونَ » = برپای می دارند. فعل مضارع باب افعال از ريشه «قوم»، در ماضی باب اِفعال آن: «اَقْوَمَ» واو مفتوح ماقبل ساکن فتحه خود را به ماقبل داده سپس واو ساکن ماقبل مفتوح تبديل به الف شده است. مضارع آن «يُقْوِمُ» بوده است بر وزن يُفْعِلُ. واو مکسور ماقبل ساکن، کسره خود را به ماقبل داده «يُقِوْمُ» ساکن شده است. واو ساکن ماقبل مکسور تبديل به ياء «يُقِيمُ» شده است. «يُقيمُونَ» جمع مذکّر غائب، نون نشانه رفع است و واو ضمير رفعی بارز، فاعل آن است.
« صَلاة » = اسم، مصدر از ريشه صلو، ماضی آن صَلَّی، اصل آن صلوة بوده، جمع آن صَلَوٰات است. نيايش، دعا – نماز
« مِنْ » = حرف جرّ، از، در اينجا برای تبعيض به معنی قسمتی از
« مَا » = اسم موصول مشترک برای غير عاقل، آنچه
« رَزَقْنا » = فعل ماضی، ثلاثی مجرّد، متکلّم مع الغير، از ريشه رزق باب فَعَلَ –ُ ، روزی داديم.
« هُمْ » = ضمير متّصل نصبی يا جرّی، جمع مذکّر غائب، آنان
« يُنْفِقُونَ » = فعل مضارع، ثلاثی مزيدٌ فيه، باب اِفعال، از ريشه نفق، جمع مذکّر غائب، خرج می کنند. می دهند، می بخشند.
« اُنْزِلَ » = فعل ماضی مجهول، ثلاثی مزيدٌ فيه، باب اِفعال، مفرد مذکّر غائب، متعدّی، فرود آورده شد. نازل شد.
« إِلَي » = حرف جرّ ، به، به سوی. هرگاه ضمير به آن متّصل شود، الف آن به ياء قلب می شود. «اِلَيْکَ = به سوی تو»، گاهی انتهای غايت زمانی يا مکانی را می رساند.
« قَبْلِ » = اسم، مقابل بعد، پيش، ظرف زمان و معرب است. هرگاه مضافٌ اِلَيْه آن حذف شود مبنی بر ضمّ است.
« آخِرَة » = خانه جاويدان پس از مرگ، مؤنّث آخِر : اسم فاعل از أخر، آنکه در ترتيب در پايان آيد، پسين، واپسين، ضدّ اوّل است. ج: اُخْرَيات
« هُمْ » = ضمير منفصل رفعی، جمع مذکّر غائب، مبنی بر سکون، آنان
« يُوقِنُونَ » = فعل مضارع، ثلاثی مزيدٌ فيه، باب اِفعال، اصل آن اَيْقَنَ، يُيْقِنُ بوده است، ياء ساکن ماقبل مضموم قلب به واو «يُوقِنُ» شده است. به يقين دانست، يقين پيدا کرد.
« اُولٰئِكَ » = آنان، اُولاءِ اسم اشاره جمع برای نزديک است و مذکّر و مؤنّث در آن يکسان است. کاف خطاب به آخر آن پيوسته اُولٰئکَ شده و به اشاره متوسّط دلالت دارد.
« مُفْلِحُونَ » = اسم فاعل از باب اِفعال، ريشه فلح ، جمع مذکّر، رستگاران