سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

جدول صرف، معني و نحو آيات 62 تا 69 (ص 10) سوره بقره

إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى‏ وَ الصَّبِِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(62)

كلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (تركيب)

إِنَّ

حرف مشبهة بالفعل، مبني بر فتح

همانا

عامل

جمله: «إنّ الذين آمنوا» محلي از اعراب ندارد استينافيّه.

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکر، معرفه، مبني بر فتح

کساني که

اسم إنَّ و محلاً منصوب

آمَنُوا

فعل ماضي، جمع مذکر غايب، ريشه أ م ن، صحيح و مهموز الفاء، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر ضم، معلوم و متعدي

ايمان آوردند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «آمنوا» محلي از اعراب ندارد صله موصول (الذين) أول.

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکر، معرفه، مبني بر فتح

کساني که

معطوف به الذين و محلاً منصوب

هادُوا

فعل ماضي، جمع مذکر غايب، ريشه ه و د، اجوف واوي، اعلال به قلب، ثلاثي مزيد باب مفاعلة، مبني بر ضم، معلوم و متعدي

يهودي شدند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «هادوا» محلي از اعراب ندارد صله موصول (الذين) دوم.

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

النَّصارى

اسم، جمع مكسر نَصراني، معرفه به ال، معرب، جامد

مسيحيان

معطوف به الذين اول و تقديراً منصوب

‏ وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

الصَّابِئِينَ

اسم، جمع مذكر، معرفه به ال، معرب، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد

ستاره پرستان

معطوف به الذين اول و منصوب با ياء

مَنْ

اسم موصول عام (عاقل) يا اسم شرط، مبني بر سكون، معرفه

كسي كه، هر كس

بدل از اسم هاي قبل و محلاً منصوب يا مبتدا و محلاً مرفوع

آمَنَ

فعل ماضي، مفرد مذکر غايب، ريشه أ م ن، صحيح و مهموز الفاء، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر فتح، معلوم و متعدي

ايمان آورد

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هو محلاً مرفوع

جمله: «آمن …» محلي از اعراب ندارد صله موصول (من).

بِ

حرف جر، مبني بر كسر

به

عامل

جارّ و مجرور متعلّق به آمن

اللَّهِ

اسم، لفظ جلاله، معرفه، معرب

خداوند

مجرور ـِـ

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

الْيَوْمِ

اسم، ظرف زمان، معرفه به ال، معرب

روز

معطوف به الله و مجرور ـِـ ظاهري

الْآخِرِ

اسم، مفرد مذكر، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد، معرفه به ال، معرب

آخرت

صفت، تابع و مجرور ـِـ ظاهري

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

عَمِلَ

فعل ماضي، مفرد مذکر غايب، ريشه ع م ل، صحيح و سالم، ثلاثي مجرد باب فَعِلَ يَفْعَلُ، مبني بر فتح، معلوم و متعدي

انجام داد

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هو محلاً مرفوع

صالِحاً

اسم، مفرد مذكر، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد، نكره، معرب

نيكي

مفعول به و منصوب ـًـ ظاهري

فَ

حرف زائد، مبني بر فتح، غير عامل

پس

ـــ

لَ

حرف جر، مبني بر فتح

براي

عامل

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر مقدّم

جمله: «لهم أجرهم» محلّاً مرفوع خبر إنّ.

هُمْ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر غايب، معرفه و مبني بر سکون

ايشان

محلاً مجرور

أَجْرُ

اسم، مصدر، ثلاثي مجرد، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب، جامد

پاداش

مبتداي مؤخّر و مرفوع ـُـ ظاهري

هُمْ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر غايب، معرفه و مبني بر سکون

ايشان

مضاف اليه و محلاً مجرور

عِنْدَ

اسم، ظرف زمان، معرب، معرفه به اضافه (مضاف)

نزد

ظرف زمان و منصوب ـَـ ظاهري متعلّق به محذوف حال از أجر

رَبِّ

اسم، مصدر سماعي، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب، جامد

پروردگار

مضاف اليه و مجرور ـِـ ظاهري

هِمْ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر غايب، معرفه و مبني بر سکون

ايشان

مضاف اليه و محلاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

لا

حرف نفي مهمله يا شبيه به ليس، مبني بر سكون، عامل

نه، نيست

ـــ

جمله: «لا خوف عليهم» محلّاً مرفوع معطوف بر جمله لهم أجرهم.

خَوْفٌ

اسم، مصدر ثلاثي مجرد، نكره، معرب

ترس

مبتدا يا اسم لا و مرفوع ـٌـ ظاهري

عَلَيْ

حرف جر، مبني بر سكون

بر

عامل

جار و مجرور متعلق به خبر محذوف لا

هِمْ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر غايب، معرفه و مبني بر سکون

ايشان

محلاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

لا

حرف زائد براي تاكيد نفي، مبني بر سكون، غير عامل

نه

ـــ

جمله: «لا هم يحزنون» محلّاً مرفوع معطوف بر جمله لهم أجرهم.

هُمْ

اسم، ضمير منفصل رفعي، جمع مذکر غايب، معرفه و مبني بر سکون

ايشان

مبتدا و محلاً مرفوع

يَحْزَنُونَ

فعل مضارع، جمع مذکر غايب، ريشه ح ز ن، صحيح و سالم، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعَلُ، معرب، معلوم

اندوهگين مي شوند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «يحزنون» محلّاً مرفوع خبر (هم).

كساني كه ايمان آوردند و كساني كه يهودي و مسيحي و صابئي شدند، هركس به خدا و روز آخرت ايمان داشته باشد و كار شايسته انجام دهد، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه ترسي بر آنان است و نه اندوهگين مي شوند. (62)

 

وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(63)

كلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (تركيب)

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

إِذْ

اسم دائم الاضافه، ظرف زمان، مبني بر سكون

زماني كه

مفعول به براي فعل محذوف [اذكروا] و محلاً منصوب

أَخَذْنا

فعل ماضي، متکلم مع الغير، ريشه أ خ ذ، صحيح و مهموز الفاء، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر سکون، معلوم

گرفتيم

فعل و فاعل آن ضمير بارز نا محلاً مرفوع

جمله: «أخذنا …» محلاً مجرور مضاف اليه (إذ).

مِيثاقَ

اسم، مصدر، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

پيمان

مفعول به و منصوب ـَـ ظاهري

كُمْ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر سکون

آنان

مضاف اليه و محلاً مجرور

وَ

حرف حاليه، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

رَفَعْنا

فعل ماضي، متکلم مع الغير، ريشه ر ف ع، صحيح و سالم، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعَلُ، مبني بر سکون، معلوم

بالا برديم

فعل و فاعل آن ضمير بارز نا محلاً مرفوع

جمله: «رفعنا ..» محلّاً منصوب حال به تقدير (قد).

فَوْقَ

اسم، ظرف مكان، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

بالاي

ظرف مكان منصوب متعلّق به رفعنا

جمله: «خذوا …» محلاً منصوب مفعول به براي قول محذوف مجاز است كه جمله جواب براي قسم باشد زيرا ميثاق قسم گرفته شده است و جمله مقدّر در موضع حال.

كُمُ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر سکون

آنان

مضاف اليه و محلاً مجرور

الطُّورَ

اسم عام، مفرد مذكر، معرفه به ال، معرب، جامد

كوه طور

مفعول به و منصوب ـَـ ظاهري

خُذُوا

فعل امر، جمع مذكر مخاطب، ريشه أ خ ذ، صحيح و مهموز الفاء، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر حذف نون، معلوم و متعدي

بگيريد

فعل امر و مجزوم (حذف نون)، فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

ما

اسم موصول عام (غير عاقل)، مبني بر سكون، معرفه

آنچه

مفعول به و محلاً منصوب

آتَيْنا

فعل ماضي، متکلم مع الغير، ريشه أ ت ي، مهموز الفاء و ناقص يايي، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر سکون، معلوم

داديم

فعل و فاعل آن ضمير بارز نا محلاً مرفوع

جمله: «آتيناكم» محلّي از اعراب ندارد صله موصول.

كُمْ

اسم، ضمير متصل نصبي، جمع مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر سکون

آنان

مفعول به و محلاً منصوب و مفعول به دوم محذوف يعني آتيناكموه

بِ

حرف جر، مبني بر كسر

به

عامل

جارّ و مجرور متعلّق به محذوف حال از مفعول آتيناكم

قُوَّةٍ

اسم، مصدر سماعي، نكره، معرب

نيرو

مجرور ـٍـ

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

اذْكُرُوا

فعل امر، جمع مذكر مخاطب، ريشه ذ ك ر، صحيح و سالم، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر حذف نون، معلوم و متعدي

ياد كنيد

فعل امر و مجزوم (حذف نون)، فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «اذكروا …» محلّاً منصوب معطوف بر جمله خذوا.

ما

اسم موصول عام (غير عاقل)، مبني بر سكون، معرفه

آنچه

مفعول به و محلاً منصوب

فِي

حرف جر، مبني بر سكون

در

عامل

جار و مجرور متعلّق به محذوف صله ما

هِ

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مذکر غايب، معرفه، مبني بر ضم اصلي و كسر عارضي

آن

محلاً مجرور

لَعَلَّ

حرف مشبه بالفعل براي اميدواري، مبني بر فتح

همانا

عامل

جمله: «لعلّكم تتقون» محلّي از اعراب ندارد تعليليّه.

كُمْ

اسم، ضمير متصل، جمع مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر سکون

آنان

اسم لعلَّ و محلاً منصوب

تَتَّقُونَ

فعل مضارع، جمع مذکر غايب، ريشه و ق ي، لفيف مفروق، ثلاثي مزيد باب افتعال، معرب، معلوم

پرهيزگار شويد

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «تتّقون» محلّاً مرفوع خبر لعلّ.

و به ياد آوريد زماني را كه با شما پيمان بستيم و كوه طور را بالاي سرتان قرار داديم، آنچه را به شما داديم با نيرو بگيريد و آنچه را كه در آن است به ياد داشته باشيد باشد كه پرهيزگار شويد. (63)

 

ثُمَّ تَوَلَّيْتُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ  فَلَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الخَْاسِرِينَ(64)

كلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (تركيب)

ثُمَّ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

سپس

ـــ

جمله: «تولّيتم» محلاً مجرور معطوف بر جمله أخذنا در آيه قبل.

تَوَلَّيْتُمْ

فعل ماضي، جمع مذکر مخاطب، ريشه و ل ي، لفيف مفروق، ثلاثي مزيد باب تفعُّل، مبني بر سكون، معلوم و متعدي

پشت كرديد

فعل و فاعل آن ضمير بارز تُم محلاً مرفوع

مِنْ

حرف جر، مبني بر سكون

از

عامل

جارّ و مجرور متعلّق به تولّيتم

بَعْدِ

اسم، ظرف زمان، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

بعد

مجرور ـِـ

ذلِكَ

اسم اشاره به دور، مفرد مذکر، معرفه، مبني بر فتح

آن

مضاف اليه و محلاً مجرور

فَ

حرف استيناف، مبني بر فتح، غير عامل

پس

ـــ

لَوْ

حرف امتناع براي وجود، شرط غير جازم، مبني بر سكون

اگر

ـــ

جمله: «لو لا فضل اللّه …» محلّي از اعراب ندارد استينافيّه.

لا

نبود

ـــ

فَضْلُ

اسم، مصدر سماعي، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

فضل

مبتدا و مرفوع ـُـ ظاهري و خبر محذوف وجوبا [موجود]

اللَّهِ

اسم، لفظ جلاله، معرفه، معرب

خداوند

مضاف اليه و مجرور ـِـ ظاهري

عَلَيْ

حرف جر، مبني بر سكون

بر

عامل

جار و مجرور متعلّق به فضل

كُمْ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر سکون

آنان

محلاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

رَحْمَتُ

اسم، مصدر سماعي، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

رحمت

معطوف به فضل و مرفوع ـُـ ظاهري

هُ

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مذکر غايب، معرفه، مبني بر ضم اصلي و كسر عارضي

آن

مضاف اليه و محلاً مجرور

لَ

حرف جواب لو لا، مبني بر فتح، غير عامل

هر آينه

ـــ

جمله: «كنتم من الخاسرين» محلّي از اعراب ندارد جواب شرط غير جازم.

كُنْتُمْ

فعل ماضي ناقصه، جمع مذکر مخاطب، ريشه ک و ن، اجوف واوي، اعلال به حذف، مبني بر سکون

بوديد

فعل ناقصه و اسم آن ضمير بارز تُم محلاً مرفوع

مِنَ

حرف جر، مبني بر سكون

از

عامل

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر كنتم

الْخاسِرِينَ

اسم، جمع مذکر، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد، معرب

زيانكاران

مجرور با ياء

سپس از بعد آن پشت كرديد و اگر فضل و رحمت خداوند نبود هر آينه از زيانكاران بوديد.(64)

 

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْاْ مِنكُمْ فىِ السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ(65)

كلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (تركيب)

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

لَ

لام قسم براي قسم مقدّر، مبني بر فتح

هر آينه

ـــ

قَدْ

حرف تحقيق، مبني بر سكون، غير عامل

به تحقيق

ـــ

عَلِمْتُمُ

فعل ماضي، جمع مذکر مخاطب، ريشه ع ل م، صحيح و سالم، ثلاثي مجرد باب فَعِلَ يفعَلُ، مبني بر سكون، معلوم و متعدي

دانستيد

فعل و فاعل آن ضمير بارز تُم محلاً مرفوع

جمله: «علمتم ..» محلّي از اعراب ندارد جواب قسم مقدّر.

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکر، معرفه، مبني بر فتح

کساني که

مفعول به و محلاً منصوب

اعْتَدَوْا

فعل ماضي، جمع مذکر مخاطب، ريشه ع د و، ناقص واوي، اعلال به حذف، ثلاثي مزيد باب افتعال، مبني، معلوم و متعدي

تجاوز كردند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «اعتدوا ..» محلّي از اعراب ندارد صله موصول (الذين).

مِنْ

حرف جر، مبني بر سكون

از

عامل

جار و مجرور متعلّق به محذوف حال از فاعل اعتدوا

كُمْ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر سکون

آنان

محلاً مجرور

فِي

حرف جر، مبني بر سكون

در

عامل

جارّ و مجرور متعلّق به اعتدوا و  حذف مضاف يعني في يوم السبت

السَّبْتِ

اسم، مصدر، معرفه به ال، معرب، جامد

شنبه

مجرور ـِـ

فَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

پس

ـــ

قُلْنا

فعل ماضي، متکلم مع الغير، ريشه ق و ل، اجوف واوي، اعلال به حذف، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر سکون، معلوم

گفتيم

فعل و فاعل آن ضمير بارز نا محلاً مرفوع

جمله: «قلنا …» محلّي از اعراب ندارد معطوف بر جمله علمتم.

لَ

حرف جر، مبني بر فتح

براي

عامل

جار و مجرور متعلّق به قلنا

هُمْ

اسم، ضمير متصل جري، جمع مذکر غايب، معرفه و مبني بر سکون

ايشان

محلاً مجرور

كُونُوا

فعل ماضي ناقصه، جمع مذکر غايب، ريشه ک و ن، اجوف واوي، مبني بر ضم

باشيد

فعل ناقصه و اسم آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «كونوا قردة» محلّاً منصوب مفعول به.

قِرَدَةً

اسم، جمع مكسر قرد، نكره، معرب، جامد

بوزينه ها

خبر كان و منصوب ـًـ ظاهري

خاسِئِينَ

اسم، جمع مذکر، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد، معرب

رانده شدگان

صفت قردة، يا حال از اسم كان و يا خبر دوم كونوا و منصوب با ياء

و هر آينه به تحقيق شناختيد كساني را كه در روز شنبه از حد خود تجاوز كردند پس به آنها گفتيم بوزينه هايي رانده شده باشيد. (65)

 

فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينْ‏َ يَدَيهَْا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ(66)

كلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (تركيب)

فَ

حرف استيناف، مبني بر فتح، غير عامل

پس

ـــ

جَعَلْنا

فعل ماضي، متکلم مع الغير، ريشه ج ع ل، صحيح و سالم، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعَلُ، مبني بر سکون، معلوم

قرار داديم

فعل و فاعل آن ضمير بارز نا محلاً مرفوع

جمله: «جعلناها …» محلّي از اعراب ندارد استينافيّه.

ها

اسم، ضمير متصل نصبي، مفرد مونث غايب، معرفه، مبني بر سكون

آن

مفعول به اول و محلاً منصوب

نَكالاً

اسم، نكره، معرب، جامد

عبرت

مفعول به دوم و منصوب ـًـ ظاهري

لِ

حرف جر، مبني بر كسر

براي

عامل

جار و مجرور متعلّق به نكالا

ما

اسم موصول عام (غير عاقل)، مبني بر سكون، معرفه

آنچه

محلاً مجرور

بَيْنَ

اسم، ظرف مكان، معرب، معرفه به اضافه (مضاف)

معاصران

ظرف مكان منصوب متعلّق به محذوف صله ما

يَدَيْ

اسم، مثني مذكر، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب، جامد

مضاف اليه و مجرور با ياء

ها

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مونث غايب، معرفه، مبني بر سكون

مضاف اليه و محلاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

ما

اسم موصول عام (غير عاقل)، مبني بر سكون، معرفه

آنچه

معطوف به ماي اول و محلاً مجرور

خَلْفَ

اسم، ظرف مكان، معرب، معرفه به اضافه (مضاف)

پشت سر

ظرف مكان منصوب متعلّق به محذوف صله ما

ها

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مونث غايب، معرفه، مبني بر سكون

آن

مضاف اليه و محلاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

مَوْعِظَةً

اسم، مصدر ميمي، نكره، معرب

اندرز

معطوف به نكالا و منصوب ـًـ ظاهري

لِ

حرف جر، مبني بر كسر

براي

عامل

جارّ و مجرور متعلّق به موعظة

الْمُتَّقِينَ

اسم، جمع مذکر، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مزيد باب افتعال، معرب

پرهيزگاران

مجرور با ياء

و آنها را عبرتي براي معاصران و آيندگان و اندرزي براي پرهيزگاران قرار داديم. (66)

 

وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبحَُواْ بَقَرَةً  قَالُواْ أَ تَتَّخِذُنَا هُزُوًا  قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الجَْاهِلِينَ(67)

كلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (تركيب)

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

إِذْ

اسم دائم الاضافه، ظرف زمان، مبني بر سكون

زماني كه

مفعول به براي فعل محذوف [اذكروا] و محلاً منصوب

قالَ

فعل ماضي، مفرد مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر فتح، معلوم

گفت

فعل ماضي

جمله: «قال موسى …» محلاً مجرور مضاف اليه (إذ).

مُوسى

اسم، مفرد مذكر، معرفه، معرب، جامد

موسي

فاعل و تقديراً مرفوع

‏ لِ

حرف جر، مبني بر كسر

براي

عامل

جار و مجرور متعلق به قالَ

قَوْمِ

اسم، جمع، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب، جامد

قوم

مجرور ـِـ

هِ

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مذکر غايب، معرفه، مبني بر ضم اصلي و كسر عارضي

آن

مضاف اليه و محلاً مجرور

إِنَّ

حرف مشبهۀ بالفعل، مبني بر فتح

همانا

عامل

جمله: «إنّ اللّه يأمركم» محلّاً منصوب مفعول به.

اللَّهَ

اسم، لفظ جلاله، معرفه، معرب

خداوند

اسم إنَّ و منصوب ـَـ ظاهري

يَأْمُر

فعل مضارع، مفرد مذکر غايب، ريشه أ م ر، صحيح و مهموزالفاء، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، معرب، متعدي و معلوم

امر مي كند

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هو محلاً مرفوع

جمله: «يأمركم ..» محلّاً مرفوع خبر إنّ.

ُكُمْ

اسم، ضمير متصل نصبي، جمع مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر سکون

آنان

مفعول به و محلاً منصوب

أَنْ

حرف مصدري و نصب، مبني بر سكون، عامل

اينكه

ـــ

مصدر مؤوّل از أن و فعل محلّاً مجرور به حرف جرّ محذوف متعلّق به يأمركم يا مفعول به دوم يأمركم

تَذْبَحُوا

فعل مضارع، جمع مذكر مخاطب، ريشه ذ ب ح، صحيح و سالم، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعَلُ، معرب، متعدي و معلوم

ذبح كنيد

فعل مضارع منصوب و علامت نصب حذف نون و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

بَقَرَةً

اسم، مفرد مونث، جامد، نكره، معرب

گاو

مفعول به و منصوب ـًـ ظاهري

قالُوا

فعل ماضي، جمع مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر ضم، معلوم

گفتند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «قالوا …» محلّي از اعراب ندارد استيناف بياني.

أَ

استفهام انكاري، مبني بر فتح

آيا

ـــ

جمله: «أ تتّخذنا هزوا» محلّاً منصوب مفعول به.

تَتَّخِذُ

فعل مضارع، مفرد مذکر مخاطب، ريشه أ خ ذ، صحيح و مهموزالفاء، ثلاثي مزيد باب افتعال، معرب، متعدي و معلوم

گرفتي

فعل و فاعل آن ضمير مستتر أنتَ محلاً مرفوع

نا

اسم، ضمير متصل نصبي، متكلم مع الغير، معرفه و مبني بر سكون

ما

مفعول به اول و محلاً منصوب

هُزُواً

اسم، مصدر سماعي، نكره، معرب، جامد

مسخره

مفعول به دوم و منصوب ـًـ ظاهري

قالَ

فعل ماضي، مفرد مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر فتح، معلوم

گفت

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هو محلاً مرفوع

جمله: «قال …» محلّي از اعراب ندارد استينافيّه.

أَعُوذُ

فعل مضارع، متكلم وحده، ريشه ع و ذ، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يَفْعُلُ، معرب، معلوم

پناه مي برم

فعل و فاعل آن ضمير مستتر أنا و محلاً مرفوع

جمله: «أعوذ باللّه» محلّاً منصوب مفعول به.

بِ

حرف جر، مبني بر كسر

مانند

به

جارّ و مجرور متعلّق به  أعوذ

اللَّهِ

اسم، لفظ جلاله، معرفه، معرب

خداوند

مجرور ـِـ

أَنْ

حرف نصب، مبني بر سكون، عامل

اينكه

ـــ

مصدر مؤوّل (أن أكون ..) محلّاً مجرور به حرف جرّ محذوف متعلّق به أعوذ

أَكُونَ

فعل مضارع ناقصه، متكلم وحده، ريشه ک و ن، اجوف واوي ، معرب

باشم

فعل ناقصه و اسم آن ضمير مستتر أنا محلاً مرفوع

مِنَ

حرف جر، مبني بر سكون

از

عامل

جارّ و مجرور متعلّق به محذوف خبر أكون

الْجاهِلِينَ

اسم، جمع مذکر، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد، معرب

نادانان

مجرور با ياء

و به ياد آوريد زماني را كه موسي به قوم خود گفت خداوند فرمان مي دهد كه گاوي را ذبح كنيد. گفتند آيا ما را به مسخره مي گيري؟ گفت به خدا پناه مي برم اينكه از نادانان باشم. (67)

 

قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِ‏ّ لَّنَا مَا هِىَ  قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَ لَا بِكْرٌ عَوَانُ  بَينْ‏َ ذَالِكَ  فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ(68)

كلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (تركيب)

قالُوا

فعل ماضي، جمع مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر ضم، معلوم

گفتند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «قالوا …» محلّي از اعراب ندارد استيناف بياني.

ادْعُ

فعل امر، مفرد مذکر مخاطب، ريشه د ع و، ناقص واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر حذف حرف عله، معلوم و متعدي

بخوان

فعل و فاعل آن ضمير مستتر أنتَ محلاً مرفوع

جمله: «ادع» محلّاً منصوب مفعول به.

لَ

حرف جر، مبني بر فتح

براي

عامل

جار و مجرور متعلّق به ادع

نا

اسم، ضمير متصل جري، متکلم مع  الغير، معرفه و مبني بر سکون

ما

محلاً مجرور

رَبَّ

اسم، مصدر سماعي، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

پروردگار

مفعول به و منصوب ـَـ ظاهري

كَ

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر فتح

تو

مضاف اليه و محلاً مجرور

يُبَيِّنْ

فعل مضارع، مفرد مذکر غايب، ريشه ب ي ن، اجوف يايي، ثلاثي مزيد باب تفعيل، معرب، معلوم و متعدي

روشن سازد

فعل مضارع جواب فعل امر و مجزوم علامت جزم سکون

جمله: «يبيّن» محلّي از اعراب ندارد جواب شرط مقدّر غير مقترن با فاء.

لَ

حرف جر، مبني بر فتح

براي

عامل

جار و مجرور متعلّق به يبَين

جمله: «ما هي» محلّاً منصوب مفعول به براي فعل يبيّن و مجاز است كه مفعول محذوف باشد پس جمله استيناف بيانيّ محلّي از اعراب ندارد.

نا

اسم، ضمير متصل جري، متکلم مع  الغير، معرفه و مبني بر سکون

ما

محلاً مجرور

ما

اسم استفهام، مبني بر سکون

چيست

مبتدا و محلاً مرفوع

هِيَ

اسم، ضمير منفصل رفعي، مفرد مونث غايب، معرفه و مبني بر فتح

آن

خبر و محلاً مرفوع

قالَ

فعل ماضي، مفرد مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر فتح، معلوم

گفت

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هو محلاً مرفوع

جمله: «قال …» محلّي از اعراب ندارد استينافيّه.

إِنَّ

حرف مشبهة بالفعل، مبني بر فتح

همانا

عامل

جمله: «إنّه يقول» محلّاً منصوب مفعول به.

هُ

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مذکر غايب، معرفه و مبني بر ضم

آن

اسم إنَّ و محلاً منصوب

يَقُولُ

فعل مضارع، مفرد مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، معرب، معلوم

مي گويد

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هو محلاً مرفوع

جمله: «يقول …» محلّاً مرفوع خبر إنّ.

إِنَّ

حرف مشبهة بالفعل، مبني بر فتح

همانا

عامل

جمله: «إنها بقرة» محلّاً منصوب مفعول به.

ها

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مونث غايب، معرفه و مبني بر سکون

آن

اسم إنَّ و محلاً منصوب

بَقَرَةٌ

اسم، مفرد مونث، معرفه به ال، معرب، جامد

گاو

خبر إنَّ و مرفوع ـٌـ ظاهري

لا

حرف نافيه مهمله، مبني بر سكون

نه

ـــ

فارِضٌ

اسم، مفرد مذكر، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد، نكره، معرب

پير

صفت بقرة و مرفوع يا خبر براي مبتداي محذوف لا [هي] فارض

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح، غير عامل

و

ـــ

لا

حرف نافيه وتجب، مبني بر سكون

نه

ـــ

بِكْرٌ

اسم، مفرد مذكر، مشتق (صفت مشبهه)، ثلاثي مجرد، نكره، معرب

جوان

معطوف بر فارض و مرفوع ـٌـ ظاهري

عَوانٌ

اسم، مفرد مذكر، مشتق (صفت مشبهه)، ثلاثي مجرد، نكره، معرب

ميانه

صفت دوم بقرة و مرفوع ـٌـ ظاهري

بَيْنَ

اسم، ظرف زمان، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

ميان

ظرف مكان منصوب متعلّق به عوان

ذلِكَ

اسم اشاره به دور، مفرد مذکر، معرفه، مبني بر فتح

آن

مضاف اليه و محلاً مجرور

فَ

حرف عطف (رابط جواب شرط)، مبني بر فتح، غير عامل

پس

ـــ

جمله: «افعلوا» محلاً مجزوم جواب شرط مقدّر يعني إن عرفتم ذلك فافعلوا.

افْعَلُوا

فعل امر، جمع مذكر مخاطب، ريشه ف ع ل، صحيح و سالم، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعَلُ، مبني بر حذف نون، معلوم و متعدي

انجام دهيد

فعل امر و مجزوم (حذف نون)، فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

ما

اسم موصول عام (غير عاقل)، مبني بر سكون، معرفه

آنچه

مفعول به و محلاً منصوب

تُؤْمَرُونَ

فعل مضارع، جمع مذكر مخاطب، ريشه أ م ر، صحيح و مهموز الفاء، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ يا ثلاثي مزيد باب إفعال، معرب، مجهول

امر مي شويد

فعل مضارع مجهول و نايب فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «تؤمرون» محلّي از اعراب ندارد صله موصول (ما).

گفتند براي ما پروردگارت را بخوان تا بيان كند كه آن چيست؟ گفت او مي گويد : گاوي است نه پير و نه جوان، ميانسال است. اكنون آنچه را دستور داده شده ايد را انجام دهيد. (68)

 

قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِ‏ّ لَّنَا مَا لَوْنُهَا  قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ(69)

كلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (تركيب)

قالُوا

فعل ماضي، جمع مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر ضم، معلوم

گفتند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلاً مرفوع

جمله: «قالوا …» محلّي از اعراب ندارد استيناف بياني.

ادْعُ

فعل امر، مفرد مذکر مخاطب، ريشه د ع و، ناقص واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر حذف حرف عله، معلوم و متعدي

بخوان

فعل و فاعل آن ضمير مستتر أنتَ محلاً مرفوع

جمله: «ادع» محلّاً منصوب مفعول به.

لَ

حرف جر، مبني بر فتح

براي

عامل

جار و مجرور متعلّق به ادع

نا

اسم، ضمير متصل جري، متکلم مع  الغير، معرفه و مبني بر سکون

ما

محلاً مجرور

رَبَّ

اسم، مصدر سماعي، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

پروردگار

مفعول به و منصوب ـَـ ظاهري

كَ

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مذکر مخاطب، معرفه و مبني بر فتح

تو

مضاف اليه و محلاً مجرور

يُبَيِّنْ

فعل مضارع، مفرد مذکر غايب، ريشه ب ي ن، اجوف يايي، ثلاثي مزيد باب تفعيل، معرب، معلوم و متعدي

روشن سازد

فعل مضارع جواب فعل امر و مجزوم علامت جزم سکون

جمله: «يبيّن» محلّي از اعراب ندارد جواب شرط مقدّر غير مقترن با فاء.

لَ

حرف جر، مبني بر فتح

براي

عامل

جار و مجرور متعلّق به يبَين

جمله: «ما لونُها» محلّاً منصوب مفعول به براي فعل يبيّن و مجاز است كه مفعول محذوف باشد پس جمله استيناف بيانيّ محلّي از اعراب ندارد.

نا

اسم، ضمير متصل جري، متکلم مع  الغير، معرفه و مبني بر سکون

ما

محلاً مجرور

ما

اسم استفهام، مبني بر سکون

چيست

مبتدا و محلاً مرفوع

لَوْنُ

اسم حال براي اشياء، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب، جامد

رنگ

خبر و مرفوع ـُـ ظاهري

ها

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مونث غايب، معرفه و مبني بر سکون

آن

مضاف اليه و محلاً مجرور

قالَ

فعل ماضي، مفرد مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر فتح، معلوم

گفت

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هو محلاً مرفوع

جمله: «قال …» محلّي از اعراب ندارد استينافيّه.

إِنَّ

حرف مشبهة بالفعل، مبني بر فتح

همانا

عامل

جمله: «إنّه يقول» محلّاً منصوب مفعول به.

هُ

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مذکر غايب، معرفه و مبني بر ضم

آن

اسم إنَّ و محلاً منصوب

يَقُولُ

فعل مضارع، مفرد مذکر غايب، ريشه ق و ل، اجوف واوي، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، معرب، معلوم

مي گويد

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هو محلاً مرفوع

إِنَّ

حرف مشبهة بالفعل، مبني بر فتح

همانا

عامل

جمله: «إنها بقرة» محلّاً منصوب مفعول به.

ها

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مونث غايب، معرفه و مبني بر سکون

آن

اسم إنَّ و محلاً منصوب

بَقَرَةٌ

اسم، مفرد مونث، معرفه به ال، معرب، جامد

گاو

خبر إنَّ و مرفوع ـٌـ ظاهري

صَفْراءُ

اسم، مفرد مونث، نكره، معرب، مشتق (صفت مشبهه)

زرد

صفت بقرة و مرفوع ـٌـ ظاهري

فاقِعٌ

اسم، مفرد مذكر، نكره، معرب، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد

يكدست، تند

صفت دوم بقرة يا خبر مقدم و مرفوع ـٌـ ظاهري

لَوْنُ

اسم حال براي اشياء، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب، جامد

رنگ

مبتداي مؤخّر و فاعل براي اسم فاعل فاقع و مرفوع ـُـ ظاهري

جمله: «لونها» محلّاً مرفوع صفت براي (بقرة).

ها

اسم، ضمير متصل جري، مفرد مونث غايب، معرفه و مبني بر سکون

آن

مضاف اليه و محلاً مجرور

تَسُرُّ

فعل مضارع، مفرد مونث غايب، ريشه س ر ر، صحيح و مضاعف، ثلاثي مجرد باب فَعَلَ يفعُلُ، معرب، معلوم

شادمان مي كند

فعل و فاعل آن ضمير مستتر هي محلاً مرفوع

جمله: «تسرّ الناظرين» محلّاً مرفوع صفت براي (بقرة).

النَّاظِرِينَ

اسم، جمع مذکر، مشتق (اسم فاعل)، ثلاثي مجرد، معرب

بينندگان

مفعول به و منصوب با ياء

گفتند براي ما پروردگارت را بخوان تا بيان كند رنگ آن چيست؟ گفت او مي گويد : گاوي است زرد يكدست كه رنگش بينندگان را مسرور مي سازد. (69)

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من