سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

مقدمه ای بر فرهنگ اسلامی (5) ريشه های انسانی فرهنگ 3

 

12- کمال فرهنگي انسان عايد نوع انسان مي شود. انسان با وجود تمام انحرافاتش از مسير اصلي رو به کمال مي­ رود. ابزارآلات و استعدادهاي رسيدن به کمال در افراد انسان نهفته است و استعدادهاي نهفته در همه­ ي انسانها قابليت شکوفا شدن را دارد لکن در هر نسل تنها براي افراد معدودي شرايط کمال فراهم مي­ آيد. شايد مهمترين عامل، غفلت انسان از چيستي وجود و امکانات خود باشد. تقريباً دانشمندان و متفکّران هر عصر از اين غفلت انسان نگران بوده­ اند، لکن در عصر ما اين نگراني تشديد شده است. يکي از مهمترين عوامل تشديد اين نگراني در روزگار ما پاره پاره شدن انسان توسّط علوم مختلف است، که روز به روز تصوير کلي انسان و چيستي امکانات و استعدادهايش و مقصد و هدف اصليش را تيره­ تر مي­ گرداند!! ماکس سِلِر در اين باره مي گويد: “هيچ وقت در عرصه تاريخ آن طور که ما آن را مي­ شناسيم؛ انسان آنقدر براي خود مسئله نبوده است که امروز هست. امروزه انسان­ شناسي علمي و انسان­ شناسي فلسفي و انسان­ شناسي متّکي به الهيات، نسبت به يکديگر متقابلاً يکسره بي اعتنا هستند. با اين وصف، تصوّر و تلقّي واحدي از انسان نداريم. علاوه بر اين علوم تخصّصي که پيوسته تعدادشان رو به افزايش است، و با مسائل انسان سرو کار دارند، بيشتر پنهان­گر ذات انسان در پرده حجابند تا روشنگر آن”. کاسيرر پس از نقل مطلب سِلِر مي گويد: “اين است وضع شگفت انگيزي که فلسفه جديد پيدا کرده است. در آنچه که مربوط به منابع شناخت طبيعت انسان مي گردد، هيچ عهدي به اندازه­ ي روزگار ما وضع مساعدتر نداشته است و روان­ شناسي و مردم­ شناسي و انسان­ شناسي و تاريخ، خرمني تعجّب انگيز از اطلاعات و معلومات در خصوص انسان گردآورده­ اند که لاينقطع رو به افزايش است. افزار و ادواتي که براي مشاهده و تجربه در دست داريم بسيار اصلاح شده­ اند، و روشهاي تجزيه و تحليل نسبت به سابق به مراتب ظريفتر و عميقتر گشته­ اند. معذالک اين طور به نظر مي رسد که هنوز روشي به دست نيامده است که از راه آن بتوان اين همه مواد و مصالح را به نظم درآورد و بر همه تسلّط عيني يافت. در کنار غناي معلومات امروز ما، گذشته بسيار فقير به نظر مي­ رسد اما غناي اطلاعات و معلومات لزوماً برابر غناي فکري نيست. براي خروج از اين دهليز تاريک، اگر نتوانيم صراط مستقيمي پيدا کنيم، علم يافتن واقعي به خصوصيّات کلّي فرهنگ انساني ممکن نخواهد بود، و به غرق شدن در توده­ اي از معلومات جدا و پراکنده که به ظاهر فاقد هرگونه انسجام دروني است، ادامه خواهيم داد”(ارنست کاسيرر، فلسفه و فرهنگ، 34و35) البتّه کاسيرر پس از نقل بحران در شناخت انسان، خود به چاره جويي پرداخته و تئوري انسان­ شناسيش را ارائه مي دهد. لکن تئوري او نيز مانند بسياري از متفکّران قبل و بعد از وي ناشي از شناخت و يافته­ هاي او است که گونه اي از عقيده و باور را منتقل مي­ کند. چه بسيار نايافته ها و يافته هاي ناقصي که گريبان اين تئوري و تئوريهاي مشابه آن را گرفته است. اين صحيح است که انسان رو به کمال مي­ رود و هر روز بر يافته­ هايش مي­ افزايد و اين هم صحيح است که حتماً در هر زمان متفکراني از خود گذشته از حرکت در مسير جريان تند جوامع باز خواهند ايستاد و با نگراني تأمل خواهند کرد و به سبب چاره­ جويي گونه­ اي از حيات انساني را بروز خواهند داد و شايد بالاخره روزي کامل­ترين تئوري انسان­ شناسي را هم ارائه دهند ولي آيا آن روز دير نيست؟ زماني که تمام نفوس انساني استعدادهايشان خشکيده و به قعر گورها رفته است، زماني که تمام نفوس انساني قرباني اشتباهات متفکّرين و دانشمندان و خودخواهي و قدرت­ طلبي ساستمداران و طمع و حرص زياده خواهان و ستم و ظلم جنايتکاران و … شده باشند، تئوري کامل به چه کار مي­ آيد؟ خلاصه کلام آنکه اگر انسان توانسته به فضا دست يابد، به قعر درياها و اعماق زمين نفوذ کند، پديده­ هاي مختلف طبيعت و اجتماع انساني را بشناسد، انواع هنرهاي سازنده وصنايع مفيد را بيافريند، بر طبيعت مسلّط شده آن را به خدمت بگيرد، هم او توانسته است انواع سلاحهاي مخرّب را بسازد و از طريق بمبهاي اتمي و شيميايي و … ددمنشانه­ ترين اعمال را مرتکب شود، کاخهاي ظلم برپا کند و براي خوشامدنش انسانها را به کُرنش در مقابل خود وادارد و متمرّدين را به آتش و خون بکشاند و از اين همه قدرت به وجد بيايد. همين انسان توانسته انواع بتها، خرافات و اباطيل را با انحاي مختلف در باور انسانها بگنجاند و حقايق را بپوشاند تا چند سالي بيشتر بماند، و حکومت کند و … مگر نه اينکه هم سازندگيها، علم و حقايق و هنرهاي سازنده و صنايع مفيد از آن انسان و مرهون تفاوتهاي او با حيوان است و هم تخريبها، ظلمها، کشتارها و اباطيل و خرافات و … ناشي از استعدادهاي ويژه انساني است و وجه تمايز او با حيوان را نشان مي دهد. هم آن انسان است و هم اين. اين بي انصافي است که دسته ي دوم اعمال و آثار انسان را حيواني بدانيم. حيوان هرگز قادر به انجام اين اعمال و باقي گذاشتن اين آثار نيست. دسته دوم اعمال و آثار نيز حتّي اگر خوشمان نيايد نتيجه سير انسان و حرکت اوست، اگرچه اين سير و حرکت در بيراهه ها و مسيرهاي انحرافي باشد.

13- انسان قدرت اختيار و انتخاب دارد. با توجّه به تفصيل فوق بهتر است گفته شود انسان يک قدرت ديگر هم دارد که شايد يکي از مهم­ترين وجوه تمايز او از حيوانات باشد، و آن قدرت انتخاب و اختيار راه است. انسان قادر است از مسير اصلي حرکت خودش خارج شود. همان مسيري که او را به سوي کمال مي­ رساند و ميوه و ثمره­ ي اصلي استعدادهاي انسان تنها در آن ظاهر مي­ گردد بيراهه­ هاي انسان به دليل گستردگي استعدادهايش، کم نيست و ممکن است به تعداد نفوس انساني گسترش يابد. لذا براي شناخت اين بيراهه ها هم لازم است فرهنگ انساني که ميراث تلاش گذشتگان است، بازبيني و دوباره نگري شود.

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من