سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

درس 7 – اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ جمله اوّل خطبه 1

فصل اوّل خطبه 1 نهج البلاغه از چند جمله تشكيل شده است. برخي از جمله­ ها با كلمه­ « اَلَّذِي » به هم پيوند خورده­ اند. جمله اوّل « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ » از دو جمله تشكيل شده است و كلمه « الَّذِي» دو جمله را به هم پيوسته است. جمله اوّل «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» يك جمله اسميّه است. و « الَّذِي» صفت « اَللَّهِ» و موصول است. جمله دوّم « لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ » يك جمله فعليّه و صله است.

جمله اسميّه (مبتدا)

جمله اسميّه جمله­ اي است كه با اسم شروع مي­ شود و به دوام و ثبات دلالت مي­ نمايد. جمله اسميّه از دو بخش مبتدا و خبر تشكيل مي­ شود.

مبتدا اسم مرفوع و معرفه­ اي است كه در ابتداي جمله اسميّه قرار مي­ گيرد و درباره آن خبري داده مي­ شود. عامل مرفوع بودن مبتدا در ابتدا قرار گرفتن آن است. مانند: «اَلْحَمْدُ» كه ضمّه حرفِ آخر نشانه مرفوع بودن آن است. مرفوع بودن «اَلْحَمْدُ» نشانه مُعرَب بودن آن است.

اقسام هفتگانه اسم (معرب و مبني)

يكي از تقسيمات اسم، مُعرَب و مبني بودن است كه در مقدّمه به آن اشاره شد. اسم از جهت ثابت يا متغيّر بودنِ حركتِ آخرين حرفِ خود به مبني يا معرب تقسيم بندي مي­ شود.

اقسام هفتگانه اسم (معرفه و نكره)

مبتدا بايد «معرفه» باشد تا خبري كه از آن داده مي­ شود مورد استفاده قرار گيرد. يكي ديگر از تقسيمات اسم تقسيم بندي آن به معرفه يا نكره است. اسم از جهت معيّن بودن يا نامعيّن بودن به معرفه و نكره تقسيم مي­ شود. اسم معرفه اسمي است كه بر شخص يا شيء معيّن دلالت كند. اسمهاي معرفه عبارتند از: ضمير، موصول، اسم اشاره، عَلَم، معرفه به ال، معرفه به اضافه.

اسم­هاي معرفه (معرفه به ال)

«ال» بسياري از اوقات بر سر اسمهاي معرفه مي­ آيد در اين صورت به آن «ال» يا حرف تعريف مي­ گويند. تنوين از اسمهايي كه «ال» بر سر آن بيايد حذف مي­ شود. «ال» تعريف بر سه قسم است. يكي از اقسام آن «ال» استغراق است كه براي بيان جنس است و شامل تمام افراد خود مي­ شود. قاعده و ضابطه « ال » استغراق آن است كه مي­ توان به جاي آن لفظ «كل» به كار برد. مانند: «اَلْحَمْدُ» كه «ال» آن حرف تعريف و براي بيان جنس و استغراق است.

اقسام هفتگانه اسم (مصدر)

يكي ديگر از تقسيمات اسم، مصدر و غير مصدر بودن است. مصدر اسمي است كه واقع شدن كاري يا پديد آمدن حالتي را بدون دلالت بر زمان معيّني بيان مي­ كند. فعل ماضي از مصدر مشتق مي­ شود و فعل مضارع از فعل ماضي مشتق مي­شود. بسياري از مشتقّات ديگر از فعل مضارع گرفته مي­ شوند. وقوع كار يا پديد آمدن حالت كه مصدر به آن دلالت دارد همان است كه فعل به آن دلالت دارد و تفاوت مصدر با فعل اين است كه فعل بر زمان معيّني دلالت دارد و مصدر بر زمان معيّني دلالت ندارد. مصدرِ افعال ثلاثي مجرّد وزنهاي متفاوتي دارد. در كتابهاي لغت مصدر سماعي يا قياسي هر فعل جلو آن آمده است. مانند: «اَلْحَمْدُ» كه مصدر فعل حَمِدَ يَحْمَدُ حَمْداً است. فعل «حَمِدَ يعني ستود آن يكمرد» و «اَلْحَمْدُ» كه مصدر آن است به معني ستايش كردن و ستايش است. با توضيحات بالا مي­ توان «اَلْحَمْدُ» را از نظر صرف و نحو و لغت چنين تعريف كرد.

«اَلْحَمْدُ» اسم، مصدر، معرفه، معرب، مبتدا،‌ مرفوع علامت رفع آن ضمّه حرفِ آخر = ستايش.

جمله اسميّه (خبر)

«خبر» اسم مرفوع و غالباً نكره­ اي است كه بعد از مبتدا مي­ آيد و تمام كننده معناي مبتدا مي­ باشد. خبر ممكن است يكي از شش صورت «اسم مفرد جامد»، «اسم مفرد مشتق»، «جمله اسميّه» «جمله فعليّه»، «شبه جمله (ظرف)» و «شبه جمله (جار و مجرور)» باشد.

خبر (جار و مجرور)

گاهي «شبه جمله»، كه يكي از اقسام جمله است، بعد از مبتدا مي­آيد. لازم است براي هر شبه جمله (ظرف يا جار و مجرور) فعل يا شبه فعلي(اسم فاعل، اسم مفعول، مصدر و …) در تقدير گرفته شود. فعل يا شبه فعلي كه در تقدير گرفته مي­ شود متعلَّق شبه جمله است و ممكن است يكي از فعلهاي (كان= بود، ثَبَتَ= ثابت شد، …) يا اسم فاعل آنها (كَائنٌ، ثابِتٌ، …) باشد. خبرِ مبتدايي كه شبه جمله­ اي بعد از آن مي­آيد همان فعل يا شبه فعلي مي­ باشد كه در تقدير است. مانند: شبه فعل كائِنٌ يا ثابِتٌ كه در جمله «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» در تقدير گرفته مي­ شود. اين جمله اسميّه چنين تركيب مي­ شود: «اَلْحَمْدُ» مبتدا، مرفوع، علامت رفع آن ضمّه حرف آخر. «لِ» حرف جرّ. «اَللّهِ» لفظ جلاله، مجرور، علامت جرّ آن كسره حرف آخر. «جار و مجرور» متعلِّق به خبر محذوف تقدير آن ثابِتٌ.

حروف جرّ

«جار و مجرور» شبه جمله است و معني آن تمام نمي­ شود تا متعلِّق به فعل يا شبه فعلي بشود. «جار» يعني جرّ دهنده و عبارت است از حرفي كه قبل از اسم مي­ آيد و موجب مجرور شدن اسم بعد از خود مي­ شود. مانند: بِقُدْرَةِ، لِلَّهِ. حرف جرّ و مجرور بعد از آن «جار و مجرور» ناميده مي­ شوند. حروف جرّ عبارتند از: « باء، تاء، كاف، لام، واو، مُنْذ، مُذْ، خَلا، رُبَّ، حاشا، مِنْ، عَدا، فِي، عَن، عَلي، حَتّي، اِلي». هر يك از حروف جرّ ممكن است براي يك يا چند معني به كار روند.

حرف جرّ لام (به معني استحقاق)

لام جارّه براي معاني مختلفي به كار مي­ رود. يكي از معاني حرف جرّ لام استحقاق است و ميان اسم معني و اسم ذات قرار مي­ گيرد. مانند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» يعني خداوند همواره شايسته همه ستايشها است. مفهوم همواره از اسميّه بودن جمله، مفهوم شايسته بودن از معني استحقاق لام جارّه و مفهوم همه ستايشها از حرف تعريف «ال» ابتداي «اَلْحَمْدُ»، كه براي استغراق و بيان جنس است، به دست مي­ آيد.

مجرورات (مجرور به حرف جرّ)

هر اسمي كه يكي از هفده حرف جرّ بر سرش در آيد مجرور مي­ شود. اسم مجرور و حرف جرّ قبل از آن «جار و مجرور» ناميده مي­ شوند. حروف جرّ براي رسانيدن معناي فعل يا شبه فعل به اسم بعد از خود وضع شده­ اند، در واقع هر اسمِ مجرور به يكي از حروفِ جرّ، معمولِ مستقيم يك فعل يا يك شبه فعل است. به اين دليل گفته­ اند: هر جار و مجروري هميشه متعلِّق و وابسته به فعل يا شبه فعلي است كه به آن «متعلَّق» مي­ گويند. هرگاه متعلَّق جار و مجرور در جمله محذوف باشد يكي از افعال عموم (كَانَ، ثَبَتَ، حَصَلَ، اِسْتَقَرَّ …) به عنوان عاملِ مقدَّر (فرضي) در نظر گرفته مي­ شود.

علامت جرّ در اسم­هاي مجرور

علامت جرّ در اسم­هاي مجرور سه تاست: كسره –ِ و تنوين جرّ –ٍ در اسم مفرد، جمع مكسّر و جمع مؤنّث سالم. مانند: لِلَّهِ. ياء (ي) در مثنّي، در جمع مذكّر سالم و در اسماء ششگانه:«بِاَبِي، بِاَخِي…»

اسم­هاي معرفه (موصول اسمي)

« موصول اسمي » لفظي است مبني كه جانشين مقصودي مي­ شود و معني آن تمام نمي­ گردد مگر به وسيله جمله­ اي كه پس از آن مي­ آيد و « صله » ناميده مي­ شود. « صله » محلّي از اعراب ندارد، ناچار بايد جمله « صله » ضمير غائب ظاهر يا مستتري داشته باشد كه با موصول در اِفراد و تذكير و فروع آن مطابقت كند، اين ضمير، « عائد » ناميده مي­شود. « موصول اسمي » دو قسم است:

«موصول خاص» و « موصول مشترك ». موصول خاص موصولي است كه مذكّر و مؤنّث و مثنّي و جمع مي­ شود ولي موصول مشترك همواره بر يك لفظ باقي مي­ ماند. اسمهاي موصول مشترك عبارتند از: «مَن»، «مَا» ، « ذَا »، « ذَا پس از مَن و ماي استفهام »، « اَيّ كه معرب است و به ندرت مبني مي­ شود» و «ال به شرط آن كه بر سر اسم فاعل واسم مفعول يا اوزان مبالغه در­آيد».

موصول اسمي خاص (الّذي)

« الّذي » موصول اسمي خاص مفرد مذكّر است و براي وصف معرفه­ ها به وسيله جمله وضع شده است. به معني: آن مرد كه، آنكه، كه، آنچه.

مانند: « الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ »، «الَّذِي» موصول، جمله «لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ» صله، ضمير هاء در «مِدْحَتَهُ» ضمير عائد صله است.

توابع (صفت)

صفت يكي از توابع است كه حالت و چگونگي كلمه قبل از خود را بيان مي­كند. كلمه­ اي كه به وسيله صفت توصيف مي­شود «موصوف» نام دارد. صفت در «اعراب»، «مفرد و مثنّي وجمع بودن»، «مذكر و مؤنّث بودن» و «معرفه و نكره بودن» از موصوف تبعيّت مي­ كند.

صفت گاهي «مفرد» يعني يك كلمه است. اسمهاي مفرد در صورت مشتق بودن مي­توانند صفت واقع شوند. اسمهاي مشتقّي كه صفت واقع مي­ شوند عبارتند از: اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبّهه و اسم تفضيل. اسمهاي جامد كه مي­ توانند صفت واقع شوند عبارتند از: اسم اشاره، اسم موصول، اسم منسوب، مصدر، اَيُّ وصفيّه. مانند اسم موصول الّذی در جمله: « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ » كه «اَلَّذِي» موصول و صفت «اللَّهِ» است. حكم «اَلَّذِي» آنست كه به تبعيّت از «اللَّهِ» مجرور باشد ولي چون «اَلَّذِي» مبني است نشانه جرّ در حرف آخر آن ظاهر نشده و اصطلاحاً گفته می شود: « الّذی محلّاً مجرور است.»

صفت در صورتي كه مفرد نباشد ممكن است «جمله» يا «شبه جمله» باشد. جمله­ اي كه صفت واقع مي­ شود يا جمله اسميّه است يا جمله فعليّه. بيشتر اسمهاي نكره به وسيله جمله توصيف مي­ شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من