سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

فرهنگ دينی و غير دينی5، فرهنگ دينی 2

 

غالباً در قرآن کريم از فرستاده شدن انبياء تعبير به بعث و برانگيخته شدن می کند. علّامه طباطبايی(ره) از اين نکته چنين استفاده می کند که: “حقيقت بعث و فرستادن کتاب متوجّه کردن بشر است به حقيقت وجود و حيات خود و اينکه آفريده ی خداست، همان خدای يکتايی که جز او خدايی نيست و پيوسته به طرف او سير می کند و در روز با عظمتی به سوی او باز خواهد گشت و اکنون در يکی از منازل راه است که حقيقت آن جز بازی و فريب نيست. پس بايد اين معانی را در زندگی رعايت کرده و هميشه در انديشه ی اين باشد که از کجا و در کجا و به سوی کجاست”.(تفسير الميزان 3/183) اين تنبّه و بيداری که در نفس دعوت انبياء عليهم السّلام وجود دارد، موجب آنست که انسان به ظرفيت وجودی خود و استعدادهای متعدّدش آگاه شود. از آنجا که در اين مسير نفس انسان از خواب آلودگی و سستی و تن آسايی در دنيای خاکی تهی می شود و به تلاش و کوشش و رفع نيازهای فردی و اجتماعی، اعمّ از مادّی و عاطفی و عالی می پردازد، استعدادهای نهفته اش شکوفا شده، ثمرات فراوان خود را، که همان دستاوردهای مثبت حرکت انسان است، در بستر دين الهی آشکار می سازد.

برای درک اين نکته، که مجموع الگوها و روشهای ناشی از شکوفايی استعدادهای درونی انسان زيرمجموعه ای برای مجموع الگوها و قوانين دين الهی است، بايد به انطباق دين الهی بر مسيری که فطرت انسان، بدان می خواند، معتقد بود. چنانکه در آيه ی 30 سوره ی روم بدان اشاره می فرمايد. برخی از يافته های فرهنگ شناسان و مردم شناسان درباره ی ويژگيهای عام فرهنگهای مختلف نيز می تواند مثالهای روشنی باشد برای انطباق دين الهی با مسيری که فطرت انسان به سوی آن می خواند.(آنتونی گيدنز، جامعه شناسی، 45) زيرا برخی از ويژگيهايی که ايشان به عنوان ويژگيهای عام فرهنگی برمی شمرند، و در تمام فرهنگها ديده شده است، عيناً مورد توجّه دين الهی بوده و قوانينی برای آن ارائه فرموده است. لکن در اين موارد نيز بايد توجّه داشت که معيار سنجش قوانين و الگوهای بشری، دين الهی است. يعنی حتّی اگر يک ويژگی مشخّص در تمام فرهنگهای بشری وجود داشته باشد، و دِن الهی با آن مخالفت کند، آن ويژگی فطری انسان نيست و از انحراف انسان به مسيرهای انحرافی به وجود آمده است.

غالباً دين خدا احکام و الگوهای کلّی را ارائه می دهد. اين الگوهای کلّی می تواند بر هر يک از شيوه هايی شامل شود که بشر به دليل شرايط مختلف و امکانات گوناگونی که به طور طبيعی پيرامون او وجود دارد و يا به دليل به کارگيری استعدادهای بی شمارش آنها را برای خود به وجود آورده است.

تمام روشها و الگوها و سبکهايی که بشر در طول تاريخ برای بروز استعدادها و تواناييهايش يا رفع نيازهايش به کار گرفته است يا در ضمن الگوهای کلّی دين الهی قرار می گيرد و يا زيرمجموعه ی الگوهای کلّی دين غير الهی است. و از اينرو معيارهای سنجش فرهنگها از نظر دينی بودن يا غير دينی بودن در همان الگوها و شيوه های عملی است که دين الهی برای بشر فرستاده است.

با توجّه به اينکه جوامع متديّن به شريعت يکی از انبياء الهی، حتّی در صورت رعايت تمام احکام و دستورات خداوند، دارای ويژگيهای فرهنگی خاص هستند، که از گوناگونی آنها در امکانات طبيعی و شرايط جغرافيايی و اقليمی و تواناييها و مهارتهای فنّی و حرفه ای ناشی می شود، بنابراين اگرچه اين جوامع از نظر متديّن بودن به يک شريعت خاص و عمل به دستورات و احکام دين خدا تفاوتي ندارند، لکن از نظر سبکها و روشهای ويژه ای که در زندگی خود به کار مي گيرند و به واسطه ی آن عقايد و باورهای خود را در کلّ شئون زندگی آشکار می سازند، متفاوت می شوند. لذا لازم است فرهنگ هر يک از جوامع متديّن، به همان جامعه نسبت داده شود، مانند فرهنگ مسيحيان انگليسی، فرهنگ مسيحيان روسی. مخصوصاً با توجّه به اين امر که هر فرهنگی نسل به نسل منتقل می شود و تغييرات ناشی از شرايط خاص اجتماعی، سياسی، طبيعی و … که در فرهنگ نسلهای گذشته ی يک جامعه پديد آمده است به نسل معاصر منتقل می گردد.

در حقيقت فرهنگ يا دين تمام جوامعی که، در عصر ما، خود را به يکی از اديان توحيدی منسوب می کنند، هم فرهنگ هر يک از افراد و هم فرهنگ جامعه، تلفيقی است از عقايد و رسومی که قبل از پذيرش دين الهی دارا بوده اند، و عقايد و شيوه ها و الگوهايی که از دين الهی آموخته اند و عقايد و آداب و قوانينی که بر حسب اوضاع و شرايط سياسی، اجتماعی، اقتصادی و طبيعی جديد بدان رسيده اند. گاهی عقايد و روشهايی که بر اساس پديده های جديد بدست آمده، موجب انشعابهايی در جامعه ی دينی شده است. غالب اين انشعابها و فرقه فرقه شدنها به دليل بدعت گزاريهای غير مجاز بوده است. فرهنگِ اين شعبه ها و گروههای جديد در صورتی جزء فرهنگ دينی باقی می ماند که با قوانين و احکام الهی تعارض نداشته باشد، و الّا منسوب شدن اين جوامع به پيامبر خدا صلّی الله عليه و آله اساس و مبنای درستی ندارد. بسياری از آيات الهی به اين نکته دلالت دارد.(مائده/66 و 68 و 69) قبلاً به اين مطلب اشاره شد که دين زمانی که به خداوند منسوب شود “مجوعه ای از حقايق، معارف و احکام و دستورات نازل شده از جانب خداوند است”. لکن زمانی که به بشر نسبت داده شود- تفاوتی نمی کند که دين را از چه منبعی اخذ کرده است- به معنای “مجموعه ايست از عقايد، باورها، شيوه ها و روشها و الگوهايی که در عمل به کار می بندد، اعمالی که بر اساس آن عقايد و با آن شيوه های مخصوص انجام می دهد و بالاخره دستاوردها و نتايجی که از اعمال خود بدست می آورد”.(به موضوع انواع دين و معنی واژه ی دين در قرآن کريم مراجعه شود) اين معنا از دين، همان معنايی است که فرهنگ شناسان برای فرهنگ اختيار کرده اند.(به تعاريف فرهنگ مراجعه شود) به عبارت ديگر، هرگاه دين به بشر منسوب شود معنايی مترادف با فرهنگ دارد. منظور از تکرار مجدّد اين موضوع، تأکيد بر لزوم اين ضرورت است که بايستی ميان دين خدا و دين افراد و جوامع بشری تفاوت قايل شد. دين پيامبران الهی نيز، اگرچه با دين خدا انطباق دارد، لکن ماهيتاً با دين خدا تفاوت دارد. انطباق دين انبياء با دين خد به دليل آنست که به تمام حقايق نازل شده اعتقاد داشته اند و به تمامی دستورات خدا عمل می کرده اند. با اين توضيح مشحّص می شود که دين کسانی که مدّعی پيروی از انبياء الهی هستند، به صِرف ادّعا برابر با دين خدا نمی شود، و لذا دين هر يک از جوامع معاصر که برابر فرهنگ ايشان نيز هست بايستی به خود آنها نسبت داده شود. دين مسيحيان انگلستان، دين يهوديان آمريکا، دين مسيحيان فرانسه و دين مسلمانان عربستان و … اين نکات از موارديست که قرآن کريم بسيار نسبت به آن تأکيد دارد. از جمله در آيه ی 62 سوره ی بقره می فرمايد: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 62)» علّامه طباطبايی (ره) در ذيل اين آيه ی شريفه می گويد: “اين مطلب در آيات قرآن کريم مکرّر آمده که سعادت و کرامت هر کسی داير مدار و وابسته به عبوديت است، نه به نامگذاری، پس هيچ يک از اين نامها سودی برای صاحبش ندارد، و هيچ وصفی از اوصاف کمال، برای صاحبش باقی نمی ماند، و او را سود نمی بخشد، مگر با لزوم عبوديت”.(تفسير الميزان، 1/359)

در آيه ی شريفه ايمان به خدا و روز قيامت و انجام عمل صالح را شرط پذيرفته شدن دين می داند، و نتيجه را هم وابسته به همين ايمان و عمل صالح می کند. در آيه ی 66 سوره ی مائده نتيجه ی عمل و اقامه ی دستورات نازل شده از جانب خداوند را به کلّ مواهب آسمانی و زمينی وسعت می دهد. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (مائده/ 66)» علّامه طباطبايی (ره) در ذيل اين آيه ی شريفه می گويد: “مراد از خوردن در اين آيه مطلق تنعّم و تمتّع است چه اينکه از راه خوردن باشد و يا از راههای ديگر، و استعمال خوردن در مطلق تصرّفاتِ بلامانع و تنعّمهای بدون مزاحم در لغت عرب شايع و متداول است.” وی سپس آيه را چنين معنی می کند که: “اگر اهل کتاب به دستوراتی که در دست داشتند عمل می کردند به نعمتهای آسمانی و زمينی متنعّم می شدند.”(تفسير الميزان، 11/64)

از جمله ديگر آياتی که به اين معنا اشاره دارد، آيه ی 96 سوره ی اَعراف است که می فرمايد: « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (اَعراف/ 96)» علّامه طباطبايی (ره) از اين آيه ی شريفه و آيه ی قبل چنين نتيجه می گيرد که: “ايمان اين موجود يعنی نوع بشر و عمل صالح وی در نظام عالم کَوْن از جهت ارتباطش به زندگی خود او تأثير دارد: يا بگو: کفر او و عمل زشتش در فساد کَوْن به ازای جهت ارتباطش با نوع بشر مؤثّر است، پس اگر انسان به صلاح و سِداد گرايد از اين گونه آيات استفاده می شود که نظام دنيا هم از جهت ايفا به لوازم سعادت زندگی بشری، هم از جهت دفع بلا از او و توفير نعمت برای او صالح خواهد شد.”(تفسير الميزان، 11/64)

اين آيات در پيوند دستاوردهای انسان به عمل آنها که در پی ايمانشان حاصل می شود، منفرد نيستند و آيات ديگری نيز به اين معنا اشاره دارد. از جمله آيه ی 41 سوره ی روم است که اعمال انسان را در نظام عالم مؤثّر می داند. « ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (روم/ 41)» ارتباط و وابستگی دستاورد و نتايج اعمال با خود اعمال و عقايد و باورها به يکديگر و رابطه ی تمام اين مسير با دين از آيات 41 تا 45 سوره ی روم بدست می آيد، مخصوصاً آيه ی 43 که می فرمايد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ (روم/ 43)»

بنا بر آنچه گذشت روشن می گردد که دستاوردهای هر جامعه ای ارتباط و پيوند تنگاتنگ با اعتقادات و اعمال آن جامعه دارد. هرگاه جامعه ای از دين الهی پيروی کند، در صورتی که در عقايد و اعمال برای خداوند خالص گردد، دستاوردها و نتايجِ شکوفايیِ استعدادهايش مثبت و رو به تکامل خواهد بود. فرهنگ اين جامعه يک فرهنگ دينی است و به همان شريعتی که خود را بدان منسوب می کند ناميده می شود. لکن هرگاه اعتقادات و اعمال افراد يک جامعه شرک آلود باشد، و برای خداوند خالص نباشد، دستاوردهای آن جامعه، اگرچه متغيّر است، لکن الزاماً جهت تکاملی ندارد. اين جوامع حتّی اگر رسماً به شريعت يکی از انبياء الهی نسبت داده شوند، عملاً دينی مخصوص به خود دارند و لازم است به خود آن جوامع منسوب شوند. در اين صورت ارتباط فرهنگ اين جوامع با دين الهی، عموم و خصوص مِن وجه است، يعنی بخشی از عقايد و قوانين ايشان متّخذ از دين الهی است و بخش ديگر متّخذ از منابع ديگر است، چون ميراث گذشته جامعه، بدعتهای غير مجاز يا فرهنگهای غير دينی. دستاوردهای اين جوامع نيز مجموعه ای از نتايج مثبت و منفی شکوفايی استعدادهای انسان خواهد بود.

دوّمين تعريف از فرهنگ دينی

اگر فرهنگ را “ميراث اجتماعی يک جامعه” بدانيم، چنانکه در برخی از تعاريف فرهنگ ديده می شود، “فرهنگ دينی” عبارتست از “مجموعه ی به هم تافته از آثار مادی و غير مادی يک جامعه ی دينی که افرادِ آن جامعه عقايد و راه و روش و قوانينِ فردی و اجتماعیِ خود را از کتاب نازل شده از جانب خداوند اخذ می کنند و در پيروی از آن هيچگونه کوتاهی عمدی ندارند”.

کلمه ی “عمدی” در اين تعريف برای آن است که پيروان انبياء عظام عليهم السّلام از ارتکاب به گناه و خطاهای سهوی و غير عمد مصون نيستند. لذا مساعی ايشان به قدر تواناييهايشان هم مقبول خداوند متعال است و هم معمولاً به اثری مثبت توسّط خودشان يا ديگران منتهی می گردد. چنين فرهنگی تا زمانی که به دليل انباشته شدن خطاها، نسيانها، تنبلی ها و نفوذ منافقين از مسير الهی خارج نشده باشد، بر صحّتِ خود باقی است.

و امّا ترکيب جامعه ی دينی در اين تعريف به دليل آنست که افراد اين جامعه لازم نيست محصور در يک محيط جغرافيايی باشند، و با صِرفِ اعتقاد به آن دين و عمل به فرامينش در زمره ی افراد آن جامعه قرار می گيرند.

مسلّم است که از اين ميراث اجتماعی بايد دانشها و الگوهايی را برای پيروی و تبعيّت انتخاب کرد که با کتاب خداوند و آنچه نازل فرموده، تضادّ و اختلافی نداشته باشد. از طرف ديگر دستاوردهای چنين جامعه ای بايستی حاکی از شکوفايی استعدادهای انسان در جهت مثبت حرکتش باشد، در غير اين صورت در زمره ی دستاوردهای جامعه ی غير دينی خواهد بود، حتّی اگر خود را منسوب به جامعه ی دينی کند.

اليُت در کتاب خود، بدون توجّه به اين مطلب که هرگز دستاورد يک جامعه ی دينی، نمی تواند منفی باشد، می گويد: “فقط يک «فرهنگ مسيحی» می توانست يک ولتر يا يک نيچه تحويل دهد.”(اليُت، درباره ی فرهنگ، 154) در حالی که فرامين انسان ساز مسيح عليه السّلام اگر از مسير اصلی خود خارج نمی شد، هرگز به چنين نتيجه ای و نتايج ديگری مانند آن منتهی نمی شد که فرهنگ مسيحيان اروپا بدان رسيده است.

با اين حال از آنجا که پيراوان يک جامعه ی دينی از ارتکاب به سهو و خطا مصون نيستند، مناسب تر است که ميراث اجتماعی چنين جامعه ای به خود آنها نسبت داده شود. بنابر اين ترکيبهای فرهنگ يهوديان، فرهنگ مسيحيان و فرهنگ مسلمانان برای اين معنا صحيح به نظر می آيد. مگر آنکه تنها آثار مثبت جوامع منسوب به يک دين را مورد لحاظ قرار دهيم. در آن صورت فرهنگ دينی عبارت خواهد بود از “مجموعه ی به هم تافته از آثار مثبت، مادّی و غير مادّی يک جامعه دينی که افرادِ آن جامعه عقايد راه و روش و قوانين فردی و اجتماعی خود را از کتاب نازل شده از جانب خداوند اخذ کرده باشند و در پيروی از آن هيچگونه کوتاهی عمدی نداشته باشند.

خلاصه و نتيجه گيری

1- به تناسب معنايی که برای واژه ی دين و واژه ی فرهنگ در نظر گرفته می شود، رابطه ی فرهنگ و دين تغيير می کند.

2- غالباً واژه ی دين در قرآن کريم به معنی طريقه، روش، آيين و کيش آمده است و در اين معنا گاهی به خداوند و گاهی به فرد يا جامعه ای از انسانها نسبت داده شده است.

3- واژه ی دين در قرآن کريم گاهی با واژه ی شِرعة = شريعت و گاهی با واژه ی مِلّة = آيين و کيش مترادف می شود. واژه ی شريعت به خداوند نسبت داده می شود ولی واژه ی ملّة به خداوند نسبت داده نمی شود.

4- واژه ی دين هرگاه به خداوند نسبت داده شود، به معنای مجموعه ای از حقايق، معارف و احکام و دستوراتی است که خداوند برای هدايت بشر فرستاده است. و هرگاه به يک يا گروهی از افراد بشر نسبت داده شود به معنای عقايد، باورها، ارزشها و شيوه های عمل است که آنها در زندگی خود به آن اعتقاد دارند و بر اساس آن عمل می کنند.

5- از آنجا که اعمال و نتايج اعمال افراد بشر به عقايد و شيوه های عمل آنها پيوسته است، دين هر فرد يا گروهی شامل اعمال و نتايج و دستاوردهای اعمال آنها نيز می شود.

6- واژه ی فرهنگ نيز گاهی به صرف شيوه ها و الگوهای عملی اطلاق می گردد، گاهی شامل عقايد و شيوه های عمل و الگوهاست، و گاهی به کلّ دستاوردهای جامعه اطلاق می شود که بر اساس عقايد و شيوه های عمل بدست می آيد. واژه ی فرهنگ به دليل برخی از ويژگيهای انسان چون ثبت و انتقال تجربيّات و يادگيری به “ميراث اجتماعی” نيز معنا شده است.

7- هرگاه واژه ی دين به انسان نسبت داده شود، هم معنی و مترادف با واژه ی فرهنگ است، در صورتی که واژه ی فرهنگ را به معنای عقايد، شيوه ها و الگوهای عمل و دستاوردهای ناشی از آن تعريف کنيم.

8- دين يا فرهنگ انبياء عليهم السّلام [مجموعه ی عقايد، باورها و شيوه های عمل ايشان] با دين الهی [مجموعه ی حقايق، معارف و احکام و دستورات نازل شده از جانب خداوند] انطباق کامل دارد و لذا قرآن کريم ايشان را مسلِم می نامد.

9- در صورتی که منظور از دين، دين الهی باشد و فرهنگ به معنای “عقايد، ارزشها، راه و رسم و شيوه های عمل” باشد، فرهنگ دينی عبارتست از عقايد، باورها، ارزشها، الگوها، روش و شيوه های عمل جامعه ای که به يکی از شريعتهای الهی ايمان دارد و در اعتقادات و اعمال از پيامبر خدا پيروی و اطاعت می کند.

10- هرگاه معنای فرهنگ به “دستاوردهای بشر و ميراث اجتماعی بودن آن” وسعت يابد، فرهنگ دينی عبارت خواهد بود از “مجموعه ی به هم تافته از آثارِ مثبتِ مادّی و غير مادّی يک جامعه ی دينی که افرادِ آن جامعه عقايد و راه و روش و قوانينِ فردی و اجتماعیِ خود را از کتاب نازل شده از جانب خداوند اخذ می کنند و در پيروی از آن « هيچگونه کوتاهی عمدی ندارند.”

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من