سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

جدول صرف، معنی و نحو الفاظ آیات 17 – 24 سوره بفره (صفحه 4)

تصحيح شده توسّط مدير سايت

 

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا اَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فىِ ظُلُمَاتٍ لَّا يُبْصِرُونَ﴿17﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

 

مَثَلُ

 

اسم، معرفه به اضافه، معرب

ضرب المَثَل، مانند

مبتدا، مرفوع به ضمّه ظاهری، مضاف

جمله استينافيه محلّي از اعراب ندارد.

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مضافٌ إليه

محلّاً مجرور

کَـ

حرف جرّ، مبني بر فتح

مانند

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف، محلّاً مرفوع خبر

 

مَثَلِ

 

اسم، معرفه به اضافه، معرب

ضرب المَثَل، مانند

مجرور به کسره ظاهری

الَّذِی

اسم موصول خاص، مفرد مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

کسي که

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

 

اسْتَوْقَدَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، مبني ريشه وقد، مثال واوي، ثلاثي مزيد باب استفعال، معلوم، متعدّي

 

 افروخت

فعل، ضمير هُوَ مستتر محلّاً مرفوع فاعل

 

جمله صله براي الَّذي،  محلّي از اعراب ندارد.

 

نَارًا

 

اسم، مفرد مذکّر، نکره، معرب

 

آتش

مفعولٌ به، منصوب به تنوين نصب ظاهری

فَـ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس

لَمَّا

ظرف زمان، متضمّن معناي شرط، متعلّق به ذَهَبَ جواب شرط

زماني که، وقتي که

مفعولٌ فيه، محلّاً منصوب

 

اَضَاءَتْ

فعل ماضي، مفرد مؤنّث غايب، ريشه ضوء ، اجوف واوي مهموز اللّام، ثلاثي مزيد باب اِفعال، معلوم، متعدّي و مبني

 

روشن شد

 

فعل، ضمير مستتر هِيَ فاعل

جمله  مضافٌ إليه

 محلّاً مجرور

مَا

اسم موصول، معرفه، مبني برسکون

آنچه

مفعولٌ به محلّاً منصوب

حَولَ

اسم، مصدر، معرفه به اضافه، معرب

کناره و جانب چيزي، پيرامون

ظرف مکان، متعلّق به محذوف، منصوب

جمله صله مَا محلّي از اِعراب ندارد

ـهُ

اسم، ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غايب،معرفه،مبني بر ضمّ

او، آن

مضافٌ اِلَيْه، محلّاً مجرور

 

ذَهَبَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه ذهب ، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي به باء و مبني بر فتح

 

رفت

 

فعل

 

جمله جواب شرط غير جازم، محلّي از اعراب ندارد.

اللَّهُ

لفظ جلاله، معرفه به ال، معرب

خداوند

فاعل، مرفوع به ضمّه

بِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به ، با

جارّ

جار و مجرور متعلّق به ذَهَبَ

 

     نُورِ

اسم، مفرد مذکّر، معرب، معرفه به اضافه

نور، روشنايي

مجرور به کسره ظاهری

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني

آنان، ايشان

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني برفتح

و

تَرَكَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه ترك، صحيح و سالم، ثلاثي مجردّ،معلوم،متعدّي،مبني

رها کرد، واگذاشت

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

جمله  معطوف بر جمله جواب شرط، محلّي از اعراب ندارد.

هُمْ

اسم، ضمير متّصل نصبي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني

آنان، ايشان

مفعولٌ به اوّل، محلّاً منصوب

فِي

حرف جرّ، مبني برسکون

در

جار و مجرور متعلّق به محذوف مفعولٌ به دوم براي تَرَکَ تقدير آن ضائهين يا تائهين

 

ظُلُمَاتٍ

اسم، جمع مؤنّث، مفرد آن ظُلْمَة، نكره و معرب

تاريکي ها

 

لَايبْصِرُونَ

فعل مضارع منفي، جمع مذكّر غايب، ريشه بصر، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب إفعال، معلوم، متعدّي و معرب

 

نمي بينند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله محلّاً منصوب حال از ضمير منصوب در تَرَکهُم

مثلشان، مثل كسى است كه آتشى افروخت، چون پيرامونش را روشن ساخت، خداوند روشنايی آنان را بُرد و در تاريكى رهايشان کرد که نمی بينند.﴿17﴾

 

صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ﴿18﴾

کلمه  

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

 

صُمٌّ

 

اسم، جمع أصَمّ، صفت مشبّهه بر وزن أفعل، مذکّر، معرب، نکره

 

کران و ناشنوايان

خبر براي مبتداي محذوف تقديرش هُمْ، مرفوع به تنوين رفع ظاهری

 

جمله استينافيّه،  محلّي از اعراب ندارد.

بُكْمٌ

اسم، جمع أبْکَم، صفت مشبّهه بر وزن أفعل، مذکّر، معرب، نکره

گنگ ها و لال ها

خبر دوم، مرفوع به تنوين رفع ظاهری

 

عُمْیٌ

اسم، جمع مكسّر الاعْمي، صفت مشبّهه بر وزن أفعل، مذکّر، معرب، نکره

کورها، نابينايان

خبر سوّم، مرفوع به تنوين رفع ظاهری

فَـ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس، و

 

هُمْ

اسم، ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

آنان، ايشان

 

مبتدا، محلّاً مرفوع

جمله  معطوف بر استينافيّه  محلّي از اعراب ندارد.

لَا

حرف نفي، مبني بر سکون

 

برنمي گردند

فعل نفي، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله خبر براي هُمْ، محلّاً مرفوع

 

يَرْجِعُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، ريشه رجع، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي و معرب

كرانند، لالانند، كورانند، و بازنمی ‏گردند.﴿18﴾

 

أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فىِ ءَاذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ﴿19﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

أَوْ

حرف عطف، مبني بر فتح

يا

کَـ

حرف جرّ، مبني بر فتح

مانند

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف  خبر براي مبتداي محذوف، تقديرش مَثَلُهُمْ

جمله معطوف بر استينافيّه در آيه 17 و محلّي از اعراب ندارد.

 

صَيِّبٍ

 

اسم، مفرد مذکّر، معرب، نکره

 

ابر باران دار

مجرور به تنوين جرّ ظاهری

مِن

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف

جمله محلّاً مجرور صفت براي صَيبٍ

السَّمَاءِ

اسم، مفرد مؤنّث،معرب، معرفه به ال

آسمان

مجرور

فِي

حرف جرّ، مبني بر سکون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف، محلّاً مرفوع خبر مقدّم

 

 

جمله محلّاً مجرور صفت دوّم براي صَيِّبٍ

 

هِ

اسم، ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غايب، معرفه، مبني بر ضمّ

 

او، آن

محلّاً مجرور

ظُلُمَاتٌ

اسم، جمع مؤنّث، مفرد آن ظُلْمَة، نكره و معرب

تاريکي ها

مبتداي مؤخّر، مرفوع به تنوين رفع ظاهری

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

رَعْدٌ

اسم، مفرد مذکّر، معرب، نکره

بانگ ابر، تندر

معطوف بر ظُلُماتٌ، مرفوع به تنوين رفع ظاهری

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

بَرْقٌ

اسم، مصدر، معرب، نکره

آذرخش، برق

معطوف برظُلُماتٌ، مرفوع به تنوين رفع ظاهری

 

يَجْعَلُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، ريشه جعل، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي، معرب

قرار مي دهند

فعل، ضمير واو محلّاً مرفوع فاعل

 

جمله استينافيّه بياني،  محلّي از اعراب ندارد.

أَصَابِعَ

اسم، جمع مكسر أصْبَع، معرب، معرفه به اضافه

انگشتان

مفعولٌ به، منصوب به فتحه ظاهری، مضاف

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه،مبني برسکون

آنان، ايشان

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

فىِ

حرف جرّ، مبني بر سکون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به يَجْعَلُونَ

ءَاذَانِ

اسم، جمع مكسّر أذُن، معرب، معرفه به اضافه

گوش ها

مجرور مضاف

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه،مبني برسکون

آنان، ايشان

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

مِنَ    

حرف جرّ سببيّه، مبني بر سکون

از

جارّ

جارومجرور متعلّق به يَجْعَلُونَ، محلّاً منصوب مفعولٌ له

الصَّوَاعِقِ

اسم، جمع مكسر صاعِقه، معرب، معرفه به ال

رعد و برق

مجرور به کسره ظاهری

حَذَرَ

اسم، معرب، معرفه به اضافه

ترس، پرهيز

‏ مفعولٌ له، منصوب به فتحه ظاهری، مضاف

الْمَوْتِ

اسم، مفرد، معرفه به ال، معرب

مُردن، مرگ

مضافٌ إليه، مجرور به کسره ظاهری

وَ

حرف استيناف، مبني برفتح

و

اللَّهُ

لفظ جلاله، معرفه به ال، معرب

خداوند

مبتدا، مرفوع

 

جمله اللهُ مُحيطٌ بِالکَافِرينَ استينافي محلّي از اعراب ندارد.

 

محُِيطٌ

اسم، مفرد مذكّر، ريشه حوط، اجوف واوي، اسم فاعل از  باب إفعال، نكره و معرب

احاطه كننده

 

خبر، مرفوع

بِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به، با

جارّ

جار و مجرور متعلّق به مُحِيطٌ

 

الْكَافِرِينَ

اسم، جمع مذكّرسالم، ثلاثي مجرّد، مشتق، اسم فاعل، ريشه كفر، صحيح و سالم

 

كافران

 

مجرور با ياء

يا چون بارانى سخت پر از تاريکی همراه با رعد و برق که از آسمان فرود آيد، انگشتانشان را از ترس مردن از صاعقه ها در گوشها قرار می دهند. و خدا بر كافران احاطه دارد.﴿19﴾

يَكاَدُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ اَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا اَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذَا اَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ اَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ‏ِّ شَىْ‏ْءٍ قَدِيرٌ﴿20﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

 

يَكاَدُ

فعل مضارع، از افعال ناقصه، مفرد مذكّر غايب، ريشه كود، اجوف واوي، معرب، مرفوع نشانه رفع ضمّه  

 

نزديك است

 

فعل، عامل

جمله استينافيّه و محلّي از اعراب ندارد.

الْبرَْقُ

اسم، مصدر، معرب، معرفه به ال

آذرخش

اسم يکَادُ، مرفوع

 

يَخْطَفُ

فعل مضارع، مفرد مذكّر غايب، ريشه خطف، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معرب، متعدّي و معلوم

 

مي ربايد

فعل ، ضمير مستتر هُوَ فاعل

 

 

 

جمله محلّاً منصوب خبر يکَادُ است.

 

 

اَبْصَار

اسم، جمع مکسر بَصَر، معرفه به اضافه

ديدگان، چشمها

مفعولٌ به، منصوب به فتحه ظاهری، مضاف، محلّاً مجرور

 

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

آنان، ايشان

 

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

كُلَّما

ظرف زمان متضمّن معناي شرط متعلّق به مَشَوْا

هرگاه، هر بار

مفعولٌ فيه، محلّاً منصوب، مضاف

 

اَضَاءَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه ضوء، اجوف واوي مهموز اللّام، ثلاثي مزيد باب افعال، معلوم، متعّدي و مبني

 

روشن شد

 

فعل ، ضمير مستتر هُوَ فاعل

جمله أضَاءَ … محلّاً مجرور مضافٌ إليه است.

لَـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

براي

جارّ

جار و مجرور

متعلّق به أَضَاءَ

 

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

آنان، ايشان

 

محلّاً مجرور

 

مَشَوْا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه مشي، ناقص يايي، ثلاثي مجرّد، معلوم، مبني

 

رفتند

فعل و فاعل ضمير بارز واو نشانه رفع،.

جمله جواب شرط غير جازم و محلّي از اعراب ندارد

فِي

حرف جرّ، مبني بر سکون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به مَشَوا

 

هِ

اسم، ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غايب، معرفه، مبني بر ضمّ

 

او، آن

 

محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

إِذَا

ظرف براي آينده متضمّن معناي شرط متعلّق به جواب قاموا

زماني که

مفعولٌ فيه، محلّاً منصوب، مضاف

اَظْلَمَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه ظلم، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب إفعال، معلوم، مبني

تاريك شد

فعل ، ضمير مستتر هُوَ فاعل

 

جمله محلّاً مجرور مضافٌ اِلَيْه

عَلَي

حرف جرّ، مبني برسکون

بر

جارّ

جار و مجرور متعلّق به مَشَوا

 

هِمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

آنان، ايشان

 

محلّاً مجرور

قَامُوا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه قوم، اجوف واوي، ثلاثي مجرّد، معلوم، مبني بر ضمّ

به پا خاستند

فعل، ضمير بارز واو فاعل

جمله جواب شرط غير جازم و محلّي از اعراب ندارد.

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

لَوْ

حرف امتناع برای امتناع، مبني بر سکون

اگر

حرف شرط غيرجازم

 

شَاءَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه شيء، اجوف يايي و مهموز اللّام، ثلاثي مجرّد، معلوم، مبني

 

خواست

 

فعل، عامل

جمله معطوف بر استينافيّه محلّي از اعراب ندارد.

اللهُ

لفظ جلاله، معرفه به ال، معرب

خداوند

فاعل، مرفوع به ضمّه ظاهری

لَـ

حرف، مبني، لام واقعه جواب لَو

هر آينه

 

ذَهَبَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه ذهب، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، مبني

 

بُرد

فعل و فاعل ضمير مستتر هُوَ

 

 

جمله  جواب شرط غير جازم و محلّي از اعراب ندارد.

بِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به، با

جارّ

جار و مجرور متعلّق به ذَهَبَ

 

سَمْعِ

 

اسم، مصدر، معرفه به اضافه (مضاف)

 

شنوايي

 

مجرور

 

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

آنان، ايشان

 

مضافٌ إليه

محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

أَبْصَارِ  

اسم، جمع مکسّر بَصَر، مصدر، معرفه به اضافه

ديدگان، چشمها

معطوف به سَمعِ

مجرور، مضاف

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني برسکون

آنان، ايشان

مضافٌ إليه

محلّاً مجرور

إِنَّ

حرف مشبّهةٌ بالفعل براي تأکيد، مبني بر فتح

همانا

عامل

 

جمله «إِنَّ الله … قَدِيرٌ» استينافيّه تعليليّه و محلّي از اعراب ندارد.

اللَّهَ

لفظ جلاله، معرفه به ال، معرب

خداوند

اسم إِنَّ، منصوب به فتحه ظاهری

عَلىَ‏ ‏ِّ

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جار و مجرور متعلّق به قَدِيرٌ

 

كُلِّ

 

اسم دائم الاضافه، معرفه

 

همه، هر

مجرور به ضمّه ظاهری

شىَ‏ْءٍ

اسم، مفرد، معرب، نکره

چيز

مضافٌ إليه، مجرور به تنوين جرّ

قَدِيرٌ

اسم،صفت مشبهة بالفعل، مشتق، نکره، معرب

توانا

خبر إِنَّ، مرفوع به تنوين رفع

نزديك است برق چشمانشان را بربايد، هر گاه برايشان روشن شود در آن راه می روند، و چون تاريک گردد، می ايستند. اگر خدا مى‏خواست، گوشها و چشمانشان را می بُرد، همانا خداوند بر هر كارى تواناست. ﴿20﴾

 

يَا اَيُّهَا النَّاسُ ٱعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴿21﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

يَا

حرف ندا، مبني بر سکون

اي

عامل

جمله  استينافيّه و محلّي از اعراب ندارد.

اَيُّ

وصليّه، مبني بر ضمّ

يا، يعني

منادیٰ، محلّاً منصوب

هَا

حرف تنبيه، مبني برسکون

النَّاسُ

اسم جمع، معرفه به ال، معرب

مردم

بدل يا عطف بيان از اَيُّ،  تابع از لفظ و مرفوع

اعْبُدُوا

فعل امر، جمع مذكّر مخاطب، ريشه عبد، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي ومبني بر ضمّ

بپرستيد

فعل،

ضمير بارز واو فاعل

 

جمله جواب ندا – استينافيّه، محلّي از اعراب ندارد.

رَبَّ

اسم، مصدر، معرفه به اضافه، معرب

پروردگار

مفعولٌ به، منصوب به فتحه ظاهری، مضاف

كُمُ  

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

الَّذِي

اسم موصول خاص، مفرد مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

کسي که

صفت رَبَّ، تابع، محلّاً منصوب

 

خَلَقَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه خلق، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، مبني

 

آفريد

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

 

جمله صله، محلّي از اعراب ندارد.

 

كُمْ

اسم، ضمير متّصل نصبی، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

 

شما

 

مفعولٌ به، محلّاً منصوب

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني برسکون

کساني که

محلّاً منصوب معطوف بر مفعولٌ به در خَلَقَکَمْ

مِنْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف

جمله صله محلّی از اعراب ندارد.

 

قَبْلِ

 

اسم، معرب، معرفه به اضافه

 

قبل

 

مجرور نشانه جرّ کسره، مضاف

 

كُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

 

شما

 

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

لَعَلَّ

حرف مشبّهة بالفعل براي رجاء

اميد است

عامل

 

جمله

تعليليّه،  محلّي از اعراب ندارد.

 

كُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

 

شما

 

اسم لَعَلَّ، محلّاً منصوب

 

تَتَّقُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر مخاطب، ريشه وقي، لفيف مفروق، ثلاثي مزيد باب إفتعال، معلوم، متعدّي و معرب

 

پرهيزكاري مي كنيد

فعل، ضمير بارز واو فاعل، جمله«تَتَّقُونَ» خبر لَعَلَّ، محلّاً مرفوع.

ای مردم، پروردگارتان را بپرستيد كه شما و پيشينيانتان را آفريده است. شايد پرهيزگار شويد. ﴿21﴾

 الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ اَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلَاتجْعَلُوا لِلَّهِ اَندَادًا وَ اَنتُمْ تَعْلَمُونَ﴿22﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

اَلَّذِی

اسم موصول خاص، مفرد مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

کسي که

صفت رَبّ در آيه قبل، محلّاً منصوب

 

جَعَلَ

فعل ماضي،مفرد مذكّر غايب، ريشه جعل، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، مبني

 

قرار داد

فعل، ضمير هُوَ مستتر فاعل

 

جمله  صله محلّي از اعراب ندارد.

لَـ

حرف جرّ، مبني بر کسر اصلی، فتح عارضی

براي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به جَعَلَ

 

کُمُ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون، ضمّه برای رفع التقاء ساکنين

 

شما

 

محلّاً مجرور

الْأَرْضَ

اسم، مفرد مؤنّث، معرفه به ال، معرب، غير مصدر و جامد

زمين

مفعولٌ به، منصوب به فتحه ظاهری

فِرَاشًا

اسم، مفرد مذکّر، نکره، معرب، جامد

گستردني

مفعولٌ به دوّم، منصوب به تنوين نصب

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

السَّمَاءَ

اسم، مفرد مؤنّث، معرفه به ال، معرب

آسمان

عطف به مفعولٌ به، تابع، منصوب به فتحه ظاهری

بِنَاءً

اسم، مصدر، مفرد مؤنّث، نکره، معرب، جامد

برافراشتن

مفعولٌ به دوّم ، منصوب به تنوين نصب

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

 

اَنزَلَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه نزل، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب إفعال، معلوم، مبني

فرو فرستاد

فعل، ضمير هُوَ مستتر فاعل

جمله معطوف بر جمله صله،  محلّي از اِعراب ندارد.

مِنَ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به أنزل

 

السَّمَاءِ

اسم، مفرد مؤنّث، معرفه به ال، معرب

 

آسمان

مجرور به کسره ظاهری

مَاءً

اسم، مفرد مؤنّث، نکره، معرب

آب

مفعولٌ به، منصوب

فَـ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس

 

اَخْرَجَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه خرج، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب إفعال، معلوم، مبني

 

خارج شد

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

 

جمله معطوف بر جمله اَنزَلَ و محلّي از اعراب ندارد.

بِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به

جارّ

جار و مجرور متعلّق به اَخْرَجَ

 

ه

اسم، ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ اصلی و کسر عارضی

 

او، آن

 

محلّاً مجرور

مِنَ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به أَخرَجَ

 

الثَّمَرَاتِ

 

اسم، جمع مکسّر ثَمَرَة، معرفه به ال، معرب

 

ميوه ها

مجرور نشانه جرّ کسره ظاهری

رِزْقًا

اسم، مصدر، نکره، معرب، جامد

روزي

مفعولٌ به، منصوب به تنوين نصب

لَـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

براي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف صفت براي رزقاً

 

كُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

 

شما

 

محلّاً مجرور

فَـ

حرف رابط جواب شرط مقدّر

پس

 

لَاتَجْعَلُوا

فعل نهي، جمع مذكّر مخاطب، ريشه جعل، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي و معرب

قرار ندهيد

فعل، ضمير بارز واو فاعل

 

 

جمله  محلّاً مجزوم جواب شرط مقدّر

لِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

براي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف، مفعولٌ به دوم

 

اللهِ

 

لفظ جلاله، معرفه به ال، معرب

 

خداوند

مجرور، نشانه جرّ کسره ظاهری

أَندَادًا

اسم، جمع مكسّر نِدّ، نكره، معرب

شريكان

مفعولٌ به اول، منصوب

وَ

حرف، واو حاليه، مبني بر فتح

درحاليکه

اَنتُمْ

اسم، ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر مخاطب،معرفه، مبني برسکون

شما

مبتدا، محلّاً مرفوع

 

جمله

محلّاً منصوب

حال

 

تَعْلَمُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر مخاطب، ريشه علم، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي و معرب

 

مي دانيد

فعل، ضمير بارز واو فاعل 

جمله «تَعْلَمُونَ» محلّاً مرفوع خبر

آن خداوندی كه زمين را گسترده قرار داد، و آسمان را برافراشته ساخت، و از آسمان آبى فروفرستاد، و به وسيله آن آب از زمين هر گونه ميوه ای را برای روزی شما برويانيد، پس برای خداوند همتايی قرار ندهيد. در حاليکه خود می ‏دانيد.﴿22﴾

 وَ إِنْ كُنتُمْ فىِ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلىَ‏ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِّثْلِهِ وَ ٱدْعُوا شُهَدَاءَكُم مِنْ دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴿23﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

وَ

حرف استينافيّه، مبني بر فتح

و

اِنْ

حرف شرط جازم، مبني بر سکون

اگر

 

كُنْتُمْ

فعل ماضي از افعال ناقصه، جمع مذكّر مخاطب، ريشه ك و ن، معتل و اجوف واوي، اعلال به قلب، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفْعُلُ، لازم و مبني

 

باشيد

 

فعل شرط محلّاً مجزوم، ضمير بارز تُمْ محلّاً مرفوع اسم کُنْتُمْ

 

جمله«کُنتُم فِي رَيبٍ…» استينافيّه و محلّي از اعراب ندارد.

فىِ

حرف جرّ، مبني بر سکون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر کُنْتُمْ

 

رَيْبٍ

 

اسم، مفرد مذکّر، نکره، معرب

 

شک

مجرور نشانه جرّ تنوين جرّ

مِنْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به رَيبٍ يا به محذوف صفتِ رَيبٍ

 

مَا

 

اسم موصول مشترک، مبني بر سکون

 

آنچه

 

محلّاً مجرور

 

نَزَّلْنَا

فعل ماضي، متكلّم مع الغير، ريشه نزل، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب تفعيل، متعدّي و مبني

فرو فرستاديم

فعل و ضمير بارز نَا محلّاً مرفوع فاعل 

 

جمله

صله، محلّي از اعراب ندارد.

عَلَی‏

حرف جرّ، مبني برسکون

بر

جارّ

جار و مجرور متعلّق به نَزَّلْنَا

 

عَبْدِ

 

اسم، مفرد مذکّر، معرفه به اضافه، معرب

انسان آزاد يا بنده

مجرور نشانه جرّ کسره، مضاف

نَا

اسم، ضمير متّصل جرّي، متکلّم مع الغير، معرفه،مبني برسکون

ما

مضافٌ إليه

محلّاً مجرور

فَـ

حرف رابط جواب شرط، مبني بر فتح

پس

 

اُتُوا

فعل امر، جمع مذكّر مخاطب، ريشه أتي، مهموزالفاء و ناقص يايي، ثلاثي مزيد باب إفعال، معلوم، متعدّي و مبني

 

بياوريد

 

فعل ، ضمير واو محلّاً مرفوع، فاعل

 

 

جمله محلّاً مجزوم جواب شرط مقترنه به فاء.

بِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به

جارّ

جار و مجرور متعلّق به أْتُواْ

سُورَةٍ

اسم، مفرد مؤنّث، نکره، معرب، جامد

سوره

مجرور به تنوين جرّ

مِنْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف صفت سُورَةٍ

 

مِثْلِ

 

اسم، معرفه به اضافه، معرب

 

مانند

مجرور، نشانه جرّ کسره

هِ

اسم، ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ

او، آن

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

 

اُدْعُوا

فعل امر، جمع مذكّر مخاطب، ريشه دعو، ناقص واوي، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي و مبني بر ضمّ

 

بخوانيد

فعل، ضمير واو محلّاً مرفوع فاعل

 

 

جمله محلّاً مجزوم، معطوف بر جمله جواب شرط.

شُهَدَاءَ

اسم، جمع مکسّر شَهيد، معرب، معرفه به اضافه

گواهان

مفعولٌ به، منصوب به فتحه ظاهری، مضاف

 

كُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

 

شما

 

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

مِن

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف حال از شهداء

 

دُونِ

 

اسم، معرفه به اضافه، معرب

 

غير

مجرور، نشانه جرّ کسره

اللَّهِ

لفظ جلاله، معرفه به ال، معرب

خداوند

مضافٌ إليه، مجرور، نشانه جرّ کسره

اِنْ

حرف شرط جازم، مبني بر سکون

اگر

كُنْتُمْ

فعل ماضي از افعال ناقصه، جمع مذكّر مخاطب، ريشه ك و ن، معتل و اجوف واوي، اعلال به قلب، ثلاثي مجرّد، لازم و مبني

هستيد

فعل شرط محلّاً مجزوم، ضمير تُمْ  محلّاً مرفوع اسم کانَ،

جمله استينافيّه،  محلّي از اِعراب ندارد و جواب شرط محذوف

صَادِقِينَ

اسم فاعل، جمع مذکّر سالم، مشتق، معرب

راستگويان

خبر کانَ، منصوب با ياء

و اگر نسبت به آنچه بر بنده خويش نازل كرده‏ايم در ترديد هستيد، سوره‏ ای مانند آن بياوريد و جز خداوند، همه گواهانتان را فراخوانيد، اگر راست می ‏گوييد.﴿23﴾

 

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ اُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴿24﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

فَـ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس

إِنْ

حرف شرط جازم، مبني بر سکون

اگر

جمله معطوف بر استينافيّه قبلي، محلّي از اعراب ندارد.

لَمْ

حرف نفي و قلب و جزم، مبني بر سکون

نه

 

انجام نداديد

 

فعل جحد

فعل شرط مجزوم، ضمير واو محلّاً مرفوع فاعل

تَفْعَلُوا

فعل مضارع مجزوم، جمع مذكّر مخاطب، ريشه فعل، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي

انجام دهيد

وَ

حرف اعتراضيّه، مبني بر فتح

و

لَنْ

حرف نفي و نصب، مبني بر سکون

نه

 

هرگز انجام نخواهيد داد

جمله«لَن تَفعَلُوا» معترضه،محلّي از اعراب ندارد.

 

تَفْعَلُواْ

فعل مضارع منصوب، جمع مذكّر مخاطب، ريشه فعل، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد، معلوم، متعدّي

 

انجام دهيد

فعل، ضمير واو محلّاً مرفوع فاعل  

فَـ

حرف رابط جواب شرط، مبني بر فتح

پس

 

ٱتَّقُوا

فعل امر، جمع مذكّر مخاطب، ريشه وقي، لفيف مفروق، ثلاثي مزيد باب إفتعال، معلوم، متعدّي و مبني

 

بترسيد

فعل، ضمير واو محلّاً مرفوع فاعل

 

 

جمله محلّاً مجزوم، جواب شرط مقترنه با فاء.

النَّارَ

اسم، مفرد، معرفه به ال، معرب

آتش

مفعولٌ به منصوب به فتحه ظاهری

اَلَّتىِ

اسم موصول خاص، مفرد مؤنّث، مبني بر سکون

آنکه، که

صفت براي النَّارَ، تابع محلّاً منصوب

وَقُودُ

اسم، معرب، معرفه به اضافه، مفرد مذکّر، جامد

هيزم

مبتدا، مرفوع به ضمّه ظاهری

 

 

جمله صله محلّي از اعراب ندارد.

 

هَا

اسم، ضمير متّصل جرّي، مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

 

او، آن

 

مضافٌ إليه، محلّاً مجرور

النَّاسُ

اسم جمع، معرفه به ال، معرب

مردم

خبر، مرفوع به ضمّه ظاهری

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

الحِْجَارَةُ  

اسم، معرفه به ال، معرب، جمع مكسّر حجر

سنگها

معطوف به النَّاسُ، تابع، مرفوع به ضمّه ظاهری

 

اُعِدَّتْ

فعل ماضي مجهول، مفرد مؤنّث غايب، مبنی، ريشه عدد، صحيح و مضاعف، ثلاثي مزيد باب إفعال

آماده شده است

فعل، ضمير مستتر هِيَ محلّاً مرفوع نائب فاعل

 

جمله محلّاً منصوب حال برای النَّارَ (مفعولٌ به)

لِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

براي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به أُعِدَّتْ

الْكَافِرِينَ

اسم فاعل، جمع مذکّر سالم، مشتق از کفر، معرب

کافران

مجرور با ياء

و اگر انجام نداديد- و هرگز انجام نخواهيد داد- پس بترسيد از آتشی كه هيزم آن مردمان و سنگهايند و برای كافران مهيّا شده است.﴿24﴾

 

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من