موصول حرفي يا «حروف مصدري»
موصول بر دو قسم است: موصول اسمي و موصول حرفي. «موصول حرفي» صله خود را تأويل به مصدر مي برد، يعني با وجود باقي بودن صله بر معناي خود احكام مصدر بر آن جاري مي شود، از اينرو حروف موصول را «حروف مصدري» نيز مي نامند. حروف مصدري عبارتند از: «اَنْ»، «مَا» «كَيْ»، «لَوْ» و «اَنَّ». «اَنَّ» همراه با جمله اسميّه مي آيد و «مَا» و «اَنْ» همراه با جمله فعليّه مي آيند. مانند: « إِلَي اَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ = تا برانگيختن خداوند محمّد رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ را» چنانكه ملاحظه مي شود، حرف جرّ «اِلَي» قبل از «اَنْ بَعَثَ …» آمده و موصول و صله را در محلّ جرّ قرار داده است. صله موصول حرفي نياز به ضمير عائد ندارد.
توابع (موارد شباهت و اختلاف صفت، عطف بيان و بَدَل)
سه تابع صفت، عطف بيان و بَدَل كل از كل از جهاتي شباهت، و از جهاتي اختلاف دارند.
موارد شباهت و اختلاف اين سه تابع عبارتند از:
1- «عطف بيان» تابع جامدي است كه از متبوع خود مشهورتر است و مانند «صفت» در «اعراب» ، «مفرد، مثنّي و جمع بودن» ، «معرفه و نكره بودن» ، «مذكّر و مؤنّث بودن» از متبوع خود تبعيّت مي كند. «بَدَل» تنها در اعراب از متبوع خود تبعيّت مي كند.
2- «عطف بيان» جامد است، «صفت» مفرد بايد مشتق باشد و در صورت جامد بودن تأويل به مصدر مي رود. «صفت» مي تواند مفرد، شبه جمله يا جمله باشد. «بَدَل» نيز مي تواند اسم ظاهر، ضمير يا جمله باشد.
3- «عطف بيان» معرفه است ولي «صفت» مي تواند نكره هم باشد. «بَدَل» هم ممكن است معرفه يا نكره باشد.
4- گوينده نيّت مي كند «بَدَل» را جايگزين متبوع آن كند، ولي در «عطف بيان» چنين نيّتي نيست.
5- «بَدَل» مي تواند فعل، جمله يا تابع فعل يا جمله باشد. در حاليكه «عطف بيان» نمي تواند فعل يا جمله باشد، تابع فعل يا جمله هم نمي شود.
6- «بَدَل» بر خلاف توابع ديگر مقصود اصلي از حكم جمله است و برا ي توضيح مُبْدَلٌ مِنْه مي آيد. اگر بتوان متبوع «عطف بيان» را حذف كرد و تابع را به جاي آن قرار داد با «بَدَل كل از كل» تفاوتي نخواهد داشت. مانند: « إِلَي اَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ» در اين مثال «رَسُولَ» ميتواند صفت، عطف بيان يا بَدَل باشد.
حال، اقسام حال، واو حاليّه
ممكن است حال بيش از يك كلمه و يكي از اقسام جمله فعليّه، اسميّه يا شبه جمله باشد. هرگاه حال جمله كاملي باشد، بايد «يك ضمير» يا «يك واو» يا «هر دو» حال و ذي الحال را به يكديگر مرتبط كند. هرگاه رابط بين حال و ذي الحال واو باشد به آن واو «واو حاليه» گفته مي شود. به «واو حاليّه» «واو ابتداء» نيز مي گويند، «واو حاليّه» قبل از جمله اسميّه و «واو ابتداء» قبل از جمله فعليّه مي آيد. هرگاه بتوان به جاي واوي كه در ابتداي جمله اي آمده است كلمه «اِذْ» قرار داد، آن واو «واو حاليه» است. مانند: «إِلَي اَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ…، وَ اَهْلُ الْاَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ = تا اينكه خداوند سبحان محمّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ رسول خدا را مبعوث فرمود، در حاليكه اهل زمين در آن روز ملّتهاي جدا از هم بودند.» جمله «اَهْلُ الْارْضِ …» حاليه و اسميّه است پس واو قبل از آن «واو حاليه» است.
ظرف زمان (يَوْمَئِذٍ)
«يَوْمَئِذٍ» = « يَوْمَ + اِذْ + -ٍ تنوين عوض»
يَوْمَ = ظرف زمان، منصوب متعلّق به بَعَثَ، مضاف
اِذْ = ظرف زمان از اسماء دائم الاضافه به جمله اسميّه و فعليّه، اسم مبنی بر سکونِ ظاهر، برای رفع التقاء ساکنين کسره گرفته است. زيرا مضافٌ اِلَيْه آن محذوف است و در عوض آن تنوين جرّ آمده است. تقدير آن «يَوْمَ اِذْ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ» است.
تنوين عِوَض، تنوينی است که در ازای کلمه يا جمله محذوف آورده می شود. تنوينی که به آخر اِذْ اضافه می شود، عوض از جمله است. برای رفع التقاء ساکنين سکونِ حرف آخر اِذْ تبديل به کسره می شود.
موصول اسمي (جواز حذف ضمير عائد)
بعد از هر موصول، بايد صله آن ذكر شود، صله داراي ضميري به نام ضمير عائد است كه به موصول باز مي گردد. «حذف ضمير عائد» در صورتي كه مفعولٌ بِه و ضمير متّصل باشد، جايز است. مانند: « خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ ٱلْاََنْبِيَاءُ فِي اُمَمِهَا = در ميان شما باقي گذاشت آنچه را كه انبياء در ميان پيروان خود باقي گذاشتند.» «مَا» اسم موصول و جمله «خَلَّفَتْ …» صله آن است. ضمير «هُ» در «خَلَّفَتْهُ» عائد است كه مفعولٌ بِه و متّصل است و در اين جمله حذف شده است.
اسم جمع
«اسم جمع» كلمه اي است كه داراي معناي جمع است، ولي از لفظ خود مفرد ندارد، مانند: نَاس، اُمَّة، نَعْمَاء