سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

درس 9 – ضمير هُ ، اِعراب یُحصی و یُؤَدّی. شناخت لَيسَ و

اسم­هاي معرفه (ضمير)

«ضمير» اسمي است مبني كه جانشين اسم ظاهر مي­ شود و معني و اعراب آن را مي­ گيرد. استفاده از ضمير موجب جلوگيري از تكرار اسم ظاهر مي­ شود. ضمائر با توجّه به ارتباطشان با كلمه قبل از خود و جايگاهشان در جمله به «متّصل يا منفصل» و «رفعي، نصبي و جرّي» تقسيم مي­ شوند. «ضمائر متّصل» ضمائري هستند كه هرگز تنها به كار نمي­ روند و به كلمه قبل از خود متّصلند. اگر ضمير به گونه­ اي به فعل قبل از خود متّصل شود كه با آن يك كلمه با يك معني مستقل بسازد ضمير متّصل رفعي است. «ضمائر متّصل رفعي» موجب تغيير صيغه­ هاي چهارده­ گانه فعل­ها مي­ شوند و به دو دسته مستتر و بارز تقسيم مي­ شوند. مانند: «فَطَرَ كه ضمير مستتر هُوَ (مفرد مذكّر غايب) در آن محلّاً مرفوع و فاعل است = او آفريد.» و «لايَرْكَعُونَ كه ضمير بارز واو (جمع مذكّر غايب) در آن محلّاً مرفوع و فاعل است = آنان ركوع نمي­ كنند.» .

اگر ضمير به فعل متّصل شود به گونه­ اي كه استقلال و معني هر يك محفوظ بماند، به آن «ضمير متّصل نصبي» مي­ گويند. «ضمائر متّصل نصبي» مفعول فعلي هستند كه به آن متّصل شده­ اند و محلّاً منصوبند. مانند: «لايُدْرِكُهُ = به او نمي­ رسد» و «لايَنَالُهُ = به او دست نمي­ يابد». « هُ » در هر دو جمله مفعول و محلّاً منصوب است.

اگر ضمير به اسم و حرف متّصل شود به آن «ضمير متّصل جرّي» مي­ گويند. اگر به اسم متّصل شود مضافٌ­ اليه و محلّاً مجرور است. مانند: «صِفَتِهِ = صفت او» « هِ » به اسم متّصل شده است پس مضافٌ­ اليه و محلّاً مجرور است. گاهي ضمير به حروف جرّ متّصل مي­ شود در اين صورت محلّاَ مجرور است. مانند: «لَهُ = براي او» « هُ » متّصل به حرف جرّ و محلّاً مجرور است. ضمائر متّصل نصبي و جرّي چهارده صيغه دارند. سه صيغه مذكّر غايب (مفرد « هُ »، مثنّي «هُما» و جمع «هُمْ»)، سه صيغه مؤنّث غايب (مفرد «ها»، مثنّي «هُما» و جمع «هُنَّ»)، سه صيغه مذكّر مخاطب (مفرد «كَ»، مثنّي «كُمَا» و جمع «كُمْ»)، سه صيغه مؤنّث مخاطب (مفرد «كِ»، مثنّي «كُمَا» و جمع «كُنَّ»)، دو صيغه متكلّم وحده «ي» و متكلّم مع­ الغير «نَا».

ضمائر (ضمير متّصل نصبي يا جرّي هُ)

« هُ » ضمير متّصل نصبي يا جرّي براي مفرد مذكّر غايب به معني «او را» يا، «او» است. «هُ» مبني بر ضمّ است. حرف هاء در اوّل صيغه­ هاي غايب (هُ ، هُمَا، هُمْ، هُنَّ ) همواره مضموم است مگر آنكه قبل از آن حرف مكسور يا ياء ساكن بيايد. در اين دو صورت حرف هاء براي تناسب با حرف قبل از خود مكسور تلفّظ مي­ شود. مانند: «بِهِ ، بِهِمَا، بِهِمْ، بِهِنَّ، عَلَيْهِ، عَلَيْهِمَا، عَلَيْهِمْ، عَلَيْهِنَّ». ضمير مفرد مذكّر غايب « هُ » در تمام مواردي كه مكسور يا مضموم تلفّظ مي­ شود مبني بر ضمّ اصلي است و در هنگام مكسور بودن مبني بر كسر عارضي نيز است. اعراب « هُ » همواره در تمام جايگاههايش در جمله محلّي است، حتّي در زماني كه مكسور است و پس از حرف جرّ يا اسم مضاف مي­ آيد نيز محلّاً مجرور است و كسره­اش علامت جرّ آن محسوب نمي­ شود. مانند: «مِدْحَتَهُ = به ستايش او» « هُ » مبني بر ضمّ، محلّاً مجرور مضافٌ­ اليه. و مانند: «رَحْمَتِهِ = رحمت او» « هِ » مبني بر ضمْ، مكسور براي تناسب با كسره حرف قبل از خود، محلّاً مجرور مضافٌ­اليه. و مانند: «بِهِ» باء حرف جرّ، « هِ » محلّاً مجرور به حرف جرّ باء، مبني بر ضمّ اصلي و كسر عارضي.

توابع (عطف نَسَق)

«عطف نَسَق يا عطف به حرف» يكي از توابع است. هرگاه ميان دو كلمه يا دو جمله حرفي از حروف عطف واسطه شود، معطوف و معطوفٌ عليه تشكيل مي­ يابد. اين عطف را عطف به حرف يا عطف نَسَق مي­ نامند. در تعريف عطف نَسَق مي­ گويند: «آن تابعي كه بين آن و متبوعش يكي از حروف عطف واسطه باشد و در اعراب با متبوع خود مطابقت كند آن را عطف نَسَق مي­ نامند.» عطف نَسَق بر دو قسم است: «عطف اسم بر اسم» و «عطف جمله بر جمله». مانند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ ، وَ لايُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ» جمله «لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ» به واسطه حرف عطف واو«وَ» به جمله «لايُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ» عطف شده است. چون جمله اوّل صله موصول «الَّذي» است و محلّي از اعراب ندارد، جمله دوّم كه معطوف است نيز از آن تبعيّت كرده صله است و محلّي از اعراب ندارد.

حروف عطف

حروف عطف عبارتند از: «واو»، «فاء»،«ثُمَّ»، «حَتّي»، «اَوْ»، «اَمْ»، «لا»، «لكن»، «بَل».

حرف عطف «واو»

«واو» عطف كه در زبان فارسي هم معمول است به منظور مشاركت معطوف و معطوف عليه در عمل استعمال مي­ شود، بدون آنكه ترتيبي منظور باشد. ممكن است معطوف و معطوف عليه عمل را در يك زمان انجام داده باشند و ممكن است يكي قبل و ديگري بعد انجام داده باشد.

كلمات معرب (اعراب تقديري)

«اعراب تقديري» اعرابي است كه به علّتي علامت اعراب در آخر كلمه ظاهر نمي­ شود. برخي از كلمه­ هايي كه اعراب آنها تقديري است، عبارتند از: اسم مقصور، اسم منقوص، اسم متّصل به ضمير متكلّم (ي)، فعل مضارع ناقص كه به الف مقصوره ختم مي­ شوند، فعل مضارع ناقص واوي و يايي در صيغه­ هاي 1، 4، 7، 13، 14 (صيغه­ هايي كه در حالت رفع فاقد نون هستند و به واو يا ياء ختم مي­ شوند). علّت تقديري بودن اعراب در اين كلمات حرف آخر آنهاست. مانند: يُحْصِي، يُؤَدِّي.

نواسخ

نواسخ دسته­اي از افعال و حروف هستند كه بر سر جمله اسميّه مي­ آيند و اعراب مبتدا و خبر را تغيير مي­دهند. دسته افعال عبارتند از: افعال ناقصه، افعال مقاربة و افعال قلوب. دسته حروف عبارتند از: حروف مشبَّهةٌ­ بِالْفِعْل، ما و لا شبيه به لَيْسَ و لاء نفي جنس.

نواسخ (افعال ناقصه)

افعال ناقصه سيزده فعل هستند كه بر سر مبتدا و خبر مي­ آيند و مبتدا را به عنوان اسم خود مرفوع و خبر را به عنوان خبر خود منصوب مي­ كنند. اين افعال عبارتند از:

«كانَ = بود»، «لَيْسَ = نيست»، «صَارَ = گرديد»، «اَصْبَحَ = شد، در هنگام صبح»، «اَضْحَي= شد، در هنگام ظهر»، «اَمْسَي = شد، در هنگام شب»، «ظَلَّ = شد، در طول روز»، «بَاتَ = شد، در طول شب»، «مَازالَ = هميشه بود»، «مَادامَ = هميشه بود»، «مَا بَرَحَ = هميشه بود»، «مَا فَتِيءَ = هميشه بود»، «مَا ٱنْفَكَّ = هميشه بود». مانند: «لَيْسَ لِصِفَتِهِ حدٌّ مَحْدُودٌ = اندازه معيّني براي صفت او نيست.» در اين جمله «لَيْسَ» از افعال ناقصه است، « لِصِفَتِهِ» جار و مجرور، محلّاً منصوب خبر مقدّم براي لَيْسَ، « حدٌّ» اسم لَيْسَ، مرفوع، « مَحْدُودٌ» صفت حَدٌّ، تابع، مرفوع.

نواسخ (حروف شبيه به لَيْسَ)

سه حرف «مَا»، «لا» و «اِنْ» حروف شبيه به لَيْسَ ناميده مي­ شوند. اين حروف هم از نظر عمل و هم از نظر معني به لَيْسَ شباهت دارند، يعني مبتدا را به عنوان اسم خود مرفوع مي­ كنند و خبر را به عنوان خبر خود منصوب مي­ كنند و جمله را نيز منفي مي­ كنند. مانند: «لَيْسَ لِصِفَتِهِ حدٌّ مَحْدُودٌ وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لا أَجَلٌ مَمْدُودٌ». «لا» در هر سه جمله مذكور «لا شبيه به لَيْسَ» است. كلمه­ هاي « نَعْتٌ»، « وَقْتٌ» و « أَجَلٌ» اسم براي «لا» هستند، بنابراين هر سه مرفوعند و علامت رفعشان تنوين رفع است كه در آخر هر اسم ظاهر است. كلمه­هاي « مَوْجُودٌ»، «مَعْدُودٌ» و «مَمْدُودٌ» به ترتيب صفت براي اسم­هاي «لا» درهر يك از جمله­هاي سه­گانه هستند و به تبعيّت از اسم­ هاي خود مرفوعند، خبر «لا» در هر سه جمله محذوف است كه تقدير آن با توجّه به قرينه مذكور در جمله قبل « لِصِفَتِهِ» مي­ باشد.

مشتقات (اسم مفعول)

«اسم مفعول» اسمي است كه، بر كسي يا چيزي كه فعل بر او واقع شده، دلالت مي­ كند. مانند: «مَحْدُود = اندازه شده، معيّن»، «مَعْدُود = شمارش شده»، «مَمْدُود = كشيده شده، طولاني».

اسم مفعول از ثلاثي مجرّد بر وزن «مفعول» ساخته مي­ شود. اسم مفعول داراي شش صيغه است.

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من