«دَائِر» = اسم فاعل از دَارَ، چرخان، گردان (خطبه1)
«دَار» = خانه، مؤنّث است و به ندرت مذكّر ميشود. (خطبه1)
«دَاسَتْ» = ماضي، ثلاثي مجرّد، مؤنّث، اجوف واوي، لگدمال كرد. خوار گردانيد. كوبيد. (خطبه2)
«دَرَسَتْ» = ماضي، ثلاثي مجرّد، مؤنّث، كهنه و قديمي شد و اثر آن از بين رفت. ناپديد شد. (خطبه2)
«دِسَار» = مصدر، مجّرد، ميخ دوسر، طناب (خطبه1)
«دَعَائِم» = جمع مؤنّث دِعَامَة: ستون خانه، آنچه بر آن تكيه شود. (خطبه2)
«دَعْوَة» = مصدر، مجرّد، خواندن، فراخوندن، (خطبه1)
«دَفَائِن» = جمع مكسّر دَفِينَة، چيزهاي دفن شده. (خطبه1)
«دَفِيق» = فَعيل به معني اسم مفعول، روان (خطبه1)
«دُمُوع» = جمع مكسّر دَمْع : اشك(خطبه2)
«دُنْيَا» = اسم «از دَنَا يَدْنُو دُنُوَّاً : نزديك شد»، زندگي اين جهان، نقيض آخرت (خطبه1)
«دُونَ» = ظرف مکان منصوب است و نسبت به اسمی که بدان اضافه می شود معانی مختلفی پيدا می کند. معانی مختلف دُونَ: جلو، پشت، بالا، پايين، ميان (خطبه 3)
«دُونَ» = ظرف مكان، منصوب، پايين (خطبه1)
«دُهُور» = جمع مكسّر دَهْر، روزگار (خطبه1)
«دِين» = مصدر. آيين، كيش(خطبه2)
«ذَا» = منصوب «ذُو» از اسماء ستّه، دائم الاضافه، دارا، صاحب(خطبه1)
«ذَاتَ» = مؤنّث «ذُو»، دارا، صاحب، مالك (خطبه1)
«ذُرِّيَّة» = نسل انسان، فرزندان(خطبه1)
«ذَكَرَ» = ماضی ثلاثی مجرّد، «ذَکَرَ -ُ ذِکْراً و تَذْکاراً» = ياد کرد – به خاطر سپرد وحفظ کرد.- گفت. (خطبه 3)
«ذَلِكَ» = اسم اشاره مفرد مذكّر براي دور، آن(خطبه1)
«رأس» = سر، بالاترين قسمت هر چيز، ج: رُؤوس و ارْؤس و آراس و رُوْس (خطبه 3)
«رَاعَ» = ماضی، ثلاثی مجرّد از روع (اجوف واوی) «رَاعَ –ُ رَوعاً = ترسيد- ترسانيد ، به شگفت آورد. جمله «فَمَا رَاعَنی اِلّا» به معنی «اِذا: ناگهان» است و در «مفاجاة: انجام ناگهانی کار» به کار می رود. (خطبه 3)
«رَاقَ» = ماضی، ثلاثی مجرّد از روق (اجوف واوی)، «رَاقَ -ُ رَوْقاً و رَوَقاناً = به شگفت آورد و شادمان کرد. (خطبه 3)
«رَاكِب» = اسم فاعل، ثلاثی مجرّد، از ريشه رکب، سوار (خطبه 3)
«رَاَيْتُ» = ماضی، ثلاثی مجرّد، متکلّم وحده از ريشه رأی، ديدم، نگريستم، دانستم. (خطبه 3)
«رَبّ» = مالك، خداوند(خطبه1)
«رَبِيضَة» = ألرَّبيض: گوسفندان به آغل گردآمده با شبانان (خطبه 3)
«رَبِيع» = بهار، سبزه و علف بهاری، ج: اَرْبِعَة (خطبه 3)
«رَجَعَ» = ماضي، بازگشت، بازگرديد. (خطبه2)
«رَجُل» = مَرد، مقابل المرأة: زن ج: رِجال، رِجْلة و رَجْلَة و رِجَلَة و مَرْجَل و اَراجِل جج: رِجالات (خطبه 3)
«رَحْمَة» = مصدر، مجرّد، آمرزش، بخشش، نيكي، رحمت (خطبه1)
«رَحْمَن» = بر وزن فَعْلان، صيغه مبالغه، يكي از نامهاي خداي تعالي است كه غالباً صفت اللّه است. گاهي نيز صفت نيست. بخشاينده، بخشايشگر، مهربان(خطبه2)
«رَحَی» = [مؤنث است] – سنگ آسياب (خطبه 3)
«رُخَص» = جمع مكسّر رُخْصَة : آساني و فراخي در كار، رُخْصَة در اصطلاح شرع: آنچه از امري اصلي به دليل سهولت و تخفيف تغيير پذيرد، مانند نماز مسافر. (خطبه1)
«رَدّ» = مصدر، مجرّد، مضاعف، بازگردانيدن. (خطبه1)
«رِسَالَة» = اسم از اَرْسَلَ، پيامبري(خطبه1)
«رُسُل» = جمع مكسّر رَسُول، پيامبران (خطبه1)
«رُسُل» = جمع مكسّر رَسُول، فرستادهها، پيامبران(خطبه1)
«رَسُول» = اسم، فرستاده شده، مفرد و جمع و مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است، لقب پيامبر گرامي اسلام(خطبه1)
«رَضِيَ لَهُ» = براي او سزاوار و شايسته ديد، براي او سزاوار و شايسته گردانيد. (خطبه1)
«رَضِيَ» = فعل ماضی، ثلاثی مجرّد، «رَضِیَ -َ رُِضاً و رِضاءً و رُِضواناً و مَرْضاةً هـ و بِهِ و عَنْهُ و عَلَيْهِ : آن را برگزيد و پذيرفت، خشنود شد.» (خطبه 3)
«رَضِيَ» = ماضي، ثلاثي مجرّد، پذيرفت، راضي شد. (خطبه1)
«رَغِبَ بِهِ عَنْهُ» = آن را بر آن ترجيح داد، برتري داد. (خطبه1)
«رَغِبَ بِهِ» = آن را خواست. (خطبه1)
«رَغِبَ عَنْهُ» = آن را نخواست و از آن اعراض كرد. (خطبه1)
«رَغِبَ» = ماضي، ثلاثي مجرّد، خواست. (خطبه1)
«رَفَعَ» = ماضی ثلاثی مجرّد، «رَفَعَ -َ رَفْعاً = بالا رفت، الشَّیءَ : آن چيز را بالا بُرد، آن چيز را برداشت و بلند کرد. – اَلْجَمَلَ = شتر را به شتاب راند» (خطبه 3)
«رَفَعَ» = ماضي، مجرّد، بالا رفت، بالا بُرد. (خطبه1)
«رَقِيم» = به معناي مرقوم، صفحه، كتاب، كشتي(خطبه1)
«رُكَام» = ابر بر هم نشسته، ابر متراكم (خطبه1)
«رُكُوع» = جمع مكسّر رَاكِع، سر فرود آورنده(خطبه1)
«رَمَی» = ماضي، مجرّد، ناقص يايي، افكند. (خطبه1)
«رَوِيَّة» = انديشه و نگرش دركارها(خطبه1)
«رِيَاح» = جمع مكسّر ريح، بادها(خطبه1)
«رَيْب» = مصدر – تهمت، شکّ، ظنّ و گمان (خطبه 3)
«رِيح» = مصدر، باد، مؤنّث است. (خطبه1)
«زَائِل» = اسم فاعل، مجرّد از زَالَ، رونده، نابود(خطبه1)
«زَبَد» = كفي كه بر آب يا جُز آن برآيد. (خطبه1)
«زِبْرِج» = هر چيز نيکو – زر – طلا- ابر نازک سرخ رنگ . ج = زَبارِج (خطبه 3)
«زَخَّار» = صيغه مبالغه از زَخَرَ، فراوان، پُر (خطبه1)
«زَرَعُوا» = ماضي، ثلاثي مجرّد، جمع مذكّر غائب، كاشتند. (خطبه2)
«زَعْزَع» = رباعي مجرّد، باد سخت(خطبه1)
«زَعَمَ» = ماضی ثلاثی مجرّد، گفت بی آنکه بداند حق است يا باطل، گمان بُرد. (خطبه 3)
«زَيَّنَ» = ماضي، تفعيل، آراست و نيكو گردانيد. (خطبه1)
«زِينَة» = مصدر نوعي از زانَ –ِ زَيْناً، آرايش(خطبه1)