«اَوْ» = حرف عطف، يا (خطبه1)
«اَوْجَبَ» = ماضي، اِفْعَال، از وَجَبَ، واجب شمرد، واجب كرد. (خطبه1)
«اَوْصَاب» = جمع مكسّر وَصَب، بيماريها، رنجها (خطبه1)
«اَوْعَدَ» = ماضي، اِفْعَال، وعده داد، ترسانيد و بيم داد. (خطبه1)
«اَوْقَات» = جمع مكسّر وَقْت، زمانها (خطبه1)
«اَوَّل» = غيرصفت، منصرف، نخست، آغاز (خطبه1)
«اَوَّل» = نخستين، نخست، آغاز، يکم، ضدّ آخِر يا پايان است. ج: اَوائل و اَوالٍ و اَوَّلُونَ، مؤنّث آن اَوْلَی. [اگر اوّل صفت باشد غير منصرف است و اگر صفت نباشد منصرف است.] (خطبه 3)
«اَهَاوِيل» = جمع جمع است. «اَهَاوِيل» جمع مكسّر اَهْوَال : جمع مكسّر هَوْل : مصدر، ترس . (خطبه2)
«اَهْبَطَ» = ماضي، اِفْعَال، فرود آورد. (خطبه1)
«اَهْل» = خويشاوند، «اَهْل الحقِّ» = صاحبان حق(خطبه2)
«اَهْل» = طائفه، خويشاوند، بستگان، ج: اَهْلُون و اَهَالٍ – در صورت مضاف شدن به بَيت يا بَلَد به معنی مردمان يا ساکنان است. (خطبه 3)
«اَهْل» = طائفه، خويشاوندان، مردمان (خطبه1)
«اَهْوَاء» = جمع مكسّر هَوَي، ميلها، خواهشها،خواستهها (خطبه1)
«أيضا» = مصدری است که بنا بر مفعول مطلق بودن و يا بنا بر حال بودن منصوب است و به معنی نيز و همچنين می آيد. اَيضاً ، همواره با دو امر که بين آن دو توافق باشد همراه می شود. (خطبه 3)
«إِيمَان» = مصدر، باب اِفْعَال از ريشه اَمِنَ ، فرمانبرداري كردن، اعتماد كردن ، ايمان آوردن. ايمان(خطبه2)
«بِ» = حرف جرّ، با. (خطبه1)
«بَاطِل» = اسم فاعل، مجرّد، ناحقّ، بيهوده (خطبه1)
«بَاعَ» = ماضي، مجرّد، فروخت، خريد، معامله كرد. [از اضداد است.] (خطبه1)
«بِحَار» = جمع مكسّر بَحْر، دريا (خطبه1)
«بَدَّلَ» = ماضي، تفعيل، جانشين يا بَدَل قرار داد. (خطبه1)
«بَرَاَ» = بَرَأَ –َ بَرْءاً و بُرُوءاً = از عدم آفريد و پديد آورد. (خطبه 3)
«بَرْد» = مصدر، مجرّد، سردي (خطبه1)
«بَسَطَ» = ماضي، مجرّد، گسترانيد و فراخ كرد. (خطبه1)
«بَصِير» = بينا، صاحب بصيرت، از نامهای خدا (خطبه1)
«بِطْنَة» = سيري و شکم پُری و پرخوري، مصدر ثلاثی مجرّد از بطن، «بَطِنَ -َ بَطْناً و بِطْنَةً = سيری و شکم پُری او را گرانبار کرد.» (خطبه 3)
«بَعَثَ» = ماضي، مجرّد، برانگيخت، مبعوث كرد. (خطبه1)
«بَعْد» = ظرف مكان يا زمان، سپس، پس، در صورت مضاف بودن معرب است و در صورت مضاف نبودن مبني بر ضمّ است. (خطبه1)
«بُعْد» = مصدر، دوري (خطبه1)
«بَلَّة» = مصدر، مجرّد، تری، نمناکی (خطبه1)
«بَلَغَ» = فعل ماضی ثلاثی مجرّد، «بَلَغَ -ُ بُلُوغاً» رسيد. (خطبه 3)
«بُلُوغ» = مصدر ثلاثی مجرّد از بلغ، «بَلَغَ -ُ بُلُوغاً: رسيد» رسيدن. (خطبه 3)
«بَلْوَي» = اسم از بَلِيَ، آزمايش، سختي، مصيبت(خطبه1)
«بَلَی» = آری، حرف تصديق و ايجاب است و پس از استفهام يا تمنّی واقع می شود. (خطبه 3)
«بَلِيَّة» = آزمايش، بلا، مصيبت(خطبه1)
«بَنُو = بَنُون» = جمع «اِبْن: پسر»، پسران از ريشه بنی (خطبه 3)
«بَيْت الحَرَام» = لقب كعبه است. (خطبه1)
«بَيْت» = مصدر، مجرّد: فرود آمدن و وارد شدن در جايي، خانه و مسكن انسان، لانه جانوران، جايگاه اشياء. ج: بُيُوت(خطبه1)
«بَيْنَ» = ظرف زمان و مكان، وسط(خطبه1)
«بَيْنَا» = به معنی «بَيْنَ» است. که در آن فتحه بَيْنَ اشباع شده و به الف تبديل شده است. برخی ما بعد بَينَا را مرفوع می کنند بنا بر مبتدا بودن، برخی آن را بنا بر مضافٌ اِليه بودن مجرور می کنند. و برخی هر دو را جايز می دانند. «بَيْنَا» = بَينَمَا = ظرف زمان و گفته شده که متضمّن معني مفاجات است.- ناگاه ، ناگهان – در همان هنگام. به جمله فعليّه و اسميّه اضافه می شود. بَينا و بَيْنَما نيازمند به جوابند. گاهی جواب آن دو با اِذْ همراه است. هر دو مبنی بر فتح هستند.
«بَيِّنَات» = جمع بَيِّنَة : مؤنّث بَيِّن، دليل، حجّت(خطبه2)
«تَائِهُونَ» = جمع مذكّر سالم تَائِه : اسم فاعل از ريشه توه، گمشده سرگردان و حيران(خطبه2)
«تَالِي» = اسم فاعل، ثلاثي مجرّد از ريشه تلو، در پي رونده، پسرو، عقب مانده. (خطبه2)
«تَبْلِيغ» = مصدر، تفعيل، رسانيدن(خطبه1)
«تَبْلِيغ» = مصدر، تفعيل، رسانيدن(خطبه1)
«تَتَابَعُ» = مضارع، تفاعل، از تَبَعَ، تاء آن حذف شده است، پياپي ميآيد. (خطبه1)
«تَجْرِبَة» و تَجْرِيب = مصدر، تفعيل، آزمودن(خطبه1)
«تَحْت» = ظرف مكان، لازم الاضافه، زير (خطبه1)
«تَحْذِير» = مصدر باب تفعيل، از ريشه حَذَرَ ، ترسانيدن(خطبه2)
«تُحْيِي» = مضارع، اِفْعال، زنده ميگرداند. [مضاعف، ناقص يايي] (خطبه1)
«تَخْوِيف» = مصدر باب تفعيل، از ريشه خَوَفَ، ترسانيدن(خطبه2)
«تُرَاث» = مصدر، ثلاثی مجرّد، ريشه ورث، ميراث، همه دارايی فرد(خطبه 3)
«تُرْبَة» = خاک(خطبه1)
«تَرجيِح» = مصدر باب تفعيل، ريشه رجح، برتر دانستن، قوی و نيرومند کردن. (خطبه3)
«تَرُدُّ» = مضارع، مفرد مؤنّث غائب، برمیگرداند. (خطبه1)
«تَرْك» = مصدر، مجرّد، رها كردن، فروگذاشتن، واگذاشتن، باقي گذاشتن. (خطبه1)
«تَزَعْزَعَتْ» = ماضي، رباعي مزيدٌفيه، باب تَفَعْلُل از ريشه زَعْزَعَ ، صيغه چهارم مفرد مؤنّث غايب ، به شدّت جنبيد و لق شد. (خطبه2)
«تَشَبَّهُوا» = ماضي، تَفَعُّل، جمع مذكّر غائب، همانند شدند، خواستند كه همانند شوند. (خطبه1)
«تَشَتَّتَ» = ماضي باب تَفَعُّل، پراكنده شد.
«تَشَطَّرَا» = ماضی، مثنّی مذکّر غايب، الف ضمير رفعی، ثلاثی مزيدٌ فيه، باب تفعّل از ريشه شطر. شَطَرَ = دو نيم کرد. شَطَرَ الشَّاةَ = دو پستان گوسفند را دوشيد و دو پستان ديگر را رها ساخت . شَطَّرَ النَّاقَةَ = دو پستان ماده شتر را دوشيد و دو تاي ديگر را رها ساخت. (خطبه 3)
«تَصْدِيق» = مصدر، تفعيل، باور كردن (خطبه1)
«تَصْفِيق» = مصدر، تفعيل، جنباندن (خطبه1)
«تَصْوِير» = مصدر، تفعيل، شكل كشيدن (خطبه1)
«تَعَالَي» = ماضي، تَفَاعُل، از عَلَا (ناقص واوي و يايي)، بلند شد، برتر شد، برتر است. (خطبه1)
«تَعَزَّزَ» = ماضي، تفعُّل، عزيز و ارجمند شد، براي خود شرف دانست. (خطبه1)
«تُفْنِي» = مضارع، اِفعال، نابود ميكند، برمياندازد.[ناقص يايي] (خطبه1)
«تَقَحَّمَ» = ماضی باب تَفَعُّل از ريشه قحم، «تَقَحَّمَ الاَمرَ» = ناگهان در آن کار درآمد . – «تَقَحَّمَ الْفَرسُ بِراکِبِهِ» = اسب سوار خود را به جاهاي پرخطر و سخت برد. (خطبه 3)
«تَقَمَّصَ» = ماضی، تفعّل، پوشيد. (خطبه 3)
«تَكْرِمَة» = مصدر، باب تفعيل؛ تَفْعِلة، بزرگداشتن، احترام كردن (خطبه1)
«تِلْكَ» = اسم اشاره برای مفرد مؤنّث دور، آن زن. (خطبه 3)
«تَلَوُّن» = مصدر باب تَفَعُّل از ريشه لون. تَلَوَّنَ يتَلَوَّنُ تَلَوُّناً . رنگ گرفتن يا رنگي غير از رنگ خود گرفتن. – = رنگارنگ شدن.- تَلَوَّنَ فُلانٌ = خوي فلاني مختلف شد. (خطبه 3)
«تَمَام» = مصدر، ثلاثي مجرّد، تمام شدن، كامل شدن(خطبه1)
«تَمَثَّلَ» = فعل ماضی، باب تفعُّل، از ريشه مثل، مثال آورد. (خطبه 3)
«تُنَازِعُ» = مضارع باب مفاعله از ريشه نزع، «نازَعَ نِزاعاً و مُنازَعَةً ه ألشَّيءَ = آن چيز را به سوي خود کشيد.- ه فِي کَذا= با او در فلان چيز کشمکش و مرافعه کرد.» به سوی خود می کشيد. (خطبه 3)
«تَنَاسُل» = مصدر، تَفَاعُل، زاد و ولد(خطبه1)
«تَنَكَّرَتْ» = ماضي، باب تفعُّل از ريشه نكر، مؤنّث، پوشيده شد، ناشناس و بيگانه شد. (خطبه2)
«تَوَاضُع» = مصدر، تَفَاعُل، فروتني نمودن، خواري نمودن. (خطبه1)
«تَوْبَة» = مصدر، مجرّد، برگشتن، توبه كردن. (خطبه1)
«تَوْحِيد» = مصدر، تفعيل، يكتا دانستن (خطبه1)
«تُهْرِمُ» = مضارع، اِفْعال، پير ميگرداند، سست و ضعيف ميگرداند. (خطبه1)
«تَيَّار» = صيغه مبالغه از تَارَ، مجرّد، موج (خطبه1)