فصل اوّل خطبه 1 نهج البلاغه از چند جمله تشكيل شده است. برخي از جمله ها با كلمه « اَلَّذِي » به هم پيوند خورده اند. جمله اوّل « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ » از دو جمله تشكيل شده است و كلمه « الَّذِي» دو جمله را به هم پيوسته است. جمله اوّل «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» يك جمله اسميّه است. و « الَّذِي» صفت « اَللَّهِ» و موصول است. جمله دوّم « لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ » يك جمله فعليّه و صله است.
جمله اسميّه (مبتدا)
جمله اسميّه جمله اي است كه با اسم شروع مي شود و به دوام و ثبات دلالت مي نمايد. جمله اسميّه از دو بخش مبتدا و خبر تشكيل مي شود.
مبتدا اسم مرفوع و معرفه اي است كه در ابتداي جمله اسميّه قرار مي گيرد و درباره آن خبري داده مي شود. عامل مرفوع بودن مبتدا در ابتدا قرار گرفتن آن است. مانند: «اَلْحَمْدُ» كه ضمّه حرفِ آخر نشانه مرفوع بودن آن است. مرفوع بودن «اَلْحَمْدُ» نشانه مُعرَب بودن آن است.
اقسام هفتگانه اسم (معرب و مبني)
يكي از تقسيمات اسم، مُعرَب و مبني بودن است كه در مقدّمه به آن اشاره شد. اسم از جهت ثابت يا متغيّر بودنِ حركتِ آخرين حرفِ خود به مبني يا معرب تقسيم بندي مي شود.
اقسام هفتگانه اسم (معرفه و نكره)
مبتدا بايد «معرفه» باشد تا خبري كه از آن داده مي شود مورد استفاده قرار گيرد. يكي ديگر از تقسيمات اسم تقسيم بندي آن به معرفه يا نكره است. اسم از جهت معيّن بودن يا نامعيّن بودن به معرفه و نكره تقسيم مي شود. اسم معرفه اسمي است كه بر شخص يا شيء معيّن دلالت كند. اسمهاي معرفه عبارتند از: ضمير، موصول، اسم اشاره، عَلَم، معرفه به ال، معرفه به اضافه.
اسمهاي معرفه (معرفه به ال)
«ال» بسياري از اوقات بر سر اسمهاي معرفه مي آيد در اين صورت به آن «ال» يا حرف تعريف مي گويند. تنوين از اسمهايي كه «ال» بر سر آن بيايد حذف مي شود. «ال» تعريف بر سه قسم است. يكي از اقسام آن «ال» استغراق است كه براي بيان جنس است و شامل تمام افراد خود مي شود. قاعده و ضابطه « ال » استغراق آن است كه مي توان به جاي آن لفظ «كل» به كار برد. مانند: «اَلْحَمْدُ» كه «ال» آن حرف تعريف و براي بيان جنس و استغراق است.
اقسام هفتگانه اسم (مصدر)
يكي ديگر از تقسيمات اسم، مصدر و غير مصدر بودن است. مصدر اسمي است كه واقع شدن كاري يا پديد آمدن حالتي را بدون دلالت بر زمان معيّني بيان مي كند. فعل ماضي از مصدر مشتق مي شود و فعل مضارع از فعل ماضي مشتق ميشود. بسياري از مشتقّات ديگر از فعل مضارع گرفته مي شوند. وقوع كار يا پديد آمدن حالت كه مصدر به آن دلالت دارد همان است كه فعل به آن دلالت دارد و تفاوت مصدر با فعل اين است كه فعل بر زمان معيّني دلالت دارد و مصدر بر زمان معيّني دلالت ندارد. مصدرِ افعال ثلاثي مجرّد وزنهاي متفاوتي دارد. در كتابهاي لغت مصدر سماعي يا قياسي هر فعل جلو آن آمده است. مانند: «اَلْحَمْدُ» كه مصدر فعل حَمِدَ يَحْمَدُ حَمْداً است. فعل «حَمِدَ يعني ستود آن يكمرد» و «اَلْحَمْدُ» كه مصدر آن است به معني ستايش كردن و ستايش است. با توضيحات بالا مي توان «اَلْحَمْدُ» را از نظر صرف و نحو و لغت چنين تعريف كرد.
«اَلْحَمْدُ» اسم، مصدر، معرفه، معرب، مبتدا، مرفوع علامت رفع آن ضمّه حرفِ آخر = ستايش.
جمله اسميّه (خبر)
«خبر» اسم مرفوع و غالباً نكره اي است كه بعد از مبتدا مي آيد و تمام كننده معناي مبتدا مي باشد. خبر ممكن است يكي از شش صورت «اسم مفرد جامد»، «اسم مفرد مشتق»، «جمله اسميّه» «جمله فعليّه»، «شبه جمله (ظرف)» و «شبه جمله (جار و مجرور)» باشد.
خبر (جار و مجرور)
گاهي «شبه جمله»، كه يكي از اقسام جمله است، بعد از مبتدا ميآيد. لازم است براي هر شبه جمله (ظرف يا جار و مجرور) فعل يا شبه فعلي(اسم فاعل، اسم مفعول، مصدر و …) در تقدير گرفته شود. فعل يا شبه فعلي كه در تقدير گرفته مي شود متعلَّق شبه جمله است و ممكن است يكي از فعلهاي (كان= بود، ثَبَتَ= ثابت شد، …) يا اسم فاعل آنها (كَائنٌ، ثابِتٌ، …) باشد. خبرِ مبتدايي كه شبه جمله اي بعد از آن ميآيد همان فعل يا شبه فعلي مي باشد كه در تقدير است. مانند: شبه فعل كائِنٌ يا ثابِتٌ كه در جمله «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» در تقدير گرفته مي شود. اين جمله اسميّه چنين تركيب مي شود: «اَلْحَمْدُ» مبتدا، مرفوع، علامت رفع آن ضمّه حرف آخر. «لِ» حرف جرّ. «اَللّهِ» لفظ جلاله، مجرور، علامت جرّ آن كسره حرف آخر. «جار و مجرور» متعلِّق به خبر محذوف تقدير آن ثابِتٌ.
حروف جرّ
«جار و مجرور» شبه جمله است و معني آن تمام نمي شود تا متعلِّق به فعل يا شبه فعلي بشود. «جار» يعني جرّ دهنده و عبارت است از حرفي كه قبل از اسم مي آيد و موجب مجرور شدن اسم بعد از خود مي شود. مانند: بِقُدْرَةِ، لِلَّهِ. حرف جرّ و مجرور بعد از آن «جار و مجرور» ناميده مي شوند. حروف جرّ عبارتند از: « باء، تاء، كاف، لام، واو، مُنْذ، مُذْ، خَلا، رُبَّ، حاشا، مِنْ، عَدا، فِي، عَن، عَلي، حَتّي، اِلي». هر يك از حروف جرّ ممكن است براي يك يا چند معني به كار روند.
حرف جرّ لام (به معني استحقاق)
لام جارّه براي معاني مختلفي به كار مي رود. يكي از معاني حرف جرّ لام استحقاق است و ميان اسم معني و اسم ذات قرار مي گيرد. مانند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» يعني خداوند همواره شايسته همه ستايشها است. مفهوم همواره از اسميّه بودن جمله، مفهوم شايسته بودن از معني استحقاق لام جارّه و مفهوم همه ستايشها از حرف تعريف «ال» ابتداي «اَلْحَمْدُ»، كه براي استغراق و بيان جنس است، به دست مي آيد.
مجرورات (مجرور به حرف جرّ)
هر اسمي كه يكي از هفده حرف جرّ بر سرش در آيد مجرور مي شود. اسم مجرور و حرف جرّ قبل از آن «جار و مجرور» ناميده مي شوند. حروف جرّ براي رسانيدن معناي فعل يا شبه فعل به اسم بعد از خود وضع شده اند، در واقع هر اسمِ مجرور به يكي از حروفِ جرّ، معمولِ مستقيم يك فعل يا يك شبه فعل است. به اين دليل گفته اند: هر جار و مجروري هميشه متعلِّق و وابسته به فعل يا شبه فعلي است كه به آن «متعلَّق» مي گويند. هرگاه متعلَّق جار و مجرور در جمله محذوف باشد يكي از افعال عموم (كَانَ، ثَبَتَ، حَصَلَ، اِسْتَقَرَّ …) به عنوان عاملِ مقدَّر (فرضي) در نظر گرفته مي شود.
علامت جرّ در اسمهاي مجرور
علامت جرّ در اسمهاي مجرور سه تاست: كسره –ِ و تنوين جرّ –ٍ در اسم مفرد، جمع مكسّر و جمع مؤنّث سالم. مانند: لِلَّهِ. ياء (ي) در مثنّي، در جمع مذكّر سالم و در اسماء ششگانه:«بِاَبِي، بِاَخِي…»
اسمهاي معرفه (موصول اسمي)
« موصول اسمي » لفظي است مبني كه جانشين مقصودي مي شود و معني آن تمام نمي گردد مگر به وسيله جمله اي كه پس از آن مي آيد و « صله » ناميده مي شود. « صله » محلّي از اعراب ندارد، ناچار بايد جمله « صله » ضمير غائب ظاهر يا مستتري داشته باشد كه با موصول در اِفراد و تذكير و فروع آن مطابقت كند، اين ضمير، « عائد » ناميده ميشود. « موصول اسمي » دو قسم است:
«موصول خاص» و « موصول مشترك ». موصول خاص موصولي است كه مذكّر و مؤنّث و مثنّي و جمع مي شود ولي موصول مشترك همواره بر يك لفظ باقي مي ماند. اسمهاي موصول مشترك عبارتند از: «مَن»، «مَا» ، « ذَا »، « ذَا پس از مَن و ماي استفهام »، « اَيّ كه معرب است و به ندرت مبني مي شود» و «ال به شرط آن كه بر سر اسم فاعل واسم مفعول يا اوزان مبالغه درآيد».
موصول اسمي خاص (الّذي)
« الّذي » موصول اسمي خاص مفرد مذكّر است و براي وصف معرفه ها به وسيله جمله وضع شده است. به معني: آن مرد كه، آنكه، كه، آنچه.
مانند: « الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ »، «الَّذِي» موصول، جمله «لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ» صله، ضمير هاء در «مِدْحَتَهُ» ضمير عائد صله است.
توابع (صفت)
صفت يكي از توابع است كه حالت و چگونگي كلمه قبل از خود را بيان ميكند. كلمه اي كه به وسيله صفت توصيف ميشود «موصوف» نام دارد. صفت در «اعراب»، «مفرد و مثنّي وجمع بودن»، «مذكر و مؤنّث بودن» و «معرفه و نكره بودن» از موصوف تبعيّت مي كند.
صفت گاهي «مفرد» يعني يك كلمه است. اسمهاي مفرد در صورت مشتق بودن ميتوانند صفت واقع شوند. اسمهاي مشتقّي كه صفت واقع مي شوند عبارتند از: اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبّهه و اسم تفضيل. اسمهاي جامد كه مي توانند صفت واقع شوند عبارتند از: اسم اشاره، اسم موصول، اسم منسوب، مصدر، اَيُّ وصفيّه. مانند اسم موصول الّذی در جمله: « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ » كه «اَلَّذِي» موصول و صفت «اللَّهِ» است. حكم «اَلَّذِي» آنست كه به تبعيّت از «اللَّهِ» مجرور باشد ولي چون «اَلَّذِي» مبني است نشانه جرّ در حرف آخر آن ظاهر نشده و اصطلاحاً گفته می شود: « الّذی محلّاً مجرور است.»
صفت در صورتي كه مفرد نباشد ممكن است «جمله» يا «شبه جمله» باشد. جمله اي كه صفت واقع مي شود يا جمله اسميّه است يا جمله فعليّه. بيشتر اسمهاي نكره به وسيله جمله توصيف مي شوند.