فعل مضارع (متكلّم وحده)
صيغه سيزدهم فعل مضارع يعنی «متكلّم وحده»، در هر فعل مجرّد يا مزيدٌفيه، از صيغه اوّل مضارع آن فعل ساخته مي شود. برای ساختن «متكلّم وحده» حرف مضارع همزه « أ » به جای حرف مضارع ياء « ﻳ » در ابتدای صيغه اوّل مضارع هر فعل قرار داده مي شود. مانند: «اَحْمَدُ = ستايش مي كنم» که صيغه اوّل آن «يَحْمَدُ بر وزن يَفْعَلُ است.» و مانند: «اَسْتَعِينُ = ياري مي جويم» كه صيغه اوّل آن «يَسْتَعِينُ مضارع باب استفعال است.» ضمير فاعلی «اَنَا = من» در صيغه سيزدهم فعل مضارع مستتر است.
موصول مشترك (مَنْ)
موصول بر دو قسم است: «موصول خاص» و « موصول مشترك ». موصول مشترك همواره بر يك لفظ باقي مي ماند. يكي از اسمهاي موصول مشترك «مَنْ = كسي كه، آن كه» است. اسم موصول «مَنْ» غالباً براي عاقل به كار مي رود. مانند: «مَنْ» در جمله « إِنَّهُ لَا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ = زيرا كسي كه خداوند او را هدايت كند گمراه نمي شود.» «اِنَّ مشبّهةٌ بالْفعل، ضمير هُ محلّاً منصوب اسم اِنَّ، جمله لَا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ خبر اِنَّ محلّاً مرفوع. مَنْ اسم موصول مشترك فاعل لَا يَضِلُّ و محلّاً مرفوع، هَدَي فعل ماضي فاعل آن هُوَ مستتر، ضمير هُ محلّاً منصوب مفعولٌ به، ضمير عائد. جمله هَدَاهُ صله است و محلّي از اعراب ندارد.»
حروف مشبّهة بالفعل (اَنْ مخفّف از اَنَّ)
گاهي سه حرف «اَنَّ» و «كَاَنَّ» و «لكِنَّ» از حروف مشبّهة بالفعل به طور مخفّف به صورت «اَنْ» و «كَاَنْ» و «لَكِنْ» نوشته مي شوند. در اين حالت اسم دو حرف «اَنْ» و «كَاَنْ» ضمير شأن است كه غالباً محذوف است و خبر آن جمله اي است كه بعد از آن مي آيد. مانند: «اَشْهَدُ اَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ = گواهي مي دهم كه خدايي جز اللّه نيست.» «اَنْ» مخفّف از «اَنَّ»، اسم آن ضمير شأن و محذوف است، جمله « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» محلّاً مرفوع خبر «اَن مخفّفه» است. («لا» لاي نفي جنس، «اِله» اسم لا، مبني بر فتح و محلّاً منصوب، خبر لا محذوف و تقدير آن [مَوْجودٌ] است. «اِلّا» حرف استثناء، اللْه بدل از ضمير پنهان در مَوْجودٌ است.) «لكِنَّ» در صورتي كه مخفّف شود و به صورت «لَكِنْ» درآيد، مطلقاً از عمل باز مي ماند. بهتر است قبل از «لَكِنْ» مخفّف «لَكِنَّ» واوي بيايد تا با «لَكِنْ» حرف عطف اشتباه نشود.
اِلّا ادات قصر
اصطلاح قصر در علم بلاغت اين است كه متكلّم با روش خاصّي در كلام خود، صفت يا حالتي را به كسي يا چيزي، منحصر و مخصوص كند و يا كسي يا چيزي را به صفت و يا حالتي، محدود سازد. به عبارت ديگر، قصر: حبس صفت در موصوف و يا حبس موصوف در صفت است. قصر به روش هاي مختلف و به كمك اَدواتي چون اِلّا و اِنَّما صورت مي پذيرد. صفت يا موصوف حبس شده را «مقصور» و موصوف يا صفتي كه مقصور در آن حبس شده را «مقصور فيه يا مقصور عليه» و به اِلّا و اِنَّما «ادات قصر» گفته مي شود. مانند: «لا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ» در اين مثال « اِلَه» مقصور، «اَللَّهُ» مقصورٌ فيه يا مقصورٌ عليه و «اِلَّا» ادات قصر يا ادات حصر است. روشهاي مشهور قصر عبارتند از: «قصر به وسيله ادوات نفي و استثناء»، «قصر به وسيله اِنَّما»، «قصر به وسيله حروف عطف لا، بَل و لَكِن»، «قصر به وسيله مقدّم داشتن چيزي كه حقّ آن تأخير است».
عامل حال
عامل نصب حال گاهي لفظي و گاهي معنوي است، عامل لفظي حال فعل و شبه فعلي است كه در عبارت است. ممكن است عامل حال فعل و شبه فعل نباشد بلكه كلمه اي باشد كه متضمّن معناي فعل است اين عامل را عامل معنوي حال مي خوانند. عوامل معنوي حال عبارتند از: «اسم اشاره»،«ظرف»،«جار و مجرور»، «لَعَلَّ»، «لَيْتَ»، «كَاَنَّ»، «ها حرف تنبيه»، «حرف ندا»، «يا …»
حذف عامل حال
اگر قرينه معنوي يا لفظي وجود داشته باشد، جايز است عامل حال حذف شود. در شش مورد عامل حال وجوباً حذف مي شود: 1- در زماني كه حال خبر واقع مي شود و آن زماني است كه جمله خبر ندارد و حال نايب مناب خبر شده است. 2- در وقتي كه حال مؤكّد مضمون جمله باشد. 3- زماني كه حال در مقام سرزنش باشد. 4- در زماني كه در حال زيادتي تدريجي مراد باشد 5- در زماني كه در حال نقصان تدريجي مراد باشد. 6- زماني كه حذف عامل حال سماعي باشد.
اقسام حال
حال به دو نوع تقسيم مي شود: 1- مؤسّسه كه به آن مبيّنه نيز گفته مي شود و آن حالي است كه تبيين كننده وضع ذِي الحال باشد. 2- مؤكّده كه تأكيد كننده عامل يا صاحب حال و يا تأكيد كننده مضمون جمله قبل باشد. مانند: «وَ اَشْهَدُ اَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَحْدَهُ ، لَا شَرِيكَ لَهُ = و گواهي مي دهم به اينكه معبودي نيست جز اللّه، يكتاست، شريكي براي او نيست.» «وَحْدَ» حال مؤكّده است كه مضمون جمله پيش از خود را تأكيد مي كند. ممكن است «وَحْدَ» مفعول باشد براي فعل محذوف «يَنْفَرِدُ» در اين صورت جمله «يَنْفَرِدُ وَحْدَهُ» حال مؤكّده است. جمله «لَا شَرِيكَ لَهُ » نيز حال مؤكّده است كه مضمون جمله پيش از خود را تأكيد مي كند.
فعل مضارع (متكلّم مع الغير)
صيغه چهاردهم فعل مضارع يعنی «متكلّم مع الغير»، در هر فعل مجرّد يا مزيدٌفيه، از صيغه اوّل مضارع آن فعل ساخته مي شود. برای ساختن «متكلّم مع الغير» حرف مضارع نون « ن » به جای حرف مضارع ياء « ﻳ » در ابتدای صيغه اوّل مضارع هر فعل قرار داده مي شود. مانند: «نَتَمَسَّكُ = چنگ مي زنيم» که صيغه اوّل آن « يَتَمَسَّكُ مضارع باب تَفَعُّل است.» و مانند: «نَدَّخِرُ = ذخيره مي كنيم» كه صيغه اوّل آن «يَدَّخِرُ مضارع باب افتعال است.» ضمير فاعلی «نَحْنُ = ما» در صيغه چهاردهم فعل مضارع مستتر است.
ضمائر (ضمير متّصل نصبي يا جرّي نَا)
«نَا» ضمير متّصل نصبي يا جرّي براي متكلّم مع الغير به معني «ما را» يا «ما» است. که برای گوينده دو نفر يا بيشتر به کار مي رود. «نَا» مبني بر سكون است. اعراب «نَا» همواره در تمام جايگاه هايش در جمله محلّي است. ضمير «نَا» در صورت اتّصال به فعل «مفعولٌ بِه» و محلّاً منصوب است و در صورت اتّصال به حروف جرّ محلّاً مجرور است. مانند: « اَبْقَانَا = ما را زنده نگهدارد» و «يَلْقَانَا = با ما برخورد مي نمايد» که «نَا» در هر دو مفعولٌ بِه است و چون مبني بر سكون است، محلّاً منصوب مي باشد.
فعل رُباعي
هرگاه صيغه اوّل ماضي فعلي داراي چهار حرف اصلي باشد به آن فعل رُباعي گفته مي شود. مانند: « زَعْزَعَ = جنبانيد.» و « صَلْصَلَ = به صدا در آمد.» هر فعل رُباعي كه در صيغه اوّل ماضي خود غير از حروف اصلي هيچ حرف زائدي نداشته باشد «رُباعي مجرّد» ناميده مي شود. فعل رُباعي مجرّد تنها يك باب دارد و در ماضي و مضارع و مصدر بر وزنهاي:
ماضي | مضارع | مصدر |
فَعْلَلَ | يُفَعْلِلُ | فَعْلَلَة |
است. مانند: « زَعْزَعَ ، يُزَعْزِعُ ، زَعْزَعَةً» مصدر رباعي مجرّد گاهي بر وزن «فِعْلال» مي آيد.
فعل رُباعي مزيدٌ فيه
هرگاه صيغه اوّل ماضي فعلي علاوه بر چهار حرف اصلي يك يا چند حرف زائد داشته باشد «رُباعي مزيدٌفيه» ناميده مي شود. فعل هاي رُباعي مزيدٌفيه داراي سه باب «تَفَعْلُل» ، «اِفْعِنْلال» و «اِفْعِلّال» است. وزنهاي رُباعي مزيدٌفيه قياسي هستند و مانند ثلاثي مزيدٌفيه با ماضي، مضارع و مصدرشان شناخته مي شوند. براي ناميدن هر يك از بابهاي مزيدٌفيه مصدر آن را به كار مي برند. هر باب مزيدٌفيه به معاني ويژهاي دلالت دارد.
فعل رُباعي مزيدٌ فيه (باب تَفَعْلُل)
هر فعل رُباعي كه به باب « تَفَعْلُل » برود، در ماضي و مضارع و مصدر بر وزنهاي:
ماضي | مضارع | مصدر |
تَفَعْلَلَ | يَتَفَعْلَلُ | تَفَعْلُل |
است. يعني تنها يك تاء در اوّل ماضي فعل مجرّد آن اضافه مي شود. مانند: «تَزَعْزَعَ ، يَتَزَعْزَعُ ، تَزَعْزُع». در اين باب ، مانند بابهاي ثلاثي مزيدٌفيه تَفَاعُل و تَفَعُّل ، در صيغه هايي از مضارع كه دو «تاء» كنار يكديگر قرار مي گيرند، حذف يك تاء جايز است. معناي باب تَفَعْلُل مطاوعه است. يعني با مفهوم فعل مجرّد موافقت مي كند. مانند: « زَعْزَعَ الكُفْرُ سَوارِيَ الْيَقينِ فَتَزَعْزَعَتْ = كفر ستونهاي يقين را جنبانيد پس جنبيد و لق شد.»
اسم اشاره نزديك « هَذِهِ »
اسم اشاره نزديك شش صيغه دارد و براي اشاره به نزديك از آنها استفاده مي شود. صيغه هاي مذكّر اسم اشاره نزديك عبارتند از: مفرد: «ذَا» مثنّي: «ذَانِ و ذَيْنِ» جمع: «اُولاءِ و اُولَي» و صيغه هاي مؤنّث آن عبارتند از: مفرد: «ذِهِ يا تِي» مثنّي: «تَانِ و تَيْنِ» جمع: « اُولاءِ و اُولَي» معمولاً بر سر اسمهاي اشاره نزديك « هَ » تنبيه مي آيد.
«هَذِهِ» اسم اشاره نزديك براي مفرد مؤنّث است به معني اين. مانند: «لَايُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ هَذِهِ الْاُمَّةِ اَحَدٌ = هيچيك از افراد اين گروه قابل قياس با خاندان حضرت محمّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نيست.»
توابع (عطف بيان)
«عطف بيان» تابع جامدي است كه از متبوع خود مشهورتر است و آن را تفسير مي كند. به عبارت ديگر «عطف بيان» اسمي است كه بعد از اسم ديگر مي آيد، مترادف با اسم اوّل و مشهورتر از آن است، آن را تفسير هم مي كند. «عطف بيان» مانند «صفت» در «اعراب» ، «مفرد، مثنّي و جمع بودن» ، «معرفه و نكره بودن» ، «مذكّر و مؤنّث بودن» از متبوع خود تبعيّت مي كند. متبوع عطف بيان در صورت معرفه بودن با آن توضيح داده مي شود و در صورت نكره بودن با آن تخصيص داده مي شود. برخي از نحويين نكره بودن «عطف بيان» و متبوع آن را جايز نمي دانند و برخي جايز مي دانند. «عطف بيان» نميتواند فعل يا جمله باشد، تابع فعل يا جمله هم نمي شود. هر عطف بيان را مي توان به جاي متبوع آن قرار داد امّا گوينده نيّت نمي كند كه آن را جايگزين متبوعش كند، اگر بتوان متبوع «عطف بيان» را حذف كرد و تابع را به جاي آن قرار داد با «بَدَل كل از كل» تفاوتي نخواهد داشت. مانند: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ هَذِهِ الْاُمَّةِ اَحَدٌ = هيچيك از افراد اين گروه با خاندان محمّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قابل مقايسه نيستند.» كه در آن « الْاُمَّةِ » عطف بيان براي «هَذِهِ» است و از آن در اعراب و … تبعيّت كرده است. برخي « الْاُمَّةِ » را بَدَل از «هَذِهِ» مي دانند.