7- ذکر و ياد خداوند
مهم ترين موضوعي که در قرآن کريم ذکر و يادآوري آن را به مؤمنين سفارش فرموده ياد خداوند است. در قرآن کريم به مؤمنين توصيه شده است که خداوند را بسيار ياد کنند. در آيه ي 41 سوره ي احزاب مي فرمايد: “يَا اَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ٱذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا” در آيه ي ديگري تأسّي به رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را مستلزم ذکر پروردگار مي داند. “لَقَدْ كاَنَ لَكُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كاَنَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا”(احزاب/21) علّامه طباطبايي رحمه الله در ذيل اين آيه ي شريفه مي گويد: “کلمه ي “مَن” بدل است از ضمير خطاب در (لکم) تا دلالت کند بر اينکه تأسّي به رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صفت حميده و پاکيزه ايست که هر کسي که مؤمن ناميده شود بدان متّصف نمي شود، بلکه کساني به اين صفت پسنديده متّصف مي شوند که متّصف به حقيقت ايمان باشند، و معلوم است که چنين کساني همه ي اميدشان به خداست، و هدف همّتشان همه و همه خانه ي آخرت است، چون دل در گرو خدا دارند، و به زندگي آخرت اهمّيت مي دهند عمل صالح انجام مي دهند، و با اين حال بسيار به ياد خدا هستند، هرگز از پروردگار خود غافل نمي مانند، و نتيجه ي اين توجّه دائمي تأسّي به رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است. (تفسير الميزان، 32/144) خداوند در قرآن کريم بندگان مؤمن خود را دعوت مي کند به اين که او را ياد کنند تا او نيز در مقابل ياد بندگان به عبوديت و طاعت، ايشان را به دادن نعمت ياد کند.” (همان، 2/232) “فَاذْكُرُونىِ أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لىِ وَ لَا تَكْفُرُونِ”(بقره/152)
– فراموش نکردن خود:
يکي از مهم ترين آثار ياد خداوند “فراموش نکردن خود” است. از جمله آيات مورد استناد اين است که مي فرمايد: “يَا اَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(حشر/18) وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنسَيهُمْ اَنفُسَهُمْ اُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ”(حشر/19) آيه ي دوّم به منزله ي تأکيدي براي مضمون آيه ي قبلي است.” (تفسير الميزان، 38/93) در اوّلين آيه ي شريفه دو بار امر به تقوي شده است، امر اوّل مربوط به قبل از عمل و امر دوّم مربوط به بعد از عمل است و امر ديگر در آيه ي شريفه، که مابين دو امر به تقوي آمده، عبارت است از توجّه و نيک نگريستن به اعمال و حساب رسي از خود، که آيا آن چه انجام گرفته صالح است يا طالح. در اوّلين دستورش به رعايت تقوي، “مؤمنين را به انجام واجبات و ترک محرّمات امر فرموده است”(همان، 38/90) و آن ها را به دقيق نگريستن در اعمال خود و رسيدگي به آن چه انجام داده اند و جداسازي اعمال صالح خود از طالح آن دستور داده و سپس مجدّداً امر به تقوي فرموده است. “مراد از اين تقوي، تقواي در مقام محاسبه و نظر در اعمال است”(همان، 38/92) و مراقبت در اين که انسان عمل زشت خود، و عمل غير خالص و آميخته با شرک و رياي خود را، زيبا و خالص محسوب نکند. اين گونه توجّه به اعمال نتيجه اي جز کاميابي و رستگاري ندارد و قرآن کريم اين گونه مردمان را از “اصحاب جنّة” ناميده درباره ي ايشان مي فرمايد: “لَا يَسْتَوِی اَصْحَابُ النَّارِ وَ اَصْحَابُ الْجَنَّةِ اَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائزُونَ”(حشر/20) بارها در اين نوشتار به انطباق و هم سويي امر تکوين و امر تشريع و مطابقت دين اسلام با فطرت بشر و يکسان بودن نتيجه ي اطاعت از اوامر الهي و حرکت به سوي کمال غايي و نهايي انسان اشاراتي گذشت. در اين آيات شريفه دقيقاً همين معنا مورد توجّه است که انسان با ياد خداوند يکتا، خود را به ياد مي آورد و با مراقبت از چگونگي اعمالش و سعي در اصلاح و اخلاص اعمال، خود را وادار به باقي ماندن در مسير تکاملي کرده کامياب و سعادتمند مي شود. در حالي که فراموش کردن خداوند موجب لا اُبالي گري و بي توجّهي به اعمال مي شود. زيرا وقتي انسان خدا را فراموش کند، بازگشتش به سوي خداوند را نيز فراموش مي کند از حساب رسي و دقّت در اعمال خود باز مي ماند آن چه را منتسب به خود اوست زيبا مي پندارد و در صدد اصلاح آن بر نمي آيد از اين رو پيوسته انواع فسق و فجور از او سر مي زند و از مسير تکامل نفس خارج شده فاسق مي گردد: (“وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنسَئهُمْ اَنفُسَهُمْ اُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ” حشر/19) و مستحقّ قرار گرفتن در زمره ي آتش مي شود. (حشر/20) يعني به نهايت و غايت وجودي خود نايل نمي آيد. (توضيح بيشتر در موضوع “ايمان به آخرت”)
البتّه در عصر ما گونه هاي ديگري از فراموشي نفس عارض انسان مي شود که برگشت همه ي اين فراموشي ها به همان انحراف از مسير اصلي تکاملي است. يکي از انواع خود فراموشي به اومانيسم منتهي شده است که در آن انسان مستقل در قدرت و علم و حيات فرض شده و فقر و حاجت ذاتي او به خداوند به فراموشي سپرده شده است. علم و تکنولوژي بي هدف و بي انضباط عصر ما نتيجه ي همين تفکّر است. اگرچه در اين تفکّر انسان از خود کم بيني اعصار گذشته تا حدودي نجات يافته است لکن از آن جا که با فراموش کردن خداوند و اسماي حسني و صفات علياي او، صفات ذاتي خود را که با صفات الهي ارتباط مستقيم دارد به فراموشي سپرده است، غالب ثمرات و نتايج علمي و صنعتي خود را در راه مخالفت با جهت سعادتش صرف مي کند. شايد علّت آن که دانشمندان عصر ما، با وجود پيشرفت عظيمي که در علم براي بشر حاصل شده و اطّلاعات زيادي که درباره ي هريک از اجزاي وجودي انسان بدست آمده، خود را بيش از همه ي اعصار عاجز از شناخت انسان مي دانند، همين دوري از خدا و فراموشي او باشد.
شاخص هاي اين مؤلّفه با شاخص هاي “علم آموزي”، “استقلال”، “رشد و توسعه”، “روي آوري به معروف ها” و “دوري از منکرات” رابطه ي مستقيم دارد، و هرچه سطح آن مؤلّفه ها در جامعه ي اسلامي افزايش يابد، افراد جامعه کمتر به خود فراموشي مبتلايند. البتّه بايد توجّه داشت صِرف افزايش شاخص هاي يکي از مؤلّفه هاي مذکور “خودآگاهي” و ياد خداوند را در جامعه اثبات نمي کند و تمام آن مؤلّفه ها بايستي هم پاي هم افزايش و توسعه يافته باشد وگرنه گونه هاي مختلفي از “خود فراموشي” و “فراموشي خداوند” را نمايش مي دهد.
يکي از مهم ترين آثار شناخت خود و فراموش نکردن خود همراه با ياد خداوند تعظيم و بزرگداشت مقام الهي و درک فقر و نياز ذاتي انسان به خداوند است که منجر به پديد آمدن صفاتي چون خضوع و فروتني و پرهيز از خود پسندي و تکبّر مي شود.
– خشوع و پرهيز از گستاخي
يکي ديگر از آثار ذکر خداوند، ترس و وَجِلَت دل است که عارض مؤمنين مي شود. اگرچه همان طور که در مؤلّفه آتي خواهد گذشت، يکي از آثار ذکر خداوند آرامش و سکونت دل مؤمنين است لکن در قرآن کريم مي فرمايد: “إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ عَلَی رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ”(انفال/2) توضيح آن که اين آيه و آيه ي پس از آن در سوره ی انفال صفات و خصوصيّات مؤمنان حقيقي را متذکّر مي شود. لکن در ذکر صفات رعايت ترتيب واقعي و طبيعي آن شده است. “مرتبه ي اوّل ايمان تأثّر قلب است که عبارت است از وَجِل و ترس و تکان خوردن دل در هنگام ذکر خدا.” (تفسير الميزان، 17/18) و اين ترس با اطمينان و آرامشي که در مراحل بعدي ايمان حاصل مي شود منافات ندارد. “بلکه حالتي قلبي است که طبعاً قبل از آمدن اطمينان عارض قلب مي شود.” (همان، 22/264) مجموع اين دو حالت در آيه ي ديگري آمده است. مي فرمايد: “اللَّهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُّتَشَابِهًا مَثَانِىََ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثمَُّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلىَ ذِكْرِ اللَّهِ ذَالِكَ هُدَی اللَّهِ يَهْدِی بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ”(زمر/23) علّامه طباطبايي رحمه الله در اين باره چنين توضيح مي دهد که : “هر نعمتي از ناحيه ي خداي سبحان نازل مي شود، و امّا نقمت و عذاب و ناراحتي هر چه باشد در حقيقت چيزي نيست که از ناحيه ي او نازل شده باشد، چون امر وجودي نيست، بلکه امري است عدمي، و عبارت است از افاضه نکردن خدا و امساک او از رساندن نعمت، و انزال رحمت. وقتي مسلّم شد که هيچ شرّي از ناحيه ي خدا نازل نمي شود، و چون ترس هميشه از شرّي است که ممکن است پيش بيايد، نتيجه مي گيريم که حقيقت ترس از خدا همان ترس آدمي از اعمال زشت خويش است، که باعث مي شود خداوند از انزال رحمت و خير خود امساک و خودداري کند، بنابراين هر وقت که دل آدمي به ياد خدا بيفتد اوّلين اثري که از خود نشان مي دهد اين است که ملتفت مقصودها و تقصيرها و گناهان خود گشته، آن چنان متأثّر شود که عکس العملش در جوارح لرزه اندام باشد، دوّمين اثرش اين است که متوجّه پروردگارش مي شود، که هدف نهايي فطرت اوست، و در نتيجه خاطرش سکونت يافته، و به ياد او دلش آرامش مي يابد.” (تفسير الميزان، 22/265) امّا نتيجه ي ترس از اعمال با وجود ايمان به خدا اقدام براي تصحيح اعمال و انجام اعمال صالح است. شايد بتوان آيه ي 135 سوره ي آل عمران را به عنوان بهترين شاهد دانست که مي فرمايد: “وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصرُِّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ “
– آرامش و اطمينان دل
يکي ديگر از آثار ذکر و ياد خداوند آرامش دل است. قرآن کريم مي فرمايد: “اَلَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ اَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُُّّ الْقُلُوبُ”(رعد/28) علّامه طباطبايي رحمه الله در ذيل اين آيه ي شريفه مي گويد: “اطمينان به معناي سکونت و آرامش است، و اطمينان به چيزي به اين معناست که آدمي با آن دل گرم و خاطر جمع شود.” وي در ادامه مي گويد: “ايمان به خدا به صرف اين نيست که انسان بداند و درک کند که خدا حق است… بلکه عبارت از پذيرايي و قبول مخصوصي از ناحيه ي نفس، نسبت به آن چه درک کرده، قبولي که باعث شود نفس در برابر آن ادراک و آثاري که اقتضا دارد تسليم شود، و علامت داشتن چنين قبولي اين است که ساير قوا و جوارح آدمي نيز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.” (تفسير الميزان، 22/263) در آيه ي 125 سوره ي اَنعام مي فرمايد: “فَمَن يُرِدِ اللَّهُ اَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلَامِ وَ مَن يُرِدْ اَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَاَنَّمَا يَصَّعَّدُ فىِ السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ” علّامه طباطبايي رحمه الله در اين باره مي گويد: “هدايت از ناحيه ي خداي سبحان اقتضاي امري را از قلب و يا صدر و يا بگو نفس آدمي دارد که نسبت آن امر با آن هدايت نسبت قبول و انفعال است به امر مورد قبول، که در آيه ي 125 سوره ي انعام از آن به شرح صدر و توسعه ي سينه تعبير کرده، و در آيه ي 28 سوره رعد آن را ايمان و اطمينان قلب ناميده، و آن عبارت از اين است که آدمي خود را در قبول امر مقبول در امنيت ببيند، و قلبش با آن تسکين و آرامش يابد، و آن امر در قلبش راه پيدا کند و در آن جايگزين شود، بدون اين که قلب مضطرب يا روي گردان شود. از همين جا معلوم مي شود که جمله ي ” وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ” عطف تفسيري بر جمله ي “آمنوا” است، و در نتيجه مي فهماند که ايمان به خدا ملازم با اطمينان قلب به وسيله ي ياد خداست.” (تفسير الميزان، 22/264) وي درباره ي جمله ي آخر مي گويد: “به طوري که جمع محلي به الف و لام (القلوب) افاده مي کند، هر قلبي با ذکر خدا اطمينان مي يابد، و قلق و اضطرابش تسکين پيدا مي کند.” و در اين که فرمود: ” اَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُُّّ الْقُلُوبُ ” تنبيهي است براي مردم، به اين که متوجّه پروردگار خود بشوند، و با ياد او دل هاي خود را راحت سازند. چون آدمي در زندگي خود هدفي جز رستگاري به سعادت و نعمت نداشته، و بيمي جز از برخورد ناگهاني شقاوت و نعمت ندارد، و تنها سببي که سعادت و شقاوت و نعمت و نقمت بدست اوست همان خداي سبحان است، چون بازگشت همه ي امور به اوست، و اوست که فوق بندگان، و قاهر بر آنان، و فعّال ما يشاء و ولي مؤمنين و پناهندگان به اوست. پس ياد او براي نفسي که اسير حوادث است و همواره در جستجوي رکن وثيق و قابل اعتمادي است که سعادت او را ضمانت کند، و نفسي که در امر خود متحيّر است، نمي داند به کجا مي رود و به کجايش مي برند و براي چه آمده، مايه ي انبساط و آرامش است.” (همان، 22/266) مهم ترين آثاري که از “آرامش و سکونت دل به ياد خدا” حاصل مي شود، “سعه ي صدر” است.
8- اميدواري و تلاش براي رسيدن به مقاصد صحيح
يکي از آثار ايمان به خدا اميدوار شدن به رحمت الهي است. قرآن کريم درباره ي وسعت رحمت خداوند خطاب به رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مي فرمايد: “بگو، اي بندگان من که بر زيان خويش اسراف کرده ايد، از رحمت خدا مأيوس نشويد، زيرا خدا همه ي گناهان را مي آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان” (زمر/53) اين آيه ي شريفه حاکي از آن است که خداوند تمام گناهان مشرکين را پس از توبه خواهد بخشيد و لذا ايشان را ترغيب به توبه و اطاعت مي فرمايد. (تفسير الميزان 34/126- زمر/54) لکن از آن جا که انسان غالباً در معرض سستي و سرپيچي از فرامين الهي است، بايد همواره همراه با اميدي که به رحمت الهي دارد از سستي و کوتاهي عمل خود بيم داشته باشد. چنان که در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است که: “ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّی يَكُونَ خَائِفاً رَاجِياً وَ لَا يَكُونُ خَائِفاً رَاجِياً حَتَّی يَكُونَ عَامِلًا لِمَا يَخَافُ وَ يَرْجُو.” (کافي، 2/71/11) در اين حديث شريف تلاش و رسيدن به مقاصد و اهداف را به اميدواري و خوف همزمان مؤمن وابسته کرده است. امّا از اخبار و احاديث ديگر به دست مي آيد که مؤمن بايستي به خداوند حسن ظن داشته، به رحمت واسعه اش اميدوار باشد و جز از کوتاهي عمل خود نترسد. از جمله رواياتي که مي توان به آن استناد کرد حديثي است که مرحوم کليني با سند خود از امام صادق عَلَيْهِ السَّلامُ نقل مي کند که فرمود: “حُسْنُ الظَّنِ بِاللَّهِ اَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ.”(همان، 2/72/4)
با توجّه به حديث قبل درجه ي ايمان افراد يک جامعه از مقدار خوف و رجاي ايشان شناسايي مي شود و سطح خوف و رجاي افراد جامعه ي اسلامي با مقدار تلاش و سخت کوشي ايشان در انجام اوامر الهي و اجتناب از مناهي روشن مي شود. بنابراين شاخص هايي که براي اطاعت از اوامر و ترک مناهي مطرح خواهد شد شاخص سطح اميدواري جامعه و سطح ايمان افراد جامعه نيز هست.
9- توبه و پرهيز از اصرار بر گناه
مهم ترين نتيجه اي که ترس از گناهان و کوتاهي اعمال به دست مي دهد، توبه و بازگشت به مسير هدايت است. از اين رو قرآن کريم توبه را يکي از صفات متّقين دانسته مي فرمايد: متّقين کساني هستند که “هرگاه مرتکب کاري زشت شوند يا به خود ستمي روا دارند، خدا را ياد مي کنند و براي گناهان خود آمرزش مي خواهند. کيست جز خداوند که گناهان را بيامرزد؟ و چون به زشتي گناه آگاهند در آنچه مي کردند اصرار نمي ورزند.” (آل عمران/135)
توبه مستلزم چند علم است:
1- اين که توبه کننده مي داند که خداوند پذيرنده ي توبه است و بسيار غفّار و رئوف است. خداوند در قرآن کريم درباره ي اين صفت خود مي فرمايد: “وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی”(طه/82 )
2- اين که توبه کننده به زشتي گناهان علم دارد. آيه ي 135 آل عمران به اين علمِ توبه کننده اشاره کرده مي فرمايد: “وَ لَمْ يُصرُِّواْ عَلیَ مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ “
3- اين که توبه کننده مي داند که توبه از گناهان، مقدّمه اي لازم براي ورود به مسير هدايت است، قرآن کريم در اين باره مي فرمايد: “فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَعَسَی اَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ”(قصص/67)
4- اين که خداوند توبه کنندگان را دوست مي دارد چنان که فرموده: “إِنَّ اللَّهَ يحُِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يحُِبُّ الْمُتَطَهِّرِين”(بقره/222)
از مهم ترين نتايج توبه ترک گناهان و محرمات و روي آوري به اعمال صالح و انجام واجبات است. خداوند وعده ي بخشايش گنه کاراني را داده است که ويژگي هاي مذکور در آيه ي ذيل را دارا باشند: “إِلَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيَِّاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(فرقان/70) وَ مَن تَابَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلىَ اللَّهِ مَتَابًا”(فرقان/71) از اين رو به مؤمنين سفارش فرموده است که از روي اخلاص توبه اي نصوح کنند، توبه اي که بازگشت به گناه را همراه ندارد: يَاَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا تُوبُوا إِلىَ اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَی رَبُّكُمْ اَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ …(تحريم/8) و البتّه توبه ي فردي مفيد و پذيرفته است که هنوز فرصت زندگي کردن در دنيا و انجام اعمال صالح را داشته باشد وگرنه توبه ي کسي که در دقايق پايان عمر به سر مي برد پذيرفته نيست: “وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىِّ تُبْتُ الَْانَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ اُوْلَئكَ اَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا اَلِيمًا”(نساء/18) بنابر آن چه گذشت از مهم ترين شاخص هاي افزايش سطح توبه در جامعه ي اسلامي روي آوري روز افزون مردم به انجام واجبات و مستحبّات و فضايل اخلاقي و ترک گناهان و محرّمات است. از اين رو شاخص هاي “ترک منکَرات” و “روي آوري به معروف ها” از مهم ترين شاخص هاي “توبه” است.
– پرهيز “از کوچک شمردن گناه”
هر گاه انسان بداند که عملي زشت و گناه است يا به علّتي از سوي شارع نهي شده است و عمداً مرتکب آن شود، تأثيري بر جان و دل و روان او پديد مي آيد، که اگر متنبّه نشود و طلب مغفرت نکند او را به سرپيچي و طغيان مي کشاند. از امام صادق عَلَيْهِ السَّلامُ نقل شده است که فرمود: “پدرم همواره مي فرمود: چيزي بيشتر از گناه قلب را فاسد نمي کند. قلب مرتکب گناهي مي شود و بر آن اصرار مي ورزد تا زير و رو شود ]سخن حق و موعظه در آن نمي گنجد.[” (کافي، 2/268/1) يکي از مهم ترين عللي که انسان به تکرار گناه و اصرار بر آن وادار و تشويق مي شود، کوچک شمردن گناه است. از امام صادق َلَيْهِ السَّلامُ نقل شده است که فرمود: “از گناهان محقّر بپرهيزيد که آمرزيده نمي شوند.” راوي پرسيد: گناهان محقّر چيست؟ امام فرمود: “اين است که شخص مرتکب گناهي شود و بگويد، خوشا به حال من اگر غير از اين گناه نداشته باشم.”(کافي، 2/287/1) علّت آن که از کوچک شمردن گناه نهي شده اين است که موجب تکرار گناه مي شود و اصرار بر گناه موجب انحراف انسان از حق مي گردد. امام صادق َلَيْهِ السَّلامُ فرمود: “با اصرار بر گناه صغيره اي نيست و با استغفار گناه کبيره اي نيست.”(همان، 2/288/1) توضيح آن که کسي که بر گناه صغيره اي اصرار بورزد مانند کسي است که مرتکب گناه کبيره شده است و آثار و عذاب گناه کبيره را در پي خواهد داشت. اين که مجازات گناهان کبيره، عذابي سخت و بزرگ است، به اين علّت است که نتايج و آثاري منفي و ويران کننده براي فرد يا جامعه در پي دارد، چون گناهان کوچک نيز با تکرار، همان آثار منفي را براي فرد يا جامعه در پي خواهد داشت، از اين رو کوچک محسوب نخواهد شد. از آن جا که گناهان و محرّمات در جامعه ي اسلامي به عنوان ضدّ ارزش مطرح مي شود کاهش روز افزون آن ها معياري براي توسعه ي فرهنگ اسلامي در جامعه محسوب مي شود، از اين رو شناخت آن ها به عنوان عناصر ضدّ فرهنگ اسلامي و تعيين شاخص هاي فرهنگي و شاخص هاي توسعه ي فرهنگي بر اساس آن ها ضروري است. بسياري از گناهان و محرّمات که منشأ گناهان ديگر و از هم پاشي جامعه است در همين فصل مورد بررسي قرار گرفت.