پرهيز از طمع و حرص:
“طمع و حرص” از صفات مذمومي است که ريشه ي آن دنيا خواهي و اميد به جاودانگي دنياست. فرد حريص و طمّاع دنيا و متاع ها و کالاهاي آن را نهايت و غايت خواست هاي خود قرار داده دائماً در تدارک چگونگي افزودن اموال خود است. حرص و طمع در طبيعت آدمي است چنان که قرآن در اين باره مي فرمايد: “إِنَّ الْاِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا () إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا () وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْيرُْ مَنُوعًا”.(معارج/21-19) دو صفت “جزع و بي تابي” هنگام ناگواري ها و “بخل” هنگام توانايي از صفات انسان هاي حريص و طمّاع است. از صفات ديگر آن ها جمع مال است قرآن کريم مي فرمايد: “وَ جَمَعَ فَاَوعي” دائماً در حال گرد آوردن و اندوختن است و هرگز از بسياري اندوخته ها سير نمي شود. از رسول اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نقل شده است که فرمود: “اگر فرزند آدم دو درّه از طلا داشته باشد حتماً در جستجوي درّه ي سوّم خواهد بود، و شکم فرزند آدم را جز خاک پر نمي کند و خداوند نعمت خود را به هرکس توبه کند باز مي گرداند.”. (محجة البيضاء، 6/50) از آن جا که اين طبع حريص، انسان را به گمراهي مي کشاند و غريزه ي هلاک کننده اي است، “قناعت” که صفت مخالف آن و کنترل کننده ي آن است در بسياری از اخبار و روايات ستوده شده و مورد توصيه و سفارش قرار گرفته است. از پيامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ روايت شده است که فرمود: “خوشا به حال کسي که به اسلام هدايت شد و زندگي و روزيش نيازهاي او را تأمين مي کند و او به آن قناعت مي کند و بيشتر نمي طلبد. (همان، 6/51) در روايات ديگري از ايشان نقل شده است که فرمود: “بي نيازي از داشتن مال زياد نيست بلکه بي نيازي عبارتست از بي نيازي نفس” (همان، 6/51) و از طرف ديگر به شدّت از حرص و مبالغه در طلب نهي شده است. از امام باقر عَلَيْهِ السَّلام روايت شده است که فرمود: “چه بد بنده اي است آن بنده اي که در او طمعي باشد که او را هدايت مي کند و به دنبال خود مي کشد و چه بد بنده اي است بنده اي که در او ميل و رغبتي باشد که او را خوار کند..” (کافي، 2/320/2) و از پيامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ روايت شده است که فرمود: “پرهيزگار باش تا عابدترين مردم باشي، و قانع باش تا شکرگزارترين مردم باشي، و براي مردم آن چه را بخواه که براي خود مي خواهي تا مؤمن باشي.” (محجة البيضاء، 6/51) از سعدان نقل شده است که گفت: “از امام صادق عَلَيْهِ السَّلام پرسيدم و چه چيزي ايمان را در بنده استوار و پايدار مي کند؟ فرمود: پارسايي، پرسيدم و چه چيزي او را از ايمان خارج مي سازد؟ فرمود: طمع” (کافي، 2/320/4)
چنان که گذشت يکي از دو صفت ناشي از طمع، جزع و بي تابي هنگام ناگواري هاست که علاج آن “قناعت” است. جزع و بي تابي غالباً از حريص و طمّاعي سر مي زند که مال زيادي ندارد و زندگيش به سختي مي گذرد. توکّل بر خداوند و اطمينان به اين قول و گفتار خداوند که مي فرمايد: “وَ مَا مِن دَابَّةٍ فىِ الْأَرْضِ إِلَّا عَلیَ اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كلٌٌّّ فىِ كِتَابٍ مُبِينٍ”(هود/6) انسان را از اين صفت ناپسند مبرّا مي سازد. از رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نيز روايت شده است که فرمود: “اي مردم در طلبْ افراط نکنيد زيرا بنده به دست نمي آورد جز آن چه را که براي او مقدّر شده است ، و هرگز هيچ بنده اي از دنيا نمي رود تا بدست آورد آن چه را که از دنيا براي او تقدير شده است، اگرچه از آن گريزان باشد.”(محجة البيضاء، 6/51) صفت ديگري که ناشي از طمع و حرص به متاع و کالاي دنياست “بخل” است. بخل غالباً عارض طمّاعي مي شود که ثروتمند و مال دار است و با وجود دارايي از انفاق به ديگران و دست گيري از ايشان کوتاهي مي کند. صفت مقابل “بخل” “سخاوت” است. خداوند درباره ي بخل ناشي از طمع که يکي از صفات متکبّرين است مي فرمايد: “…إِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا () الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ مَا ءَاتٰيهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا”(نساء/36و37) و درباره ي مالي که نسبت به آن بخل ورزيده شده مي فرمايد: “و آنان که در نعمتي که خدا به ايشان اعطا کرده بُخل مي ورزند، مپندارند که بخل ورزيدن برايشان خير است، نه آن برايشان شرّ است. در روز قيامت آن چه را که در بخشيدنش بخل مي ورزند چون طوقي به گردنشان خواهند آويخت. و از آنِ خداست ميراث آسمان ها و زمين و خداوند آگاه است به هر کاري که مي کنيد.” (آل عمران/177)
درباره ي فضيلت “سخاوت” که ضدّ “بخل” است نيز رواياتي نقل شده است. از جمله ي اين روايات حديثي است که پيامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از جبرئيل نقل مي فرمايد که گفت: “خداوند متعال فرمود: اين ديني است که من آن را براي خودم برگزيدم و هرگز جز با سخاوت و خوش اخلاقي درست و راست نمي شود. پس اين دين را با سخاوت و خوش خُلقي گرامي بداريد.” (محجة البيضاء، 6/59) و از رسول خدا پرسيدند: “کدام يک از اعمال برتر است؟ فرمود: صبر و بخشش” (همان) زيرا صبر ناشکيبايي و جزع را از بين مي برد و بخشش بخل را. شکيبايي و پرهيز از جَزَع، قناعت و پرهيز از بخل از مهم ترين راه هاي اصلاح حرص و طمع و صفات مذموم ناشي از آن است.
ذکر موت:
مرگ و فناپذيري دنيا امري پوشيده و غير قابل فهم براي انسان ها نيست، چنان که در کلام حضرت علي عَلَيْهِ السَّلام و بسياري از روايات ديگر مشهود است، انسان با تمام وجود آن را درک مي کند. با اين حال غالباً انسان از عبرت گرفتن مي گريزد و براي لذّت هاي آني از يادآوري فنا و مرگ دنيوي خودداري کرده خود را به فراموشي و غفلت مي زند. از اين رو در منابع اسلامي به شدّت بر ذکر موت تأکيد شده است. از جمله رواياتي که در اين باره نقل شده است رواياتي است که در آن امام باقر عَلَيْهِ السَّلام مي فرمايد: “بسيار از مرگ ياد کن زيرا هيچ انساني بسيار از مرگ ياد نمي کند مگر آن که نسبت به دنيا بي رغبت مي شود.” (کافي، 2/131/13) و علي عَلَيْهِ السَّلام در اين باره مي فرمايد: ْ وَ اَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ اَنْ يُدْعَی بِكُم پيش از آن که شما را به سوي مرگ فرا خوانند دعوت مرگ را به گوش هاي خويش برسانيد…” (نهج البلاغه صبحی صالح، ص:167، خطبه 113) و در کلامي ديگر مي فرمايد: “شما را توصيه مي کنم که همواره به ياد مرگ باشيد، و از آن غفلت نکنيد، چگونه از آن غافل ميمانيد، در صورتي که او از شما غفلت نمي کند؟ و چگونه در چيزي طمع مي ورزيد که به شما مهلت نخواهد داد. آن مردگاني که با چشم خود ديده ايد براي عبرت و اندرز شما کافي است. آن ها را به گورستان حمل کردند بدون آن که خود بر مرکبي سوار شده باشند، و در ميان قبرها قرار دادند بدون آن که خود قدرت فرود آمدن داشته باشند، گويا ايشان از مردم اين دنيا نبودند وعمري را در آن نگذراندند، و گويا آخرت همواره سراي آنان بوده است، از آن جايي که وطنشان بود وحشت داشتند ]مرگ و جهان آخرت[ و آن جايي که از آن وحشت داشتند وطنشان شد، به چيزهايي اشتغال داشتند که از آن ها جدا شد، و آن چه بايستي بدان انتقال يابند تباه و ضايع کردند…” (همان، ص: 278، خطبه 188)
ذکر موت و دل نبستن به دنياي فاني و متاع و کالاها و زرق و برق هاي زودگذر آن علاوه بر آن که انسان را از صفات زشت، که به طور مبسوط مورد بررسي قرار گرفت، بر حذر مي دارد موجب آسان شدن مرگ و هراس نداشتن از مرگ براي مؤمن مي گردد و هم چنين موجب مي شود مؤمن نسبت به آن چه از دنيا از دست مي دهد افسوس نخورد. از حضرت علي عَلَيْهِ السَّلام نقل شده است که فرمود: “به خدا سوگند باک ندارم که من به سوي مرگ بروم يا او به سوي من آيد.” (همان، ص: 91، خطبه 55) ودر کلامي ديگر فرمود: “… با جان و دل از دنياپرستي منصرف گرديد. نبايد هيچ کدام از شما هم چون کنيزکان به خاطر چيزي که از دنيا از دست مي دهد گريه سر دهد…”(همان، ص: 248، خطبه 173)
زهد وثبوت حال:
“زهد” از صفات متّقين است که “ذکر موت” در پيدايش آن بسيار دخيل است. حضرت علي عَلَيْهِ السَّلام در تعريف زهد مي فرمايد: “زهد در دو جمله از قرآن کريم آمده است، خداوند متعال در قرآن فرمود: تا اين که نسبت به آن چه از دست رفته افسوس نخوريد و نسبت به آن چه به دست مي آوريد شادمان نگرديد.” (نهج البلاغه، ص: 553، قصار439) اشاره ي ايشان به آيه ي 23 سوره ي حديد است که مي فرمايد: “لِكَيْلَا تَأسَوْا عَلیَ مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا ءَاتيٰكُمْ وَ اللَّهُ لَا يحُِبُّ كلََّّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ”
اعتدال و ميانه روي و پرهيز از اسراف:
يک مسلمان معتقد به فناپذيري دنيا که توانسته است ثبوت حال خود را حفظ کند. در دو حالتِ دارايي و فقر قادر است بدون تغيير حالات روحي و صفات اخلاقي به زندگي خود ادامه دهد. از مهم ترين آثار ثبوت حال در هنگام دارايي و تموّل “اعتدال و ميانه روي و پرهيز از اسراف” است. اعتدال و ميانه روي با دستورات اکيدي که درباره ي “استفاده از اموال دنيا به قدر نياز و کفاف” داده شده، تبيين مي شود. حضرت علي عَلَيْهِ السَّلام در اين باره مي فرمايد: “دنيا خانه اي است که فنا بر پيشانيش نوشته شده، و جلاي وطن براي اهل آن حتمي است، اين جهان، شيرين و دل انگيز و سرسبز است، به سرعت به سوي خواهانش مي رود، و با قلب و روح آن کسي مي آميزد که به آن نظر افکند. سعي کنيد با بهترين زاد و توشه اي که در اختيار شماست از آن کوچ کنيد. بيش از کفاف و نياز خود از آن نخواهيد، بيشتر از آنچه نياز داريد از آن مطلبيد. (همان، ص:85، خطبه45) جذّابيت دنيا همگان را به سوي خود مي خواند. روي آوري به امتعه ي دنيا و هدف قرار دادن آن نه تنها افراد انسان را از رسيدن به اهداف عالي که نهايت و غايت خلقت انسان است باز مي دارد بلکه اجتماع انسان ها را نيز مبتلا به مشکلات عظيمي مي کند. زيرا خواست ها و اميال افراد زياده خواه با يکديگر تزاحم کرده معضلاتي چون نزاع، فقر، قتل و … را در اجتماع به وجود مي آورد. تقسيم هاي غير طبيعي اموال دنيا نيز تا زماني که افراد انسان خواهان آن نباشند قادر به حلّ مشکلات اجتماعي نخواهد بود. در حالي که اگر برطرف شدن نياز و استفاده از دنيا به قدر کفاف معيار باشد بسياري از امراض و رذايل اخلاقي و مشکلات و معضلات اجتماعي از بين خواهد رفت. از رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ روايت شده است که فرمود: “خوشا به حال کسي که مسلمان است و زندگيش به قدر کفاف است.” (کافي،2/140/2) بنابراين حدّ “اسراف نکردن” برطرف شدن نيازي است که نعمت خدا براي آن منظور مصرف مي شود. در قرآن کريم به اين دو موضوع اشاره شده است و از بهترين شواهد قرآني آن، اينست که مي فرمايد: “يَابَنىِ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكمُْ عِندَ كلِِّّ مَسْجِدٍ وَ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ وَ لَا تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ() قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتىِ اَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ” (اعراف/31و32)
“استفاده از اموال دنيا به قدر کفاف و نياز” حدّ اعتدال و معيار چگونگي استفاده از نعمت هاي الهي است، طرف افراط آن اسراف و زياده روي در استفاده است و طرف ديگر آن امساک تا حدّ ظلم به جسم و بدن و طبيعت بشري است. اين حالت تفريط نيز مذموم و مورد نکوهش است. زيرا امساک از نيازهاي مادي موجب از بين رفتن فرد و نوع انسان است. از اين رو آيه ي شريفه استفاده از نعمت هاي دنيا اعمّ از پوشاک و خوراک و آشاميدني هاي حلال را تجويز فرموده و با پرسش خود حرام دانستن طيبّات الهي را مذموم شمرده است. در آيات متعدّدي نيز نکاح را از ضروريات طبيعت بشر و منشأ بقاي نوع انسان معرفي فرموده، رفع اين نيازِ بشر را از آيات خود دانسته است. (روم/21) منابع اسلامي سرشار است از تحريض و تشويق مسلمين براي اقدام به رفع نيازهاي مادي خود، لکن همان گونه که آيه ي شريفه تصريح مي فرمايد حدّ استفاده از نعمت هاي الهي تأمين نيازهاي مادي است و بيش از آن اسراف محسوب مي شود. از امام صادق عَلَيْهِ السَّلام روايت شده است که فرمود: “خيري نيست در کسي که جمع مال حلال را دوست ندارد تا به وسيله آن نيازش را برآورده سازد، قرضش را بپردازد و با آن صله ي رحم کند.” (کافي، 5/72/5) و از رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نقل شده است که فرمود: “ملعون است کسي که کَلِّ خود را بر مردم بيندازد.” (همان، 5/72/7) و نيازش را از طريق زحمت ايشان برآورده سازد. از اميرالمؤمنين علي عَلَيْهِ السَّلام نقل شده است که فرمود: “ازدواج کنيد زيرا رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مي فرمود: هرکس دوست دارد از سنّت من پيروي کند بداند که ازدواج سنّت من است.” (کافي، 5/329/5) زهد در فرهنگ اسلامي به معناي خودداري از تأمين نيازهاي مادّي نيست بلکه عبارت است از خودداري از آن چه خداوند حرام کرده چنان که حضرت علي عَلَيْهِ السَّلام مي فرمايد: “زهد در دنيا عبارت است از کوتاه کردن آرزو، شکر هر نعمت را به جاي آوردن و پرهيز و خودداري از هر آن چه خدا حرام فرموده است.” (همان، 5/71/3)
قناعت:
دل نبستن به دنياي فاني و تحصيل زهد در دنيا موجب مي شود فرد به آن چه از دنيا روزي او شده قناعت کرده به اموال ديگران چشم ندوزد. نه حرص و طمع او را فرا مي گيرد و نه به حسد مبتلا مي شود. قرآن کريم در اين باره مي فرمايد: “اگر زنان و مرداني از آنان را از يک زندگي خوش بهره مند ساخته ايم، تو به آن منگر. اين براي آن است که امتحانشان کنيم. رزق پروردگارت بهتر است.” (طه/131) و در آيه ي ديگري مي فرمايد: “فَلَا تُعْجِبْكَ اَمْوَالُهُمْ وَ لَا اَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم بهَِا فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ اَنفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ”(توبه/55) امام باقر عَلَيْهِ السَّلام ضمن اشاره به اين دو آيه ي شريفه مي فرمايد: “اگر درباره ي اين موضوع شکّ و ترديد يافتي، زندگي رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به ياد آور که خوراکش جو و حلوايش خرما و آتش گيره اش شاخ درخت خرما بود، اگر پيدا مي کرد.” (کافي، 2/138/1) از اميرالمؤمنين علي عَلَيْهِ السَّلام روايت شده است که فرمود: “اي فرزند آدم، اگر از دنيا به قدر کفايت و رفع نياز خواهي، اندک چيز تو را کفايت مي کند، و اگر بيش از نياز و کفاف بخواهي، هرچه در دنياست برايت کافي نخواهد بود.” (همان، 2/138/6) و از يکي از دو امام باقر يا امام صادق عَلَيْهِمَا السَّلام روايت شده است که فرمود: “هرکس به اندازه اي که خدا روزي او کرده قانع باشد، بي نيازترين مردم است.” (کافي، 2/139/9)