سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

فرهنگ الفاظ نهج البلاغه وا – يي

«وَ» = حرف عطف، گاهي «وَ» واو حاليه است و قبل از جمله اسميّه مي­آيد، در اين صورت مي­توان به جاي آن اِذْ قرار داد. (خطبه1)

«وَ» = گاهی واو برای قسم است در اينصورت حرف جرّ است و بر سر اسم ظاهر می آيد. (خطبه 3)

«وَاتَرَ» = ماضي، مفاعله، به دنبال هم آورد، پياپي فرستاد. (خطبه1)

«وَاجِب» = اسم فاعل، مجرّد، حتمي، واجب، ثابت، لازم و ضروري. آنچه مقابل جائز و ممكن و ممتنع باشد. (خطبه1)

«وَاضِح» = اسم فاعل، مجرّد، روشن آشكار(خطبه1)

«وَتَّدَ» تَوْتِيداً = استوار شد، استوار كرد. (خطبه1)

«وَجَل» = مصدر، مجرّد، ترس(خطبه1)

«وُجُود» = مصدر ثلاثی مجرّد از ريشه وجد (مثال واوی)، «وَجَدَ يَجِدُ وُجوداً و …» ، وجود، بودن، هستی، بر خلاف عَدَم: نيستی. (خطبه 3)

«وَحْد» = مصدر وَحَدَ يَحِدُ وَحْداً ، تنها، يكتا . جاءَ وَحْدَهُ = تنها آمد [ به سبب حال بودن منصوب است و مثنّي و جمع نمي­شود.] (خطبه2)

«وَحْي» = مصدر، وحي(خطبه1)

«وَدِيعَة» = امانت، وديعه(خطبه1)

«وِرَاثَة» = ارث، انتقال حقوق و دارايي كسي به كس ديگر پس از مرگ او، ارث بردن. (خطبه2)

«وَرَدُوا» = ماضي، ثلاثي مجرّد، جمع مذكّر، وارد شدند. (خطبه2)

«وُرُود» = مصدر، مجرّد، وارد شدن(خطبه1)

«وُزِنَ» = ماضي مجهول، مجرّد، وزن شد، سنجيده شد. (خطبه2)

«وَصَفَ» = ماضي ثلاثي مجرّد، وصف كرد. (خطبه1)

«وُصُول» = مکسّر وَصل، پيوندگاه، مفصل(خطبه1)

«وَصِيَّة» = اسم است از مصدر ايصاء، آنچه بدان وصيّت كنند، وصيّت، ج = وَصَايَا(خطبه1)

«وَصِيَّة» = وصيّت، وصيّت كردن. (خطبه2)

«وُطِئَ» = ماضی مجهول از وطأ، «وَطِيءَ يَطَأُ وَطْأً = لگدمال کرد و زير پا له نمود.» لگد مال شد. (خطبه 3)

«وَطِئَتْ» = ماضي، ثلاثي مجرّد، مؤنّث از ريشه وطأ، لگدمال كرد. له كرد. (خطبه2)

«وَعَدَ» = ماضي، مجرّد، وعده داد، نويد داد. (خطبه1)

«وَعَوا» = جمع مذکّر غائب از وعی (ناقص يايی)، «وَعَي يعِي وَعياً ألحَديثَ = سخن را حفظ کرد.- الشَّيْءَ = آن چيز را فراهم آورد و دربرگرفت.» حفظ کردند، به خاطر سپردند. (خطبه 3)

«وَفَاة» = مرگ (خطبه 3)

«وِفَادَة» = مصدر، مجرّد، از وَفَدَ، زيارت(خطبه1)

«وَقْت» = مصدر، پاره­اي از زمان، وقت(خطبه1)

«وَقَفُوا» = ماضي، مجرّد، جمع مذكّر غائب، ايستادند. (خطبه1)

«وِلَايَة» = مصدر، ثلاثي مجرّد از ريشه ولي، حكومت، فرمانروايي، زمامداري (خطبه2)

«وَلَد» = فرزند، بچّه(خطبه1)

«وُلُوه» = مصدر، مجرّد، وَلَهَ يَلِهُ، وَلِهَ يَلِهُ و يَوْلَهُ، وَلَهَاً و وُلُوهاً: پناه بردن، مشتاق شدن. (خطبه1)

«ي» = ضمير متّصل نصبی و جرّی برای متکلّم وحده، مرا، من (خطبه3)

«يَئِلُ» = مضارع، مجرّد از وَألَ، پناه مي­برد. پناهگاه خود مي­گيرد. (خطبه2)

«يَا» = حرف ندا برای نزديک و دور، استعمال آن از همه حروف ندا بيشتر است و می توان آن را پيش از منادا حذف کرد. اسم جلاله الله و اَيُّها و اَيَّتُها تنها به وسيله يا منادی واقع می شود. هرگاه پس از يا کلمه ای بيايد که منادی نيست، مانند حرف، فعل يا جمله، در اينصورت يَا حرف ندا است و منادی محذوف است. (خطبه 3)

«يَألَهُونَ» = «يَوْلَهُونَ مضارع وَلَهَ يا وَلِهَ كه در آن واو به همزه تبديل شده است.» : پناه مي­برند. (خطبه1)

«يَأْلَهُونَ» = مضارع اَلَهَ، پرستش مي­كنند، بندگي مي­كنند. (خطبه1)

«يَتَبَادَرُونَ» = مضارع، تَفَاعُل، مي­شتابند. (خطبه1)

«يَتْرُكُونَ» = مضارع، ثلاثي مجرّد، جمع مذكّر غائب، رها مي­كنند، فرو مي­گذارند. (خطبه1)

«يَتَزَايَلُونَ» = مضارع، تفاعل، پراكنده مي­شوند. (خطبه1)

«يَتَصَرَّفُ» = مضارع، تفعُّل، به ميل خود تغيير می­دهد. (خطبه1)

«يَتَوَهَّمُونَ» = مضارع، تفعّل، گمان مي­بَرَند، خيال مي­كنند. (خطبه1)

«يُثِيرُونَ» = مضارع، افعال، برمي­انگيزند. (خطبه1)

«يُجْرُونَ» = مضارع، اِفعال، جاري مي­سازند، قرار مي­دهند. (خطبه1)

«يُجِيلُ» = مضارع، اِفعال، می­گَردانَد، می­چرخاند. (خطبه1)

«يَحْتَجُّونَ» = مضارع، افتعال، دليل و برهان مي­آورند. (خطبه1)

«يَحُدُّونَ» = مضارع، مجرّد، مضاعف، محدود مي­سازند. (خطبه1)

«يُحْرِزُونَ» = مضارع، اِفْعَال، فراهم مي­آورند، مُزد مي­گيرند. (خطبه1)

«يَخْتَدِمُ» = مضارع، افتعال، به کار می­گيرد. (خطبه1)

«يَخْشُنُ» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد، «خَشُنَ -ُ خُشُونَةً : ضدّ “لانَ = نرم شد” است» ، زبر و درشت می شود. (خطبه 3)

«يَخْضَمُونَ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه خضم، «خَضِمَ –َ خَضماً : با اقصاي دندانها خورد. خاص است برای خوردن چيزی تر و تازه» (خطبه 3)

«يُخْلِي» = مضارع، اِفعال، خالي مي­شود، خالي مي­يابد، خالي مي­كند. (خطبه1)

«يَد» = کف دست، دست. [مؤنّث است و لام الفعل آن حذف شده است. در اصل يَدْی بوده است. مثنّای آن يَدانِ و جمع آن اَيْدٍ است.] (خطبه 3)

«يَدْعَمُ» = مضارع، مجرّد، ستون قرار مي­دهد. (خطبه1)

«يُذَكِّرُون» = مضارع، تفعيل، يادآوري مي­كنند. (خطبه1)

«يَرِدُونَ» = مضارع وَرَدَ، وارد مي­شوند. (خطبه1)

«يَرْقَی» = مضارع، ثلاثی مجرّد، “رَقِي -َ رَقياً و رُقياً الجَبَلَ و فيهِ و اِلَيهِ = از کوه بالا رفت.” (خطبه 3)

«يَرْكَعُونَ» = مضارع، مجرّد، ركوع مي­كنند. (خطبه1)

«يُرُونَ» = مضارع، افعال، نشان مي­دهند. (خطبه1)

«يُرِيدُ» = فعل مضارع باب اِفعال از ريشه رود (اجوف واوی)، «اَرَادَ يُريدُ اِرَادَةً : خواست و ميل و رغبت کرد.» می خواهد. (خطبه 3)

«يُرِيدُ» = مضارع باب اِفْعال از ريشه رود (اجوف واوی)، ««اَرَادَ اِرَادَةً الشَّيءَ : خواست و ميل و رغبت کرد.» می خواهد، منظور می دارد. (خطبه 3)

«يُرِيدُونَ» = مضارع، باب اِفْعال، جمع مذکّر غائب، از رود «اجوف واوی». «رادَ -ُ رَوْداً و رِياداً : خواستار شد، خواست»، «اَرادَ يُريدُ اِرادَةً الشَیْءَ : آن چيز را خواست و به آن ميل و رغبت کرد.» (خطبه 3)

«يَسْأَمُونَ» = مضارع، مجرّد، خسته مي­شوند. (خطبه1)

«يَسْتَأْدُونَ» = مضارع، استفعال، باز پس مي­خواهند، طلب ادا كردن نمودند. (خطبه1)

«يَسْتَأْنِسُ» = مضارع استفعال، اُنس مي­گيرد. (خطبه1)

«يَسْتَقِيلُ» = فعل مضارع باب استفعال از ريشه قيل، اِستَقَالَ اِستِقالةً = خواستار فسخ شد، خواستار معاف شدن شد. – استعفا کرد. [اجوف يايي] (خطبه 3)

«يَسْتَوْحِش» = مضارع استفعال، مي­ترسد. (خطبه1)

«يَسْمَعُوا» = مضارع جمع مذکّر غائب، ثلاثی مجرّد از سمع، می شنوند. (خطبه 3)

«يُسَوَّي» = مضارع، مجهول، باب تفعيل، ناقص يايي، يكسان و برابر مي­گردند. برابر مي­شوند. (خطبه2)

«يَشِيبُ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه شيب، سپيد موی می شود. شابَ –ِ شَيباً و شَيبَةً = موي او سفيد شد. (خطبه 3)

«يُشِيرُونَ» = مضارع، اِفعال، اجوف واوي، اشاره مي­كنند. (خطبه1)

«يَضِلُّ» = مضارع، مجرّد، بيراهه رفت، گم شد. گم كرد. (خطبه2)

«يَعْلَمُ» = مضارع از عَلِمَ، می داند. (خطبه 3)

«يَعْنِي» = مضارع، ثلاثي مجرّد، ناقص يايي، اراده مي­كند، منظور مي­دارد. (خطبه2)

«يَغْشَي» = مضارع، مجرّد، ناقص يايي، فرا مي­گيرد. (خطبه1)

«يَغْلُظُ» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد، «غَلُظَ -ُ غَلَاظَةً» ، سخت و ستبر می شود. درشت و گران و دشوار می گردد. (خطبه 3)

«يَفْتَقِرُ» = مضارع، افتعال از فَقُرَ، درويش و نيازمند مي­شود. (خطبه2)

«يَفْرُقُ» = مضارع، مجرّد، جدا می­سازد. (خطبه1)

«يَفِي‏ءُ» = مضارع، ثلاثي مجرّد، اجوف يايي و مهموز الّلام، باز مي­گردد. (خطبه2)

«يُقَاسُ» = مضارع، مجهول، ثلاثي مجرّد يا باب اِفْعال از ريشه قيس، اجوف يايي، مقايسه مي­شود. قابل قياس است. (خطبه2)

«يُقَلِّبُ» = مضارع، تفعيل، زيرورو می­کند. (خطبه1)

«يَقُولُ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از قول (اجوف واوی)، می گويد. (خطبه 3)

«يَقِين» = يقين، باور(خطبه1)

«يَكْثُرُ» = فعل مضارع از کَثُرَ، زياد می شود. (خطبه 3)

«يَكْدَحُ » = مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه کدح، می کوشد، به زحمت می افتد. کَدَحَ –َ کَدحاً فِي العَمَلِ = در کار کوشيد و براي خود کاري خوب يا بد انجام داد ، در کار خود را به زحمت افکند. (خطبه 3)

«يَكُونُ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از کون (اجوف واوی)، «کَانَ -ُ کَوْناً و کِياناً و کَيْنُونَةً : وجود پيدا کرد. گاهی فعل ناقص است که بر سر مبتدا و خبر می آيد و مبتدا را به عنوان اسم خود مرفوع و خبر را به عنوان خبر خود منصوب می کند. گاهی معنی آن با اسم تمام می شود در اين صورت فعل تام است. گاهی نيز زائد است و در وسط کلام يا آخر کلام می آيد و بر وقوع حادثه يا زمان دلالت نمی کند.» (خطبه3)

«يُلْحَقُ» = مضارع، ثلاثي مجرّد، مي­رسد، مي­پيوندد. (خطبه2)

«يَلْقَي» = مضارع، مجرّد، برخورد مي­كند، مي­بيند(خطبه2)

«يَلْقَی» = مضارع، می بيند، ملاقات می کند. «لَقِیَ –َ لِقاءً = ديد، ملاقات کرد»، لَقِیَ رَبَّهُ = مُرد. (خطبه 3)

«يَمْلِكُ» = مضارع ثلاثی مجرّد از ملک، «مَلَکَ -ِ -ُ مَلْکاً هـ : آن را مالک شد. – نَفْسَهُ : بر نگهداشت نفس خود قادر شد. مسلّط بر نفس شد.» (خطبه 3)

«يَنْتَصِبُونَ» = مضارع، افتعال، بلند مي­شوند. (خطبه1)

«يَنْثَالُونَ» = مضارع باب انفعال از ريشه ثول (اجوف واوی) ، «اِنْثالَ اِنثيالاً عَلَيهِ = از هر سو بر وي هجوم آوردند و او را فراگرفتند. (خطبه 3)

«يَنْحَدِرُ» = مضارع، انفعال، از بالا به پايين فرود مي آيد .- اَلدَّمعُ = اشک روان می شود. (خطبه 3)

«يَنْظُرُ» = مضارع ثلاثی مجرّد از نظر، «نَظَرَ -ُ نَظَراً اِلَی الشَّیءِ: به آن چيز با دقّت نگاه کرد. – فيه: در آن انديشه کرد.» نگاه می کند، انديشه می کند. «اَقْبَلَ يَنْظُرُ = شروع کرد به نگاه کردن در آن، شروع کرد به انديشيدن در آن» (خطبه 3)

«يَنْظِمُ» = مضارع، مجرّد، منظّم و به سامان مي­كند. (خطبه1)

«يَوْمَئِذٍ» = ظرف زمان و مركّب از « يَوْمَ + اِذْ + -ٍ تنوين عوض» است. در آن روز(خطبه1)

«يَهْرَمُ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه هرم. سست و پير و فرتوت می شود. هَرِمَ –َ هَرَماً و مَهرَماً و مَهرَمَة = سست و پير و فرتوت شد . (خطبه 3)

 

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من