«صَاحِب» = اسم فاعل، ثلاثی مجرّد، از ريشه صحب، مالک، رئيس، دوست (خطبه3)
«صَادِع» = اسم فاعل، ثلاثي مجرّد از صَدَعَ، آشكار، روشن(خطبه2)
«صَافُّونَ» = جمع صَافّ: اسم فاعل، صف كشيدگان(خطبه1)
«صَبْر» = مصدر، ثلاثی مجرّد، شکيبايی، بردباری(خطبه 3)
«صَبَرْتُ» = ماضی، ثلاثی مجرّد، متکلّم وحده از ريشه صبر، شکيبايی ورزيدم، صبر کردم. (خطبه 3)
«صُخُور» = جمع مكسّر صَخر، سنگ بزرگ(خطبه1)
«صَدَّقُوا» = ماضي، تفعيل، جمع مذكّر غائب، تصديق كردند، باور كردند، راست دانستند. (خطبه1)
«صِرْتُ» = ماضی متکلّم وحده از ريشه صير، صار … صِرْتُ … ، از افعال ناقصه، شدم، گرديدم. (خطبه 3)
«صَعْبَة» = مؤنّث صَعب: سرکش – سرسخت – “مِنَ الاُمُورِ : کار دشوار” – “مِنَ الاِبِلِ : شتر سرکش و رام نشدني”- ج : صِعاب (خطبه 3)
«صَعُوبَة» = مصدر ثلاثی مجرّد از صعب، «صَعُبَ –ُ صُعُوبَةً ألرَّجُلُ= آن مرد سرسخت شد.-ألجَمَلُ= شتر سرکش شد.» سرکشی (خطبه 3)
«صَغَا» = ماضی، مفرد مذکّر غائب ناقص واوی از صغو، «صَغا –ُ صَغواً»، متمايل شد. کج شد. (خطبه 3)
«صّغِير» = کوچک، کم سنّ و سال، ج: صِغَار، صُغَراء (خطبه 3)
«صَغِيرٍ» = كوچك، مؤنّث آن صَغِيرة: گناه كوچك(خطبه1)
«صِفَات» = جمع صِفَة، صفتها(خطبه1)
«صِفَة» = مصدر، صفت، چگونگي، وصف (خطبه1)
«صِفَة» = مصدر، صفت، وصف(خطبه1)
«صِفِّين» = اسم، معرفه، غيرمنصرف(خطبه2)
«صَلاة» = مصدر باب تفعيل، تحسين و بركت خداوند، نماز، نيايش، دعا(خطبه2)
«صَلْصَال» = گِل خشك(خطبه1)
«صَلْصَلَتْ» = ماضی، رباعی مجرّد، مؤنّث غائب، به صدا درآمد. (خطبه1)
«صَلَّي» = ماضي، ناقص واوي، تفعيل، مصدر آن صَلاةً و تَصْلِيَةً، دعا كرد، نماز خواند. درود فرستاد. (خطبه1)
«صُورَة» = صورت، شکل ظاهری هر آفريده. (خطبه1)
«صِهْر» = داماد- شوهرخواهر، خويشاوند سببی (خطبه 3)
«صَيَّرَ» = ماضی، باب تفعيل از ريشه صير، صارَ است. صَيَّرَ از افعال تحويل و دو مفعول طلب است. دگرگون کرد، باز گرداند. منتقل کرد. صَيَّرَ تَصييراً هـ کَذا و اِلي کَذَا = آن را به اين دگرگون ساخت. (خطبه 3)
«ضَاقَ» = ماضي، ثلاثي مجرّد، اجوف يايي، تنگ شد. (خطبه2)
«ضَبُع» = کفتار ، [مؤنث است و به مذکّر و مؤنّث هر دو اطلاق مي شود]- ج= ضِباع و اَضبُع و ضُبُوعَة و ضُبع. «عُرْف الضَّبُعِ = مثالی است برای نشان دادن ازدحام و انبوهی» (خطبه 3)
«ضَرْع» = مصدر – پستان گوسفند و مانند آن . ج = ضُرُوع و اَضرَاع (خطبه 3)
«ضِغْن» = کينه سخت، ج=اَضْغَان (خطبه 3)
«ضَّلَالَة» = مصدر، مجرّد، گمراهي، بيراهه رفتن(خطبه1)
«ضَمَّنَ» = ماضي، تفعيل، گنجاند. (خطبه1)
«ضِيَاء» = مصدر، مجرّد، نور، روشنايي، درخشش(خطبه1)
«طَائِفَة» = از ريشه طوف، گروهی از مردم. جماعتی از مردم که عقيده يا مذهبی آنان را از ديگران مشخّص و جدا می کند. فرقه (خطبه 3)
«طَارُوا» = ماضی، جمع مذکّر غائب، اجوف يايی از طير، «طارَ –ِ طَيراً و طَيَراناً : به پرواز درآمد.» به پرواز درآمدند. (خطبه 3)
«طَخْيَة» = تاريکي، اندوه، پاره اي از ابر تاريک و سياه، از ريشه طخو، طاخَ = تاريک شد. (خطبه 3)
«طَرَائِق» = جمع مكسّر طَرِيقَة، مذهبها، كيشها، آيينها، روشها، رفتارها(خطبه1)
«طِرْتُ» = ماضی، متکلّم وحده از طير، «طارَ –ِ طَيراً و طَيَراناً : به پرواز درآمد.» به پرواز درآمدم. (خطبه 3)
«طَرِيق» = راه، [مذكّر و مؤنّث است]، فَعيل از «طَرَقَ : كوبيد» به معني اسم مفعول: كوبيده شده. (خطبه1)
«طَفِقْتُ» = شروع کردم. از افعال مقاربه. خبر آن فعل مضارع است.«طَفِقَ يفعَلُ کَذا = شروع کرد که چنين کند.» «طَفِقْتُ أَرْتَئِي = شروع کردم به انديشيدن» (خطبه 3)
«طَوَائِف» = جمع مكسّر طَائِفة، گروهها، فرقهها(خطبه1)
«طُول» = مصدر ثلاثی مجرّد، طالَ -ُ طُولاً. طول، درازی (خطبه 3)
«طَوَيْتُ» = فعل ماضی، ثلاثی مجرّد، متکلّم وحده از «طَوَی –ِ طَيّاً: پيچيد.» «طَوَی کَشْحَهُ عَن … = روی گرداند، دوری کرد، باز گرفت.» (خطبه 3)
«طَيْر» = مصدر، ثلاثی مجرّد، “طارَ –ِ طَيْراً و طَيَراناً = پرواز کرد”. الطَّيْر = پرنده (خطبه 3)
«طِينَة» = پارهای از گِل، خميره، سرشت، طبع(خطبه1)
«ظَالِم» = اسم فاعل، ثلاثی مجرّد از ريشه ظلم، ستمگر (خطبه 3)
«ظَهْر» = مصدر، ثلاثي مجرّد، پُشت(خطبه2)
«عَائِذِينَ» = جمع مذكّر سالم عَائِذ: اسم فاعل از عَوَذَ، پناه برندگان(خطبه1)
«عَادُّونَ» = اسم فاعل، شمارشگران(خطبه1)
«عَادَي» = ماضي، مفاعلة از عَدِيَ، دشمني كرد. (خطبه2)
«عَارِف» = اسم فاعل، مجرّد، آگاه(خطبه1)
«عَاصِفَة» = مؤنّث اَلْعَاصِف، طوفان، تندباد (خطبه1)
«عاقِبَة» = پاداش خير، آخر هر چيز – مصدر ثلاثی مجرّد از ريشه عقب، «عَقَبَ -ُ عَقْباً و عُقُوباً و عاقِبَةً هـ و مکانَهُ : جانشين او شد و پس از وی آمد.» – مؤنّث عَاقِب : اسم فاعل، در نيکی پس از ديگری آمده، قائم مقام مهتر. (خطبه 3)
«عَالِم» = اسم فاعل، مجرّد، دانا، دانشمند (خطبه1)
«عَالَمِينَ» = جمع مذكّر سالم عَالَم، جهانيان (خطبه1)
«عَامّ» = اسم فاعل از عَمَّ، مجرّد، همگاني، عمومي، ضدّ خَاصّ است. (خطبه1)
«عَبَّ» الْبَحْرُ = موج دريا بلند شد. ماضي، مجرّد(خطبه1)
«عُبَاب» مِنَ الْبَحْر = موج دريا(خطبه1)
«عِبَاد» = جمع مكسّر عَبْد، بندگان(خطبه1)
«عِبَادَة» = مصدر، مجرّد، عبادت، بندگي (خطبه1)
«عَبْد» = بنده
«عِبَر» = جمع مكسّر عِبْرَة : پند، عبرت (خطبه1)
«عِثَار» = به معني عاثُور است .- اَلعاثُور = آنچه موجب لغزش شود.- جاي هلاک- بدي- چاه-گودالي که کنده باشند تا کسي در آن افتد.- گودالي که براي شکار شير کنده باشند. (خطبه 3)
«عَجَب» = مصدر، ثلاثی مجرّد، شگفتی، باور نداشتن چيزی که بر تو وارد می شود و غريب شمردن آن. (خطبه 3)
«عَدَّ» = ماضي،ثلاثی مجرّد، شمرد. (خطبه1)
«عَدَاوَة» = دشمني(خطبه1)
«عِدَة» = مصدر، ثلاثي مجرّد از وَعَدَ يَعِدُ، نويد دادن، وعده(خطبه1)
«عِدَة» = مصدر، مجرّد، وعده(خطبه1)
«عَدَد» = تعداد، مقدار، اندازه(خطبه1)
«عَدَم» = مصدر، ثلاثي مجرّد، نيستي. (خطبه1)
«عَدُوّ» = مصدر، مجرّد، دشمن، براي مذكّر و مؤنّث و مفرد و جمع يكسان است. (خطبه1)
«عَذْب» = مصدر، مجرّد، بوی خوش، گوارا
«عَرْش» = تخت(خطبه1)
«عَرَّفَ» = ماضي، تفعيل، معرّفي كرد. (خطبه1)
«عُرْف» = موي گردن اسب – يال (خطبه 3)
«عَزَائِم» = جمع مكسّر عَزِيمَة : آهنگ، اراده قوي. «عَزَائِمُ اللَّه = فرائضي كه خداوند بر بندگان خود واجب كرده است.» (خطبه1)
«عِزَّة» = مصدر، مجرّد، ارجمندي، بزرگي، عزّت(خطبه 1و2)
«عَزِيمَة» = مصدر، آهنگ، اراده قوي(خطبه2)
«عَزِيمَة» = مصدر، مجرّد، تصميم، آهنگ، اراده قوي(خطبه1)
«عَصَفَ بِهِ» = متعدّي با باء، آن را بُرد. (خطبه1)
«عَصَفَ» = ماضي، مجرّد، لازم، وزيد، رفت. (خطبه1)
«عَصْف» = مصدر، مجرّد، وزيدن، رفتن. (خطبه1)
«عَصَفَتْ بِهِ» = مؤنّث غائب، آن را بُرد. (خطبه1)
«عُصِيَ» = ماضي مجهول، ثلاثي مجرّد، نافرماني شد. از فرمان سرپيچي شد. (خطبه2)
«عِطْفَا = عِطْفَان در حالت مضاف» = مثنّای «اَلعِطف: بغل – مِن کُلِّ شَيءٍ = کرانه و جانب هر چيز- «عِطفَا الرَّجُلِ = دو جانب مرد». ج = اَعطاف و عِطاف و عُطُوف (خطبه 3)
«عَظَمَة» = بزرگي(خطبه1)
«عَفَتْ» = ماضي، ثلاثي مجرّد از ريشه عَفَوَ، مؤنّث، محو و كهنه شد. (خطبه2)
«عَفْطَة» = آب بيني ميش، ج = عَفْطات (خطبه 3)
«عَقَدَ» = فعل ماضی، ثلاثی مجرّد، عَقَدَ-ِ عَقْداً لَهُ = به او واگذار کرد.- = او را رئيس کرد . (خطبه 3)
«عُقُول» = جمع مكسّر عَقْل، عقل، خرد (خطبه1)
«عُلَا» = جمع مكسّر عُلْيا: برتر، بالاتر (خطبه1)
«عَلَامَة» = نشان، علامت(خطبه1)
«عِلْم» = مصدر، مجرّد، شناخت، دانش، درك كردن حقيقت چيزي، دريافت. (خطبه1)
«عَلَم» = مصدر، مجرّد، نشان، پرچم، نشاني كه در راه براي راهنمايي درست كنند. (خطبه1)
«عُلَمَاء» = جمع مکسّر عَليم از ريشه علم، دانايان، دانشمندان (خطبه 3)
«عُلُوّ» = مصدر ثلاثی مجرّد از علو (ناقص واوی)، «عَلا -ُ عُلُوّاً : بلند شد.» بلندی، بزرگ منشی و تکبّر، گردنکشی، برتری (خطبه 3)
«عَلَي» = حرف جرّ، بر، بالای. (خطبه1)
«عُلْيَا» = مؤنّث اَعْلَي: افعل تفضيل، برترين، بالاترين(خطبه1)
«عِمَاد» = تكيهگاه، آنچه به آن تكيه شود. (خطبه2)
«عَمَد» = جمع مكسّر عَمُود، ستون خانه (خطبه1)
«عَمْر» = مصدر – زندگاني ج = اَعْمَار مانند: «عَمْرَ اللّهِ = به خدا سوگند»- اگر لام بر سر آن درآيد بنابر مبتدا بودن مرفوع مي شود. گفته می شود: «لَعَمْرُ اللّهِ». (خطبه3)
«عَمَل» = کار، هر کاری که به عمد انجام شود. مصدر ثلاثی مجرّد، «عَمِلَ –َ عَمَلاً : کار کرد.» (خطبه 3)
«عَمِيَ» = ماضي، ثلاثي مجرّد، ناقص يايي، كور شد. (خطبه2)
«عَمَي» = مصدر، ثلاثي مجرّد، كوري، ناداني، گمراهي(خطبه2)
«عَمْيَاء» = مؤنّث اَلْاَعْمي = کور، نابينا، مَکانٌ اَعمیً و عَمَیً = جايی که شخص در آن گم شود و راه به جايی نبرد. (خطبه 3)
«عَنْ» = حرف جرّ، از(خطبه1)
«عِنْدَ» = ظرف است و براي مكان يا زمان حضور به كار ميرود. نزد، هنگام. گاهي مجرور به حرف جرّ مِنْ ميباشد. (خطبه1)
«عَنْز» = مادّه بز ج= اَعنُز و عُنُوز و عِناز – مصدر ثلاثی مجرّد،- بيهوده، باطل (خطبه3)
«عَهْد» = مصدر، پيمان، سفارش، فرمان (خطبه1)
«عَيْبَة» = مصدر مرّة از عَابَ ، عيب، كيسه چرمي، كيف، چمدان، محلّ راز، رازگاه (خطبه2)
«عَيْش» = مصدر، مجرّد، زندگي، زيستن (خطبه1)
«عِيْشَة» = مصدر، مجرّد، زندگي، زيستن (خطبه1)
«عَيْن» = چشم، ج: اَعْيُن و عُيُون و اَعْيان(خطبه 3)
«عُيُون» = جمع مكسّر عَيْن، چشمها (خطبه1)