اسم منصرف و اسم غير منصرف
«اسم منصرف» اسمي است كه تنوين و همه حركات اعراب در آخر آن ظاهر مي شود. مانند: «اَوَّلُ الدِّينِ»، «كَمَالُ الْاِخْلاصِ»، «كَلُّ صِفَةٍ». تمام اين اسمها منصرف هستند.
«اسم غير منصرف» اسمي است كه «تنوين» و«كسره» نميپذيرد. به اين اسم ممنوع الصّرف نيز مي گويند. اسباب منع صرف عبارتند از: عَلَم بودن، وصف (صفت) بودن، جمع بودن و الف تأنيث داشتن. هر يك از اين سببهاي چهارگانه در صورت جمع شدن با ويژگيهايي معيّن اسم را غير منصرف مي كنند. ويژگيهايي كه موجب ميشود يك صفت غير منصرف شود دو تاست: يكي آن كه بر وزن فَعلان باشد و مؤنّث آن بر وزن فَعْلَي باشد. ديگر آن كه بر وزن «اَفْعَل» باشد. مانند: «اَوَّل» كه چون بر وزن «اَفْعَل» است آمادگي دارد تا اگر صفت اسمي گردد «غير منصرف» شود.
حرف جرّ باء
مهمترين معاني حرف جرّ «باء» استعانت (كمك ﮔرفتن)، سببيّت و تعديه (متعدّي كردن) است. مانند: «التَّصْدِيقُ بِهِ = سخن او را باور كردن»
حرف جرّ عَنْ
مهمترين معاني حرف جرّ «عَنْ» مجاوزة (عبور دادن حقيقي يا مجازي)، تعليل، بَدَل و مترادف با معني «مِنْ = از» است. مانند: « كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ = كمال خالص شدن براي او نفي كردن صفات از اوست.»
حرف جرّ لام (به معني تعليل)
ﮔاهي حرف جرّ «لام» براي تعليل مي آيد. مانند: «لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ اَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ = به دليل ﮔواهي دادن هر صفتي: كه آن غير از موصوف است.» حرف جرّ «لام» با هر اسم ظاهري به صورت مكسور مي آيد. مانند: «لِشَهَادَةِ» و با هر ضميري غير از ياء متكلّم به صورت مفتوح مي آيد. مانند: «لَهُ».
نواسخ (حروف مشبّهة بالفعل)
«اِنَّ» و «اَنَّ»، «كَاَنَّ»، «لَيْتَ»، «لَكِنَّ»، «لَعَلَّ» ناصب اسمند و رافع در خبر ضد «مَا» و «لا»
حروف مشبّهةٌ بالفعل دستهاي از نواسخ هستند كه بر عكس افعال ناقصه عمل مي كنند، يعني مبتدا را به عنوان اسم خود منصوب و خبر را به عنوان خبر خود مرفوع مي كنند. اين حروف شش تا هستند و عبارتند از: «اِنَّ = به درستيكه، همانا (براي تحقيق و تأكيد)»، « اَنَّ = به درستيكه، همانا (براي تحقيق و تأكيد)»، «كَاَنَّ = ﮔويا (براي تشبيه يا شكّ و ترديد)»، «لَيْتَ = اي كاش (براي تمنّي و آرزو)»، «لَكِنَّ = امّا، ليكن (براي دفع توهّم)»، «لَعَلَّ = شايد (براي رجا و اميدواري)». «اَنَّ» در اوّل جمله قرار نميﮔيرد و غالباً اسم و خبر بعد از خود را تأويل به مصدر مي برد. جمله ای که «اَنَّ» در اوّل آن بيايد تقديراً حکم مفرد را دارد و بر حسب عاملی که در جلو آن ذکر می شود موقعيّت آن متفاوت خواهد بود و ممکن است فاعل، مفعول، نايب فاعل، مبتدا، خبر و مضافٌ اليه بوده باشد. مانند: « لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ اَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ = به دليل ﮔواهي دادن هر صفتي غير موصوف بودن خود را. (اَنَّ از حروف مشبّهةٌ بالفعل، ها اسم اَنَّ و محلّاً منصوب، غَيْرُ خبر اَنَّ و مرفوع و مضاف، الْمَوْصُوفِ مضافٌ اليه و مجرور)، اَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ محلّاً منصوب مفعولٌ بِه برای شَهَادَة».
حروف عطف (فاء)
حرف عطف «فاء = پس» برای مشارکت است با ترتيب، بی فاصله. «فاء» عطف سه نوع است: ترتيب، تعقيب و سببيّت. «فاء تفريع» و «فاء فصيحيّه» از اقسام «فاء» سببيّت هستند.«فاء تفريع» آن است كه مابعد آن فرع و نتيجه ماقبل آن است، و «فاء فصيحيّه» آن است كه دلالت دارد بر حذفي كه در كلام صورت گرفته است و همان محذوف، چه شرط باشد يا غير شرط، سبب ما بعد «فاء» شده است.
وجوه مختلف حرف فاء
حرف «فاء» بر سه وجه است: «عاطفه»، «رابط جواب شرط» و «زائده لازم».
ادوات شرط جازم
دوازده کلمه عامل جزم دو فعل هستند و بر معنای شرط دلالت دارند. اين کلمه ها «ادوات شرط جازم» نام دارند و هرگاه قبل از دو فعل مضارع بيايند فعل اوّل را به عنوان فعل شرط و فعل دوّم را به عنوان جزای شرط مجزوم مي کنند. «ادوات شرط جازم» عبارتند از: «اِنْ = اگر»، «اِذْمَا = هرگاه»، «مَنْ = هرکس»، «مَا = هرچه»، «مَهْمَا = هرگاه»، «اَیّ = هرکدام»، «کَيْفَمَا = هرگونه»، «اَيْنَمَا = هرجا»، «حَيْثُمَا = هرجا»، «اَنَّی = هرجا»، «مَتَی = هروقت»، «اَيَّانَ = هرگاه». دو عامل «اِنْ = اگر و اِذْمَا = هرگاه» «حرف شرط» هستند و ده عامل ديگر «اسم شرط» هستند.
هرگاه فعل شرط و جزاء شرط هر دو مضارع باشند، هر دو مجزوم می شوند. و اگر يکي از دو فعل شرط يا جزای شرط يا هر دو ماضی باشند، از نظر معنی به مضارع تبديل می شود ولی از آنجا که فعل ماضی مبنی بر فتح است جزم آن محلّی خواهد بود.
فاء (رابط جواب شرط)
در چهار صورت جزاء شرط همراه با «فاء جزائيّه» خواهد بود.
1- اگر جزای شرط ماضی و مقرون به «قَدْ = به تحقيق» باشد «فاء جزائيّه» به آن ملحق مي شود. مانند: «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ = پس هر کس خداوند سبحان را توصيف کند به تحقيق برای او همتا قرار داده است.» در اين جمله «فاء حرف عطف»، «مَنْ اسم شرط»، «وَصَفَ فعل ماضی، مبنی بر فتح، محلّاً مجزوم فعل شرط»، «فاء جزائيّه رابط جواب شرط»، «قَدْ تحقيقيّه»، «قَرَنَ فعل ماضی، مبنی بر فتح، محلّاً مجزوم جواب شرط مقرون به قَدْ» است.
2- هرگاه جزاء فعل مضارع منفی با غير «لا نفی» باشد.
3- هرگاه جزاء جمله اسميّه باشد.
4- هرگاه جزاء جمله انشائيّه (امر، نهی، تمنّی) باشد.
قَدْ (حرف تحقيق)
حرف «قَدْ» اگر بر سر فعل ماضی بيايد، به دو معنی است:
1- «تحقيق و تأکيد» مانند: جمله «وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ = و هرکس برای خداوند همتا قرار دهد به تحقيق او را دو تا دانسته است.»
2- «بيان نزديکی و وقوع فعل» و مفهوم آن «هم اكنون» خواهد بود.
اگر حرف «قَدْ» بر سر فعل مضارع بيايد نيز به دو معنی است:
1- «توقّع» يعني انتظار داشتن و مفهوم آن «ممكن است» خواهد بود.
2- «تقليل» و مفهوم آن «گاهي» خواهد بود.
حرف جرّ اِلَي
حرف جرّ «اِلَي» اگر بر سر ضمير آيد الف آن قلب به ياء ميشود. مانند: «اِلَيْهِ». مهمترين معاني «اِلَي» عبارت است از: انتهاي غايت زماني و مكاني (تا ، به سوي)، به معني مَعَ = با. براي تبيين و به معاني عِنْدَ، مِنْ، لام نيز به كار رفته است.
حرف جرّ فِي
حرف جرّ «فِي» بر ظرفيّت (حقيقي يا مجازي) دلالت دارد و به معاني : در، درون، ميان به كار مي رود. به معاني: بر، با و براي مقايسه نيز به كار مي رود.
حرف جرّ عَلَي
حرف جرّ «عَلَي» بر استعلاي (لفظي يا معنوي) دلالت دارد و به معاني بر، روي، بالاي به كار مي رود. به معاني: مَعَ= با، لام تعليل = براي آنكه، عَن = از، نيز به كار مي رود.
حرف جرّ مِنْ
حرف جرّ «مِنْ» به ابتداي زمان يا مكان دلالت دارد و به معني «از» به كار مي رود. گاهي براي تبعيض به كار مي رود، مانند: «مِنْ خَلْقِهِ = از مخلوقاتش». گاهي براي بيان جنس به كار مي رود. حرف جرّ «مِنْ» براي تعليل، بدل، فصل و تمييز و به معاني عَن، باء، فِي، عِنْد، رُبَّما، عَلَي نيز به كار مي رود.