سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

مهريه در سبک زندگی اسلامی ايرانی

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ

آشنايی با

سبک زندگی اسلامی

با بهره گيری از داستان زندگی يک دختر ايرانی

                                                                                     کمی راست کمی ساختگی

2 مهريه

پنجشنبه اکثر بچّه ها به خانه های خود می رفتند. کسانی که از تهران و شهرهای دور آمده بودند آنجا می ماندند. تقريباً هشت، ده نفر در خوابگاه بودند. در حال جمع و جور کردن لباسها و مرتّب کردن کمدم بودم که شهره گفت: مرجان می گويد اگر کاری نداری کمی صحبت کنيم؟ گفتم: يک ربع ديگر همه جمع شويم.

يکربع نشده بود که رفتم سر ميز ديدم تقريباً همه جمع شده اند. بلند سلام کردم و گفتم: صديق خانم کو؟ ديشب هم زود رفت! نسرين که مثل هميشه جواب آماده ای داشت، گفت: يا تو بايد حرف بزنی يا صديق خانم، نمی شه دو تا معلّم توی يک کلاس درس بدهند. کمی به من برخورد، امّا به روی خودم نياوردم و گفتم: مامانم منتظر تلفن منه تا همه مي آيند يک زنگ به خانه می زنم. خدا را شکر تا شماره گرفتم مامان گوشی را برداشت، پس از سلام و احوالپرسی، سرِ شکايت را باز کرد که سه هفته است نيامدی، همه دلشون برات تنگ شده و از اين دلتنگيها… منم کمی سر به سرش گذاشتم و گفتم: مامان بچّه ها منتظرند، غروب دوباره زنگ می زنم با بابا و بچّه ها صحبت می کنم. بالاخره قبول کرد. منم تا گوشی را قطع کردم به طرف ميز دويدم. ديدم همه جمعند و صديق خانم هم داره صحبت می کنه، تا من و ديد، خنديد و گفت: استاد تشريف آوردند. گفتم: خوشمزه، مگر اينجا کلاسه، حرفت را ادامه بده. گفت: داشتيم درباره ناهيد صحبت می کرديم، گفته مهريه 72 تا سکه تمام، مريم گفت: من گفتم اين کار رو نکن، گوش نکرد. سميّه که معمولاً خيلی کم حرف می زد، گفت: يادتونه همه برای کمتر بودن مهريه شون با هم مسابقه می گذاشتند؟ گفتم: برای چی اين کار و کرده؟ نسرين با سرعت گفت: به نيّت هفتاد و دو تن شهدای کربلا! زينب با ناراحتی گفت: چرا همه چيز درست و غلط را توجيه می کنيد. مرجان که منتظر ادامه گفتگو گذشته بود، گفت: بريم سرِ مطلب خودمون. صديق خانم گفت: يعنی ما بريم ديگه؟ گفتم: چرا درباره همين موضوع مهريه حرف نزنيم؟ بالاخره همه بايد درباره آن به يک نتيجه صحيح برسيم. شهره گفت: من با ناهيد موافقم، می گفت اگر خدای نکرده به هر دليلی زندگيمون دوام نداشت، من چه کار کنم؟ صديق خانم که خيلی به ريز مطالب احاطه داشت، گفت: مهريه بايد قبل از نکاح به زن داده شود، اين که ما ايرانی ها مهريه را در زمان طلاق و جدايی از شوهر می گيريم يا بعد از فوت شوهر به زن پرداخت می شود درست نيست، سر زبان همه هم هست که مهريه را کی داده؟ کی گرفته؟ نسرين دوباره با سرعت گفت: اسمش عوضی شده، بايد بگويند: قهريه! چون تا با هم قهر می کنند زن مهريه می خواد و مرد هم زير بار نمی ره. همه خنديدند. نسرين ادامه داد: از الآن می گم مهريه من به نيّت تعداد پيامبران، صد و بيست و چهار هزار سکّه تمام آزادی است. مريم گفت: پس آزاد آزاد زندگی کن، چون از حالا خودت را برای هميشه بی شوهر بدان. صديق خانم دوباره به معلوماتش رجوع کرد و گفت: مقدار مهريه گاهی، هم قبل از اسلام، هم بعد از اسلام، هم قبل از انقلاب خيلی زياد بوده است، همه زنانی هم که شرط ازدواجشان را مهريه سنگين می گذاشته اند بی شوهر نمانده اند. امّا نه امکان جدايی دليل خوبی برای مهريه سنگين است و نه ترس از بی شوهر ماندن دليل خوبی برای پايين گرفتن مهريه است. مرجان هم که حالا توجّهش جلب شده بود، گفت: خوب پس چيه؟ صديق خانم گفت: بستگی به شرايط زن و مرد دارد. امّا يک معيارهای ثابتی هم دارد. اوّلاً مهريه بايد قبل از نکاح به زن پرداخت بشود. پس بايد مرد از عهده پرداخت مهريه برآيد. در صورتی که بيش از توان مرد باشد به بعد از نکاح و زمان نامعيّن موکول می شود و زنان غالباً درطول زندگی خود از آن بهره ای نمی برند. ثانياً مهريه آن وجه نقدی يا جنسی است که مرد برای جلب محبّت زن به خود و نشان دادن مقدار علاقه اش به زن پرداخت می کند، پس بايد طوری باشد که زن احساس همسرش به خود را از آن بفهمد. از اين نظر ممکن است اين وجه با وجود کم بودن يا غير مادی بودن نظر زن را تأمين کند و نشانه خوبی هم برای علاقه مرد به همسرش باشد. نسرين گفت: راستی خانم دکتر مهريه شما چه قدره؟ مرجان گفت: مهريه من يک کلام الله مجيد و جواهرت زينتی به اندازه وسع داماد و سه دانگ منزل مسکونی است که الآن متعلّق به همسرم است. گفتم: مهريه جالبی است کی اين مهريه را پيشنهاد کرده است؟ گفت: مادر بزرگم از مادرش نقل می کرد که زن بايد در خانه ای که زندگی می کند احساس ميهمان بودن نکند و خيالش راحت باشد که خانه متعلّق به خودشه. صديقه گفت: اين هم اشتباه است که زن بعد از ازدواج خود را، در خانه همسر، ميهمان فرض کند يا خانه را از آنِ خود نداند، زيرا زن حقّ مسکن دارد و مرد موظّف است آن را تأمين کند. اين مطالب برای نشناختن حقوق و وظايف است. بعد رو کرد به مرجان و گفت: يعنی اگر مهريه اين طوری انتخاب بشه، ديگه امکان جدا شدن زن از شوهرش وجود نداره، ديگه هيچ اختلافی براشون پيش نمياد؟ مرجان گفت: ما که الحمدلله خوبيم، بعد از عيد هم می رويم سر خانه زندگی خودمان. صديق خانم رو به من کرد و گفت: تو چرا گفتی جالبه؟ گفتم: اندازه اش مشخّص نشده و به توانايی مرد توجّه داره، در واقع از همان اوّل دارايی مرد است که ملاک مقدار مهريه شده است. مرجان گفت: بنده خدا وضع ماليش خوبه، موقع خريد حلقه و جواهرات خيلی تعجّب کردند که من اينقدر ساده گرفتم، گفتم: از زيور آلات سنگين و شلوغ خوشم نمياد. خواهر شوهرم گفت: خوب بگير، نخواستی استفاده نکن. ولی من قبول نکردم. نسرين با خنده گفت: کاش يکی به من اين پيشنهاد رو بده، حتماً زود قبول می کنم. تو اقتصادی فکر نمی کنی! صديق خانم گفت: مگر تجارتخانه است؟ ازدواج بايد از اوّل بدون رنگ و ريا شروع بشه. خوب کردی بيش از علاقه و نيازت چيزی نخردی. سادگی يکی از مهمترين معيارهايی است که زن با داشتن آن می تواند همسرش را برای هميشه شيفته خودش نگه دارد. شهره گفت: با اين حساب اگر علاقه و نياز يک دختر به مقدار زياد طلا و لباسهای رنگارنگ و ماشين و اين چيزها بود مرد بايد همه را بپذيرد. نسرين گفت: بستگی دارد به پول تو جيبی که پسرای امروز از پدراشون می گيرند. گفتم: خوبه حالا در يک منطقه محروم کار می کنيد، اونم زمان جنگ! مگر هنوز چنين خانواده هايی هستند؟ همه می گويند جوانها از پدر و مادرشون پيشی گرفته اند و با ساده زيستی خودشون صدای پدر ومادرها را درآورده اند. اگرچه بسياری از مشکلات را برای خودشان و آنان آسان کرده اند. گفت: پس فکر می کنی چه کسانی از جنگ فرار می کنند؟ يا چه پدر و مادرهايی هر چی دارند را می دهند تا پسرشون معاف بشود؟ همين افرادند که قيمت کالاها را زياد می کنند و … دختراشونم مهريه هاشون را بالا می برند. شهره گفت: نه بابا ناهيد که اينجوری نيست؟ صديق خانم گفت: خودش اينجوری نيست امّا همه دوستاش به قول خودش مدل بالايند. به هر حال که روش اثر گذاشته اند. زنگ که به صدا در آمد همه به هم نگاه کردند و نسرين گفت: فکر کنم ناهيده. صديق خانم گفت: من که حوصله اش را ندارم. مرجان گفت: نماز شب می خونی ولی غيبت می کنی. خوب بشين جلوی خودش حرفهاتو بزن. با اخم يک نگاه تندی به مرجان کردم و سپس رو به صديقه گفتم: ناراحت نشی يکوقت، راست می گه اگر حرفهاتو خودت بگی بهتره. ما آنقدر مثل تو نمی توانيم دليل بياوريم. صديق خانم نگاه معنی داری به مرجان کرد و بی ميل از جايش تکان نخورد. محبوبه که برای باز کردن درب رفته بود نامه به دست و خندان آمد و نامه را به دست معصومه داد. رنگ معصومه از خوشحالی توأم با خجالت سُرخ شد. تند نامه را گرفت و از جمع خارج شد. يک چشمک به نسرين زدم، اونم به دنبالش از جلسه بيرون رفت. مدّتی بعد برگشت و گفت کار تمومه انشاءالله. همه منتظر اين نامه برای معصومه بوديم. قرار بود آنکه برای او در نظر گرفته بوديم، همه نظراتش را برای معصومه بنويسد، زندگی نامه و عکسش را هم برايش بفرستد، اگر معصومه پسنديد، قرار يک جلسه خواستگاری در منزل معصومه گذاشته شود. صديق خانم گفت: تازه همه چيز شروع شد. مريم بلند گفت: معصومه مهريه ازش چی می گيری؟ بلند گفت: يک سکّه به نيّت احديّت خدا. سپس همينطور که به جمع نزديک می شد، گفت: به نظرم بايد بر خلاف آنها که دانسته يا ندانسته راه را کج می کنند، بر راهمان پافشاری کنيم. گفتم: اين ديگه چه جور مهريه ای است. گفت: خودتون گفتيد پدر نداره، دانشجوی سال سوّمه، از حقوق کم معلّمی روزگار می گذرانه. مريم که مدام از زياد شدن مهريه اين و آن شکايت می کرد، گفت: اگر افراط بد است، تفريط هم بد است. صديقه گفت: به نظرم تفريط نيست، چون اگر لازم است مقدار مهريه متناسب با مقدار اموال مرد در شروع زندگی باشه و قبل از نکاح هم پرداخت کند، پس همين يک سکّه هم که معصومه گفت برای آقای محمّدی زياد است. البتّه آن را جور می کند، مطمئنّم. چون همسری بهتر از معصومه پيدا نمی کند. شهره گفت: چون مهريه اش کم است، خوبه. گفتم: چون مهريه اش کم است و نيّتش برای مهريه بزرگ است و دليلش برای کم گرفتن مهريه محکم است و … اجازه نداد حرفم تمام شود و گفت: شما هنوز نمی دانيد، زناشويی برای مرد يک امر مادّی است و به همين دليل است که مهريه و نفقه برای مرد واجب شده است. گفتم: اگر صرفاً مادّی باشد شما درست می گوييد. امّا هيچ يک از امور انسان صرفاً مادّی يا صرفاً معنوی نيست، وگرنه انسان نبود، اوّلی حيوان است و دوّمی فرشته. شهره گفت: دقّت کنی من هم همين را گفتم …، می خواست حرفش را ادامه بدهد که، معصومه گفت: اگر از اوّل زندگی حال يکديگر را رعايت کنيم، کم کم علاقه بين ما بيشتر و بيشتر می شود. حتّی بيشتر از آنهايی که قبلاً همديگر را می شناختند و گمان می کردند که خيلی به هم وابسته اند. گفتم: در اين انتخاب به تو تبريک می گويم ولی بهتر است حدّاقلّ يک امر معنوی را نيز به آن اضافه کنی؟ گفت: کلام الله مجيد که جای خود را دارد. گفتم: آن که بله ولی… مثلاً مانند من شرط تحصيل تا آخر عمر. کمی سکوت کرد و بريده بريده گفت: خوب در عين حال که به نظرت احترام می گذارم امّا، … نسرين وسط حرف او پريد و گفت: امّا حوصله درس خواندن ندارد، تازه معلوم نيست دانشگاه قبول شود. معصومه مانند هميشه آرام و زيبا خنديد و گفت: امّا فکر می کنم علمِ تنها انسان را به غايت و کمال انسانی نمی رساند. من شرطم کسب علم، تقوا و مجاهدت تا آخر عمر است. همه صلوات فرستادند و در پی دست زدن بلند نسرين، همه دست زدند. صديق خانم که برای وضو گرفتن از جلسه بيرون رفته بود، خنده کنان گفت: چی شد؟ نسرين گفت: به خير گذشت. بعد آرام گفت: ما هم نماز می خوانيم ها، هنوزم نيم ساعت مونده به اذان، مريم گفت: اذيّتش نکن، مگر نمی دانی نافله می خواند. نسرين به احترام بلند شد و گفت: تو رو خدا ناراحت نشی، شوخی کردم، يادت نره منو دعا کنی و از اين خواستگارهای خوب برام پيدا کنی. دوباره زنگ به صدا در آمد و ناهيد به جمع ما پيوست. چون جلسه تقريباً تمام شده بود و شکل جدّی آن از بين رفته بود، قرار شد معصومه و ناهيد با هم يک گفتگو خصوصی داشته باشند و نتيجه را در جلسه بعد به همه خبر بدهند. معصومه به من گفت: می شود شما هم باشيد؟ گفتم: نه، بهتر است آنچه جمع تصميم گرفته انجام شود. شما با هم گفتگو کنيد، اگر لازم شد بعد از جلسه عمومی باز با هم گفتگو خواهيم کرد. اين کلمات را در حالی می گفتم که تند تند از جمع دور می شدم تا از سالن خارج شوم، چيزی به اذان نمانده بود…

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من