12
وَ مِنْ كَلامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
[لَمَّا اَظْفَرَهُ اللهُ بِاَصْحَابِ الْجَمَلِ ، وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اَصْحَابِهِ : وَدِدْتُ اَنَّ اَخِي فُلَاناً كَانَ شَاهِدَنَا لِيَرَی مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَی اَعْدَائِكَ. فَقَالَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ : اَ هَوَی اَخِيكَ مَعَنَا؟ فَقَالَ : نَعَمْ ، قَالَ : ]
فَقَدْ شَهِدَنَا، وَ لَقَدْ شَهِدَنَا ! فِي عَسْكَرِنَا هَذَا اَقْوَامٌ فِي اَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ الارْحَامِ النِّسَاءِ ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ ، وَ يَقْوَی بِهِمُ الْإِيمَانُ.
ترجمه ي فارسي خطبه 12
و از سخنان آن حضرت عليه السّلام است
[ هنگامي که خداوند او را بر لشکر جمل پيروز کرد ، يکي از يارانش به او گفت : دوست داشتم که برادرم فلاني اينجا بود تا ببيند چيزی را که خداوند تو را به سبب آن بر دشمنانت ياري نمود . حضرت علي عليه السّلام به او فرمود : آيا برادرت دوستدار ماست؟ گفت : بله ] ، فرمود : مسلّماً با ما بوده است، و همه ي مردماني که در پشت مردان و زهدان زنانند با ما در اين لشکرمان بوده اند، به زودي روزگار آنان را به روي کار مي آورد، و ايمان با آنان نيرومند مي شود.
معنی فارسي الفاظ خطبه 12
«اَظْفَرَ» = ماضی، باب اِفعال از ريشه ظفر، «اَظفَرَ اِظفَاراً» ، پيروز گردانيد.
«اَصْحَاب» = جمع مکسّر «صَاحِب: اسم فاعل از ريشه صحب، دوست، همدم، يار» ، دوستان، ياران
«بَعْض» = پاره اي از هر چيز و گاهی بر فردي از يک چيز اطلاق می گردد. ج : أبْعَاض ( أل تعريف بر آن داخل نمي شود زيرا، در لفظ يا در تقدير، معرفه به اضافه است.)
«وَدِدْتُ» = فعل ماضی، متکلّم وحده از ريشه ودد (مثال واوی)، «وَدَّ يَوَدُّ وِدَاداً و وُدَادةً ومَوَدَّةً و مَوْدِدَةً و مَودُودَةً : دوست داشت، آروزو داشت» . دوست داشتم.
«شَاهِد» = اسم فاعل، از ريشه شهد، ثلاثی مجرّد، «شَهِدَ -َ شُهُوداً المَجْلِسَ : در مجلس حضور يافت، – الشَّیءَ : آن چيز را ديد، مشاهده کرد.- عِنْدَ الْحَاکِمِ = نزد حاکم شهادت داد…» ، مشاهده کننده، گواهي دهنده . گواه . – دليل – شاهد
«يَرَی» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد، از ريشه رَأیَ، مضارع «رَأیَ» يَرْأی است که همزه آن برای تخفيف حذف شده و حرکت آن به حرف قبل منتقل گرديده و «يَرَی» شده است. رأی از اَفعال قلوب است و دو مفعول می گيرد. – می بيند.
«نَصَرَ» = فعل ماضی، ثلاثی مجرّد، «نَصَرَ -ُ نَصراً» : ياري کرد .
«اَعْدَاء» = جمع مکسّر «عَدُوّ : دشمن [ براي مذکر و مؤنّث و مفرد و جمع يکسان است] گاهي هم مؤنّث و مثني و گاهي هم به صورت أعداء جمع بسته مي شود. جج : أعادٍ .» دشمنان
«اَ» = آيا، همزه استفهام
«هَوَی» = مصدر ثلاثی مجرّد از ريشه هوی (لفيف مقرون)، «هَوِیَ -َ هَوَیً هـ : او را دوست داشت و به او ميل کرد.» – ميل، خواهش – عشق چه در خير و چه در شرّ – خواسته . ج : اَهوَاء.
«نَعَمْ» = بله، آري، بلي. حرف جواب است در صورتی که پس از استفهام واقع شود در اين صورت برای اعلام و آگاهی دادن می آيد. گاهی به معانی ديگری می آيد: 1- تصديق در صورتيکه پس از خبر واقع شود، در اين صورت معادل «درست است» می باشد. 2- وعد در صورتيکه پس از امر يا نهي واقع شود، در اين صورت معادل «چشم، بسيار خوب» می باشد. 3- تأکيد در صورتيکه در آغاز کلام واقع شود.
«شَهِدَ» = فعل ماضی، ثلاثی مجرّد، «شَهِدَ -َ شُهُوداً» المَجلِسَ : در مجلس حضور يافت . – الشَّيءَ : آن چيز را ديد، و مشاهده کرد. – عَندَ الحَاکِمِ : نزد حاکم شهادت داد.
«عَسْكَر» = بسيار از هر چيز. – گروه، جمع، لشکر. فارسی معرّب. ج : عَساکِر
«اَقْوَام» = جمع مکسّر «القَوم : گروه مردان، ملّت، خلق، گروهي از مردم که داراي زبان و سنّتها و فرهنگ و منافع مشترک باشند.» ، مردمان
«اَصْلَاب» = جمع مکسّر «الصُّلب : سخت و محکم – سنگ چاقو تيز کني. – هر چيز جامد. – فولاد. – تيره ي پشت، ستون فقرات» ، پشتها، ستونهای فقرات
«رِجَال» = جمع مکسّر «رَجُل: مَرد، مقابل المرأة: زن» ، مردان
«اَرْحَام» = جمع مکسّر «الرَّحْم و الرَّحِم : زهدان، بچه دان (مؤنّث است)» ، زهدان ها
«نِسَاء» = زنان، جمع اِمرأة (از غير لفظ آن)
«سَ» = حرفي است که بر سر فعل مضارع مي آيد تا معني استقبال و قرب وقوع فعل را برساند، به زودی
«يَرْعَفُ» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه رعف، «رَعَفَ -َ-ُ رَعْفاً الفَرسُ الخَيلَ : اسب پيشي گرفت. – بِهِ البَابُ : ناگهان از در درآمد.» ، پيش می آورد، می رساند.
«زَمَان» = مدّت دراز – وقت ، اندک باشد يا بسيار.
«يَقْوَی» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه قوی (لفيف مقرون)، «قَوِيَ -َ قُوَّةً : نيرومند شد. – عَلَي الْاَمْرِ : بر آن کار نيرومند و توانا شد.» ، نيرومند می شود.