«اَدَامَ» = ماضي، اِفْعال، ادامه داد، پيوسته كرد. (خطبه1)
«اَدْلَی» = ماضی، باب اِفعال از ريشه دلو ناقص واوی، أدلي اِدْلاءً بِهِ … اِلَيْهِ … = آن را به او پرداخت، آن را به او داد. آن را به او سپرد. (خطبه 3)
«اَدْنَي» = اسم تفضيل از دُنُو، نزديكتر (خطبه1)
«اَدَوَات» = مکسّر اَدَاة، آلت، وسيله (خطبه1)
«إِذْ» = اسم زمان به معنی آنگاه، يا حرف تعليل به معنی زيرا. (خطبه1)
«اِذْ» = گاهی حرف مفاجأة است به معنی آنگاه که، ناگهان، وپس از بَيْنَا و بَيْنَما که ظرف هستند می آيد. (خطبه 3)
«إِذْ» = هنگامي كه، آنگاه كه، ظرف زمان ماضي است و بعد از آن جمله اسميّه يا فعليّه ميآيد. (خطبه2)
«إِذَا» = چون، وقتی، پس، ناگاه. گاهی ادات شرط و جزاء برای مستقبل است و با جمله فعليّه می آيد. گاهی با مضارع می آيد ولی مجزوم نمی کند. گاهی ظرف زمان است و متعلّق به جواب شرط و محلّاً منصوب است. گاهی حرف مفاجأة است که به جواب نيازی ندارد و در ابتدا واقع نمی شود و مخصوص جمله اسميّه است به معنی ناگهان. (خطبه 3)
«إِذْعَان» = مصدر، اِفعال، اعتراف (خطبه1)
«اَذْوَاق» = مزهها (خطبه1)
«أَذْهَان» = مکسّر ذِهْن، هوش، فهم (خطبه1)
«اَذْهَبَ» = ماضي، اِفعال از ريشه ذَهَبَ، بُرد.- نابود كرد و ازبين بُرد. (خطبه2)
«اَرَادَ» = فعل ماضی باب اِفعال از رود (اجوف واوی) «رَادَ -ُ رَوْداً و رِياداً : خواستار شد.» «اَرَادَ اِرَادَةً الشَّيءَ» خواست و ميل و رغبت کرد. (خطبه 3)
«اَرْبَاح» = جمع مكسّر رِبْح: سود، بهره (خطبه1)
«أَرْتَئِي» = مضارع باب افتعال از ريشه رأی، اِرتَأَي اِرتياءً ، متکلّم وحده، می نگرم ، اظهار رأي می کنم. شک می کنم. انديشه می کنم. (خطبه 3)
«اِرْتِعَاد» = مصدر باب افتعال از ريشه رعد، لرزش، لرزيدن(خطبه2)
«اَرْجَاء» = جمع مكسّر رَجَا، كرانهها (خطبه1)
«اَرْجَح» = اسم تفضيل از رَجَحَ، برتر، برترين(خطبه2)
«اَرْخَی» = ماضی باب اِفعال از ريشه رخی (ناقص يايي)، «اَرخَي اِرخاءً ألشَّيءَ = آن چيز را سست و نرم گردانيد- اَرخَي زِمامَ ألنَّاقَةِ= مهار آن مادّه شتر را دراز و فروهشته کرد.- ضدّ “جَذَبَه” است.» (خطبه3)
«اَرْسَلَ» = ماضي، باب اِفْعَال، فرستاد. (خطبه2)
«اَرْصَدَ لَهُ» = براي او آماده ساخت، به او پاداش داد. (خطبه1)
«اَرْصَدَ» = ماضي، اِفْعال، نگهبان كرد، به ديدهباني واداشت. (خطبه1)
«اَرْض» = زمين (خطبه1)
«اَرَضِينَ» = جمع اَرْض، زمينها (خطبه1)
«اَرْغَدَ» = ماضي، اِفْعَال، خوش و فراخ گردانيد. (خطبه1)
«اَرْكَان» = جمع مكسّر رُكْن، اجزاء عمده و حقيقي از چيزي، اندامها (خطبه1)
«اَرَی» = مضارع، ثلاثی مجرّد، متکلّم وحده از ريشه رَأیَ است. مضارع «رَأیَ» يَرْأی است که همزه آن برای تخفيف حذف شده و حرکت آن به حرف قبل منتقل گرديده و «يَرَی» شده است. رأی از اَفعال قلوب است و دو مفعول می گيرد. (خطبه 3)
«إِزَاحَة» = مصدر باب اِفْعَال، از ريشه زاح، اجوف يايي، بُردن، دور كردن(خطبه2)
«أَزْهَدَ» = افعل تفضيل، ثلاثی مجرّد از زهد، «زَهَدَ –َ زَهْداً هـ : آن را خوار و حقير شمرد.- «زَهِدَ -َ زُهْداً و زَهَادَةً عَنْهُ : از آن روی گردانيد و آن را به سبب خواريش رها کرد.» (خطبه 3)
«اَسَاس» = پايه، زيربنا، ريشه و سرمنشأ هر چيزي(خطبه2)
«اِسْتَأدَی» = ماضی، استفعال، طلب ادا کردن نمود، باز پس خواست. (خطبه1)
«اَسْتَار» = جمع مكسّر سِتْر، پردهها، پوششها (خطبه1)
«اسْتَبْدَلَ» = ماضي، استفعال، مبادله كردن، عوض كردن (خطبه1)
«اِسْتِتْمَام» = مصدر، استفعال، تمام شدن (خطبه1)
«اِسْتِتْمَام» = مصدر، استفعال، تمام و كامل كردن(خطبه2)
«اِسْتِحْقَاق» = مصدر، استفعال، سزاوار شدن، مستحق شدن (خطبه1)
«اِسْتِسْلَام» = مصدر، استفعال، فرمانبرداري كردن(خطبه2)
«اِسْتَطاع» = ماضي، اِسْتِفْعَال، از طَاعَ: اجوف واوي، قدرت و توانايي يافت. (خطبه1)
«اِسْتِعْصَام» = مصدر، استفعال، بازايستادن، خودداري كردن(خطبه2)
«اَسْتَعِينُ» = مضارع، استفعال از عَون، ياري ميجويم. (خطبه2)
«اِسْتَفَادَ» = ماضي، استفعال، بهره بُرد. (خطبه1)
«اِسْتَمْسَكَتْ» = ماضی، استفعال، مؤنّث غائب، به هم چسبيد. (خطبه1)
«اِسْتَوْهَنَ» = ماضي، استفعال از وَهَنَ، ضعيف خواست، ضعيف و خوار شمرد. (خطبه1)
«اِسْتَهَان» = ماضي، استفعال از هَوَنَ، خوار و سبك شمرد. (خطبه1)
«اُسْجُدُوا» = امر، مجرّد، جمع مذکّر مخاطب، سجده کنيد. (خطبه1)
«اَسَف» = مصدر ثلاثی مجرّد از اسف، «اَسِفَ -َ اَسَفاً عَلَيهِ= سخت بر او اندوه خورد.» اندوه سخت و بسياری حُزن و خشم و درد، اندوه خوردن (خطبه 3)
«اَسَفْتُ» = ماضی متکلّم وحده، ثلاثی مجرّد از اسف، «اَسِفَ -َ اَسَفاً عَلَيهِ= سخت بر او اندوه خورد.» [اَسَفَ با فتحه سين يافت نشد.]، اندوه خوردم، اندوهگين شدم. (خطبه3)
«أَسْفَفْتُ» = ماضی، متکلّم وحده از باب اِفْعال «اَسَفَّ اِسفافاً» از ريشه «سَفَّ –ُ سَفِيفاً : نزديک به زمين پرواز کرد.» به زمين نزديک گرديدم. فرود آمدم. (خطبه 3)
«اَسَفُّوا» = ماضی، جمع مذکّر غائب، از باب اِفْعال از ريشه «سَفَّ –ُ سَفِيفاً : نزديک به زمين پرواز کرد.» به زمين نزديک گرديدند. فرود آمدند. (خطبه 3)
«اَسْكَنَ» = ماضي، اِفْعال، سكونت داد، جاي داد، مقيم كرد. (خطبه1)
«اِسْلَام» = مصدر، اِفْعَال، تسليم شدن، اسلام آوردن. دين اسلام. (خطبه1)
«اَسْلَسَ» = ماضی باب اِفعال از ريشه سلس، نرم و روان شد.- اَسلَسَ لَهُ = از وي فرمانبرداري کرد و مطيع وي شد. (خطبه 3)
«اِسْم» = ريشه آن سُمُو است، نام، اسم (خطبه1)