اسمهاي معرفه (ضمير)
«ضمير» اسمي است مبني كه جانشين اسم ظاهر مي شود و معني و اعراب آن را مي گيرد. استفاده از ضمير موجب جلوگيري از تكرار اسم ظاهر مي شود. ضمائر با توجّه به ارتباطشان با كلمه قبل از خود و جايگاهشان در جمله به «متّصل يا منفصل» و «رفعي، نصبي و جرّي» تقسيم مي شوند. «ضمائر متّصل» ضمائري هستند كه هرگز تنها به كار نمي روند و به كلمه قبل از خود متّصلند. اگر ضمير به گونه اي به فعل قبل از خود متّصل شود كه با آن يك كلمه با يك معني مستقل بسازد ضمير متّصل رفعي است. «ضمائر متّصل رفعي» موجب تغيير صيغه هاي چهارده گانه فعلها مي شوند و به دو دسته مستتر و بارز تقسيم مي شوند. مانند: «فَطَرَ كه ضمير مستتر هُوَ (مفرد مذكّر غايب) در آن محلّاً مرفوع و فاعل است = او آفريد.» و «لايَرْكَعُونَ كه ضمير بارز واو (جمع مذكّر غايب) در آن محلّاً مرفوع و فاعل است = آنان ركوع نمي كنند.» .
اگر ضمير به فعل متّصل شود به گونه اي كه استقلال و معني هر يك محفوظ بماند، به آن «ضمير متّصل نصبي» مي گويند. «ضمائر متّصل نصبي» مفعول فعلي هستند كه به آن متّصل شده اند و محلّاً منصوبند. مانند: «لايُدْرِكُهُ = به او نمي رسد» و «لايَنَالُهُ = به او دست نمي يابد». « هُ » در هر دو جمله مفعول و محلّاً منصوب است.
اگر ضمير به اسم و حرف متّصل شود به آن «ضمير متّصل جرّي» مي گويند. اگر به اسم متّصل شود مضافٌ اليه و محلّاً مجرور است. مانند: «صِفَتِهِ = صفت او» « هِ » به اسم متّصل شده است پس مضافٌ اليه و محلّاً مجرور است. گاهي ضمير به حروف جرّ متّصل مي شود در اين صورت محلّاَ مجرور است. مانند: «لَهُ = براي او» « هُ » متّصل به حرف جرّ و محلّاً مجرور است. ضمائر متّصل نصبي و جرّي چهارده صيغه دارند. سه صيغه مذكّر غايب (مفرد « هُ »، مثنّي «هُما» و جمع «هُمْ»)، سه صيغه مؤنّث غايب (مفرد «ها»، مثنّي «هُما» و جمع «هُنَّ»)، سه صيغه مذكّر مخاطب (مفرد «كَ»، مثنّي «كُمَا» و جمع «كُمْ»)، سه صيغه مؤنّث مخاطب (مفرد «كِ»، مثنّي «كُمَا» و جمع «كُنَّ»)، دو صيغه متكلّم وحده «ي» و متكلّم مع الغير «نَا».
ضمائر (ضمير متّصل نصبي يا جرّي هُ)
« هُ » ضمير متّصل نصبي يا جرّي براي مفرد مذكّر غايب به معني «او را» يا، «او» است. «هُ» مبني بر ضمّ است. حرف هاء در اوّل صيغه هاي غايب (هُ ، هُمَا، هُمْ، هُنَّ ) همواره مضموم است مگر آنكه قبل از آن حرف مكسور يا ياء ساكن بيايد. در اين دو صورت حرف هاء براي تناسب با حرف قبل از خود مكسور تلفّظ مي شود. مانند: «بِهِ ، بِهِمَا، بِهِمْ، بِهِنَّ، عَلَيْهِ، عَلَيْهِمَا، عَلَيْهِمْ، عَلَيْهِنَّ». ضمير مفرد مذكّر غايب « هُ » در تمام مواردي كه مكسور يا مضموم تلفّظ مي شود مبني بر ضمّ اصلي است و در هنگام مكسور بودن مبني بر كسر عارضي نيز است. اعراب « هُ » همواره در تمام جايگاههايش در جمله محلّي است، حتّي در زماني كه مكسور است و پس از حرف جرّ يا اسم مضاف مي آيد نيز محلّاً مجرور است و كسرهاش علامت جرّ آن محسوب نمي شود. مانند: «مِدْحَتَهُ = به ستايش او» « هُ » مبني بر ضمّ، محلّاً مجرور مضافٌ اليه. و مانند: «رَحْمَتِهِ = رحمت او» « هِ » مبني بر ضمْ، مكسور براي تناسب با كسره حرف قبل از خود، محلّاً مجرور مضافٌاليه. و مانند: «بِهِ» باء حرف جرّ، « هِ » محلّاً مجرور به حرف جرّ باء، مبني بر ضمّ اصلي و كسر عارضي.
توابع (عطف نَسَق)
«عطف نَسَق يا عطف به حرف» يكي از توابع است. هرگاه ميان دو كلمه يا دو جمله حرفي از حروف عطف واسطه شود، معطوف و معطوفٌ عليه تشكيل مي يابد. اين عطف را عطف به حرف يا عطف نَسَق مي نامند. در تعريف عطف نَسَق مي گويند: «آن تابعي كه بين آن و متبوعش يكي از حروف عطف واسطه باشد و در اعراب با متبوع خود مطابقت كند آن را عطف نَسَق مي نامند.» عطف نَسَق بر دو قسم است: «عطف اسم بر اسم» و «عطف جمله بر جمله». مانند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ ، وَ لايُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ» جمله «لايَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ» به واسطه حرف عطف واو«وَ» به جمله «لايُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ» عطف شده است. چون جمله اوّل صله موصول «الَّذي» است و محلّي از اعراب ندارد، جمله دوّم كه معطوف است نيز از آن تبعيّت كرده صله است و محلّي از اعراب ندارد.
حروف عطف
حروف عطف عبارتند از: «واو»، «فاء»،«ثُمَّ»، «حَتّي»، «اَوْ»، «اَمْ»، «لا»، «لكن»، «بَل».
حرف عطف «واو»
«واو» عطف كه در زبان فارسي هم معمول است به منظور مشاركت معطوف و معطوف عليه در عمل استعمال مي شود، بدون آنكه ترتيبي منظور باشد. ممكن است معطوف و معطوف عليه عمل را در يك زمان انجام داده باشند و ممكن است يكي قبل و ديگري بعد انجام داده باشد.
كلمات معرب (اعراب تقديري)
«اعراب تقديري» اعرابي است كه به علّتي علامت اعراب در آخر كلمه ظاهر نمي شود. برخي از كلمه هايي كه اعراب آنها تقديري است، عبارتند از: اسم مقصور، اسم منقوص، اسم متّصل به ضمير متكلّم (ي)، فعل مضارع ناقص كه به الف مقصوره ختم مي شوند، فعل مضارع ناقص واوي و يايي در صيغه هاي 1، 4، 7، 13، 14 (صيغه هايي كه در حالت رفع فاقد نون هستند و به واو يا ياء ختم مي شوند). علّت تقديري بودن اعراب در اين كلمات حرف آخر آنهاست. مانند: يُحْصِي، يُؤَدِّي.
نواسخ
نواسخ دستهاي از افعال و حروف هستند كه بر سر جمله اسميّه مي آيند و اعراب مبتدا و خبر را تغيير ميدهند. دسته افعال عبارتند از: افعال ناقصه، افعال مقاربة و افعال قلوب. دسته حروف عبارتند از: حروف مشبَّهةٌ بِالْفِعْل، ما و لا شبيه به لَيْسَ و لاء نفي جنس.
نواسخ (افعال ناقصه)
افعال ناقصه سيزده فعل هستند كه بر سر مبتدا و خبر مي آيند و مبتدا را به عنوان اسم خود مرفوع و خبر را به عنوان خبر خود منصوب مي كنند. اين افعال عبارتند از:
«كانَ = بود»، «لَيْسَ = نيست»، «صَارَ = گرديد»، «اَصْبَحَ = شد، در هنگام صبح»، «اَضْحَي= شد، در هنگام ظهر»، «اَمْسَي = شد، در هنگام شب»، «ظَلَّ = شد، در طول روز»، «بَاتَ = شد، در طول شب»، «مَازالَ = هميشه بود»، «مَادامَ = هميشه بود»، «مَا بَرَحَ = هميشه بود»، «مَا فَتِيءَ = هميشه بود»، «مَا ٱنْفَكَّ = هميشه بود». مانند: «لَيْسَ لِصِفَتِهِ حدٌّ مَحْدُودٌ = اندازه معيّني براي صفت او نيست.» در اين جمله «لَيْسَ» از افعال ناقصه است، « لِصِفَتِهِ» جار و مجرور، محلّاً منصوب خبر مقدّم براي لَيْسَ، « حدٌّ» اسم لَيْسَ، مرفوع، « مَحْدُودٌ» صفت حَدٌّ، تابع، مرفوع.
نواسخ (حروف شبيه به لَيْسَ)
سه حرف «مَا»، «لا» و «اِنْ» حروف شبيه به لَيْسَ ناميده مي شوند. اين حروف هم از نظر عمل و هم از نظر معني به لَيْسَ شباهت دارند، يعني مبتدا را به عنوان اسم خود مرفوع مي كنند و خبر را به عنوان خبر خود منصوب مي كنند و جمله را نيز منفي مي كنند. مانند: «لَيْسَ لِصِفَتِهِ حدٌّ مَحْدُودٌ وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لا أَجَلٌ مَمْدُودٌ». «لا» در هر سه جمله مذكور «لا شبيه به لَيْسَ» است. كلمه هاي « نَعْتٌ»، « وَقْتٌ» و « أَجَلٌ» اسم براي «لا» هستند، بنابراين هر سه مرفوعند و علامت رفعشان تنوين رفع است كه در آخر هر اسم ظاهر است. كلمههاي « مَوْجُودٌ»، «مَعْدُودٌ» و «مَمْدُودٌ» به ترتيب صفت براي اسمهاي «لا» درهر يك از جملههاي سهگانه هستند و به تبعيّت از اسم هاي خود مرفوعند، خبر «لا» در هر سه جمله محذوف است كه تقدير آن با توجّه به قرينه مذكور در جمله قبل « لِصِفَتِهِ» مي باشد.
مشتقات (اسم مفعول)
«اسم مفعول» اسمي است كه، بر كسي يا چيزي كه فعل بر او واقع شده، دلالت مي كند. مانند: «مَحْدُود = اندازه شده، معيّن»، «مَعْدُود = شمارش شده»، «مَمْدُود = كشيده شده، طولاني».
اسم مفعول از ثلاثي مجرّد بر وزن «مفعول» ساخته مي شود. اسم مفعول داراي شش صيغه است.