جمله اسميّه (خبر مبتدای محذوف)
در جمله اسميّه هرگاه قرينه در کلام باشد «مبتدا» محذوف است. مانند: «كَائِنٌ = او هست»، «مَوْجُودٌ = او وجود دارد»، «فَاعِلٌ = او انجام دهنده است»،«بَصِيرٌ = او بينا است» در تمام اين جمله ها به دليل قرينه موجود در کلام «اَللَّهُ = هُوَ» مبتدای محذوف است.
ما (استفهام)
کلمه «ما» گاهی اسمی است و «ما» اسمی گاهی برای پرسش از چيزي مي آيد. هرگاه حرف جرّ بر سر «ما استفهام» درآيد، حذف الفِ «ما» و اِبقای فتحه آن واجب است، زيرا فتحه دليل وجود «الفِ محذوف» است. مانند: «فِيمَ (فِي مَا) = در چه؟» و «عَلَامَ (عَلَی مَا) = بر چه؟»
حروف مشبّهةٌ بالفعل (لا نفی جنس)
«لا نفي جنس» يکي از نواسخ است که مانند حروف مشبّهةٌ بالفعل عمل مي کند، بر سر مبتدا و خبر مي آيد، مبتدا را، به عنوان اسم خود، منصوب و خبر را، به عنوان خبر خود، مرفوع مي کند. مانند: «لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ = هيچ ديدگاهی از مخلوقاتش وجود ندارد.» و«لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ = هيچ مأنوسی وجود ندارد تا بدان آرام گيرد.» «لا» در هر دو جمله فوق «لا نفی جنس» است. تفاوت «لا نفی جنس» و «لا شبيه به ليس» اين است که «لا نفی جنس» به طور مطلق نفي مي کند، يعنی درباره تمام افراد جنس اسم خود حکم به نيستي مي کند. در دو مثال بالا «لا نفی جنس» بر سر «مَنظُورَ = ديدگاه» و «سَکَنَ = مأنوس» آمده است، هم آن دو را به عنوان اسم خود منصوب کرده و هم بر تمام افراد جنس آن دو اسم حکم به نيستی داده است.
خبر «لا نفی جنس» غالباً محذوف است. مانند دو مثال بالا که خبر هر دو محذوف است و تقدير آن «مَوْجُودٌ» است.
«لا نفی جنس» در صورتی عمل مي کند که جهات زير رعايت شده باشد:
1- اسم و خبر آن هر دو نکره باشند.
2- اسم آن متّصل به حرف «لا» باشد و کلمهای ميان «لا» و اسم آن فاصله نشود. در غير اين صورت «لا» «غير عامل» مي شود. مانند: «لَا عَنْ حَدَثٍ» که «لا» در آن «غير عامل» است.
3- خبر بعد از اسم ذکر شود و ترتيب «لا، اسم و خبر» رعايت شود.
4- حرف جرّی قبل از «لا» نباشد، در غير اين صورت «لا» «غير عامل» مي شود. مانند: «بِلَا رَوِيَّةٍ = بدون انديشه اي» که «لا» به دليل حرف جرّ «باء» «غير عامل» شده است.
مفعولٌ فيه ( ظرف زمان يا مکان)
«مفعولٌ فيه» يا «ظرف» اسم منصوبي است که به «زمان يا مکان» وقوع فعل دلالت دارد. ظروف به دو دسته «ظروف متصرّف» و «ظروف غير متصرّف» تقسيم مي شوند. «ظروف متصرّف» ظرفهايی هستند که هم به صورت ظرف و هم به صورت غير ظرف به کار مي روند. «ظروف غير متصرّف» ظرفهايي هستند که تنها به عنوان ظرف به کار مي روند. هر يک از «ظرف زمان» يا «ظرف مکان» نيز اقسامی دارد.
«ظرف زمان» اسم منصوبی است که به زمان وقوع فعل دلالت دارد و بر سه قسم است:
1- « ظرف زمان مبهم» که بر مقدار غير معيّني از زمان دلالت دارد.
2- « ظرف زمان مختصّ» که بر مقدار معيّن و محدودی از زمان دلالت دارد.
3- « ظرف زمان معدود» که بر تعداد معيّنی از زمان دلالت دارد.
برخی از ظرفهای زمان معرب و برخی مبنی هستند. ظرفهای زمان مبنی عبارتند از:
«اِذْ ، اِذا = هنگاميکه »، «مُذْ ، مُنْذُ ، لَمَّا ، اَيَّانَ ، مَتَي ، اَنَّی = زمانيکه»، «اَلْآنَ = اکنون»،
«اَمْسِ = ديروز»، «قَطُّ ، عَوْضُ = هرگز».
«ظرف مکان» اسم منصوبی است که به مکان وقوع فعل دلالت دارد و بر دو قسم است:
1- «ظرف مکان مبهم» که بر مکان غير معيّنی دلالت دارد.
2- «ظرف مکان مختصّ» که بر مکان معيّنی دلالت دارد.
برخی از ظرفهای مکان معرب و برخی مبنی هستند. ظرفهای مکان مبنی عبارتند از: «حَيْثُ، اَيْنَ ، اَنَّی = جاييکه»، «لَدُنْ ، لَدَی ، عِنْد = نزد»، «هُنَا ، هَهُنَا = اينجا»، «ثَمَّ ، هُنَاکَ = آنجا». ظرفهای مکان معرب عبارتند از: «فَوْقُ»، «تَحْتُ»، «يَمينُ»، «شِمَالُ»، «خَلْفُ»، «قُدَّامَ».
اِذْ (اسم لازم الاضافه)
«اِذْ = هنگاميکه» از اسمهای لازم الاضافهای است که هميشه به جمله (اسميّه يا فعليّه) اضافه مي شود. «اِذْ» ظرف زمان ماضی است. ولی چون مبنی است محلّاً منصوب است. «إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ = آنگاه که هيچ ديدگاهي از مخلوقاتش نيست.» و «إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ = آنگاه که هيچ مأنوسی نيست تا به آن آرام گيرد.» «اِذْ» گاهی برای مفاجاة و به معنای «ناگهان» و گاهی به معنای لام تعليل و به مفهوم «زيرا، چون» به کار مي رود، در اين دو صورت «اِذْ» حرف است.
مَعَ (اسم لازم الاضافه)
«مَعَ = با» به دليل آنکه تنوين ميگيرد اسم است. مانند: «مَعَ كُلِّ شَيْءٍ = با هر چيزی است.» اسمهاي «كُلّ = هر ، همه»، «بَعْض = برخی»، «جَمِيع = همه»، «مَعَ = با»، «اَيُّ = هرکدام» را مي توان در نيّت مضاف دانست و مضافٌ اليه را حذف نمود و آنها را با تنوين قرائت كرد. عَليٰ كُلٍّ، جَمِيعاً، مَعاً و اَيّاً. اين تنوين نشانه آن است كه اين كلمه مضافٌ اليهي داشته و حذف شده است.
غَيْر (اسم لازم الاضافه)
«غَير = بجز ، غير»، «كُلّ = همه ، هر»، «كِلا ، كِلْتَا = هر دو»، «لَديٰ ، عِنْد = نزد»، «قَبْل = پيش»، «بَعْد = پس»، «بَيْن = ميان»، «فَوْق = بالا»، «تَحْت = زير»، «وَراء = پشت»، «قُدّام = جلو»، «مِثْل = مانند»، «مَعَ = با» و …، گاهي به ضمير و گاهي به اسم ظاهر اضافه مي شوند. «غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ = غير از هر چيزی است.» اگر مضافٌ اِلَيه «مِثْل»، «غَير»، «قَبْل»، «بَعْد»، «اَوّل»، «بَعْض»،«فَوْق»، «تَحْت»، «يَمِين = راست»، «شِمَال = چپ»، «اَمَام = جلو»، «خَلْف = پشت»، «قُدّام» و «وَراء» محذوف باشد مبني بر ضمّ خواهند بود. ولي اگر قرينه به معيّن بودن مضاف اليه در كلام باشد و يا لفظاً اضافه شوند بر حسب عاملي كه در جلو آنها در آيد معرب خواهند بود. اگر مضافٌ اِليه اين كلمات فراموش شود به طور معرَب با تنوين مي آيند.
در اضافه معنوي فايده «تعريف» زماني حاصل مي شود كه مضافٌ اليه معرفه باشد، اِبهام برخی از اسمها مانند: «مِثْل ، غَيْر و شِبْه» آنقدر زياد است که اگر بر معرفه هم اضافه شوند کسب تعريف نمي کنند. از اينرو اين نوع اسمها مي توانند برای نکره صفت باشند. ولي هرگاه ميان دو اسم معرفه قرار گيرند ابهام آنها ضعيف مي شود.
اعراب تقديري (اسم مقصور)
«اسم مقصور» اسمي است که حرف آخر آن الف مقصوره «يٰ ، ٰا» باشد، مانند: «مَعْنَي = معني ، مفهوم». هر سه حالت اعرابي (رفع ، نصب و جرّ) اسم مقصور تقديري است. مانند: «بِمَعْنَي» که علامت جرّ در آخر «مَعْنَي»، با وجود مجرور بودن به حرف جرّ باء، ظاهر نشده است.
فعل ثلاثي مزيدٌ فيه (باب تَفَعُّل)
هر فعل ثلاثي مجرّد كه به باب « تَفَعُّل » برود، در ماضي و مضارع و مصدر بر وزنهاي:
ماضي | مضارع | مصدر |
تَفَعَّلَ | يَتَفَعَّلُ | تَفَعُّل |
است. يعني يك تاء قبل از فاءالفعل فعل ماضي مجرّد آن اضافه مي شود و عين الفعل آن نيز مشدّد مي گردد. مانند: فعل «وَحَدَ يَحِدُ وَحْداً = تنها شد. يكتا شد.» كه در باب تَفَعُّل مي شود: «تَوَحَّدَ = يكتا و يگانه شد. يَتَوَحَّدُ = يكتا و يگانه مي شود. تَوَحُّد = يكتا و يگانه شدن». اسم فاعل از اين باب بر وزن مُتَفَعِّل است. مانند: «مُتَوَحِّد = يکتا، يگانه». معنای باب تَفَعُّل «مطاوعه = اثرپذيري» است.
فعل ثلاثي مزيدٌ فيه (باب اِسْتِفْعَال)
هر فعل ثلاثي مجرّد كه به باب « اِسْتِفْعَال » برود، در ماضي و مضارع و مصدر بر وزنهاي:
ماضي | مضارع | مصدر |
اِسْتَفْعَلَ | يَسْتَفْعِلُ | اِسْتِفْعَال |
است. يعني يك همزه مکسور و يک سين ساکن و يک تاء مفتوح قبل از فاءالفعل فعل ماضي مجرّد آن اضافه مي شود. مانند: فعل «اَنَسَ يَأنِس أنْساً = خو گرفت و مأنوس شد.» كه در باب اِسْتِفْعَال مي شود: «اِسْتَأنَسَ = اُنس گرفت. يَسْتَأنِسُ = اُنس مي گيرد. اِسْتِئْناساً = اُنس گرفتن» و مانند: «وَحَشَ يَحِشُ وَحْشاً = وحشت كرد و گريخت» كه در باب اِسْتِفْعَال مي شود: «اِسْتَوْحَشَ = ترس و بيم يافت. يَسْتَوْحِشُ = ترس و بيم مي يابد. اِسْتِيحَاش = ترس و بيم يافتن». معنای باب «اِسْتِفْعَال» طلب است.
فعل ثلاثي مزيدٌ فيه (باب مُفَاعَلَة)
هر فعل ثلاثي مجرّد كه به باب « مُفَاعَلَة » برود، در ماضي و مضارع و مصدر بر وزنهاي:
ماضي | مضارع | مصدر |
فَاعَلَ | يُفَاعِلُ | مُفَاعَلَة |
است. يعني يك الف بعد از فاءالفعل فعل ماضي مجرّد آن اضافه مي شود. مانند: فعل «قَرَنَ –ُ قَرْناً = بست، پيوند داد.» كه در باب مُفَاعَلَة مي شود: «قَارَنَ = همدم و همنشين شد. يُقَارِنُ = همدم و همنشين مي شود. مُقَارَنَة = همدم و همنشين شدن». معنای مشهور باب «مُفَاعَلَة» مشارکت است. يعنی هر دو فاعل و مفعول در انجام فعل مشارکت دارند.
واو استيناف
هرگاه «واو» بين دو جمله ای واقع شود که ارتباطي ميان آنها نيست و جمله بعد در اِعراب تابع جمله قبل نباشد آن «واو» را «واو استيناف» مي نامند. مانند: « وَ لَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ = و از نبودن آن وحشت نمي کند.» «واو استيناف» در اوّل جمله مستأنفه مي آيد. جمله مستأنفه بر دو قسم است:
الف – مستأنفه نحوي: و آن جمله اي است كه يا در آغاز كلام واقع شده (كه به آن ابتدائيه نيز گفته مي شود) و يا در اثناء كلام ولي بي ارتباط با پيش از خود مي باشد.
ب- مستأنفه بياني: جمله اي است كه در پاسخ پرسش مقدّر آورده مي شود.
لا زائد
گاهي «لا» تنها براي تقويت و تأكيد كلام آورده مي شود، در اين صورت «لا» زائد است. اگر در جمله « مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ» واو عطف باشد جمله پس از آن معطوف به جمله صفت خواهد بود و «لا» در «لا يَسْتَوْحِشُ» زائد مي باشد.