سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

اصطفی، لمّا، لَم، مَعَ، اَن … و ذَلِکَ

 

قواعد باب افتعال

باب افتعال داراي چند قاعده ويژه است. اين قواعد عبارتند از:

1- هرگاه فاءالفعل فعلي يكي از حروف «ص»، «ض»، «ط»، «ظ» باشد و به باب افتعال برود، تاء زائد اين باب تبديل به «ط» مي­ شود. مانند: «اِصْطَفَي = برگزيد.» و «اِضْطَرَبَ = لرزيد.»

2- هرگاه فاءالفعل فعلي يكي از حروف «د»، «ذ»، «ز» باشد و به باب افتعال برود، تاء زائد اين باب تبديل به «د» مي­ شود.

3- هرگاه فاءالفعل فعلي حرف علّه باشد و به باب افتعال برود، ابتدا حرف علّه تبديل به تاء مي­ شود سپس در تاء زائد اين باب ادغام مي­ گردد.

4- هرگاه فاءالفعل فعلي حرف «ث» باشد و به باب افتعال برود، ابتدا تاء زائد اين باب تبديل به «ث» مي­ شود سپس در حرف «ث» فعل ادغام مي­ گردد.

5- هرگاه واژه «أخَذَ» به باب افتعال برود، ابتدا همزه آن تبديل به ياء مي­ شود سپس ياء تبديل به تاء شده در تاء زائد ادغام مي­ گردد. اَخَذَ __ اِئْتَخَذَ __ اِيْتَخَذَ __ اِتْتَخَذَ __ اِتَّخَذَ اِتِّخَاذاً. به دليل استعمال زياد اين كلمه در باب افتعال برخي گمان كردند از ريشه «تخذ» و باب «تَخِذَ يَتْخَذُ» است.

(لمّا) ظرف زمان

«لَمّا» گاهي مختصّ فعل ماضي است و مقتضي دو جمله مي­ باشد كه وجود جمله دوّم مستلزم وجود جمله اوّل است. در اين صورت آن را حرف «وجود لوجود» و برخي نيز آن را «وجوب لوجوب» مي­ نامند. «لمّا» در اين معنا ظرف است و به مفهوم «حِين» مي­ باشد.

مانند: «وَ اصْطَفَي سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اَنْبِيَاءَ …، لَمَّا بَدَّلَ اَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ = خداوند سبحان از فرزندان آدم عَلَيْهِ­ السّلام پيامبران را برگزيد، آنگاه كه بيشتر بندگانش پيمان خدا با آنان را تغيير داده بودند.»

سيبويه مي­ گويد: عجيبترين كلمات كلمه «لمّا» است كه اگر بر سر فعل ماضي درآيد «ظرف» و اگربر سر فعل مضارع درآيد «حرف» و اگر بر غير ماضي و مضارع درآيد به معني «اِلّا» است.

فعل ماضي (جمع مذكّر غائب)

براي ساختن صيغه «جمع مذكّر غائب فعل ماضي» ضمير متّصل «و» به آخر صيغه اوّل افزوده مي­ شود. مانند: «جَهِلُوا = نشناختند»، «اِتَّخَذُوا = گرفتند». الف پس از واو ناخوانا است.

صيغه جمع مذكّر غائب فعل ماضي مبني بر ضمّ است.

(مَعَ) ظرف زمان و مكان

«مَعَ» لفظي است مفيد معني مصاحبت و همراهي دو چيز با هم، و در دو مورد به كار مي­ رود:

1- مضاف و ظرف است و گاهي بر مكان اجتماع دلالت دارد. مانند: «وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ» گاهي بر زمان اجتماع دلالت دارد و گاهي با «عِنْدَ» مترادف است.

2- غير مضاف است كه در اين صورت اسمي است مقصور و منصوب و منوّن (داراي تنوين) براي مثنّي و جمع. تنوين گرفتن «مَعَ» نشانه اسم بودن آن است اگرچه در زبانها مشهور است كه آن حرف جرّ است.

اِعراب فعل مضارع

فعل مضارع اعراب رفع، نصب و جزم را مي­ پذيرد. فعل مضارع در اصل مرفوع است ولي با «عوامل نصب» منصوب و با «عوامل جزم» مجزوم مي ­شود.

«علائم رفع در فعل مضارع» عبارتند از:

1- علامت رفع فعل مضارع در صيغه­ هاي بدون نون «ضمّه –ُ » است. مانند: «يَتَصَرَّفُ»

2- علامت رفع فعل مضارع در صيغه­ هاي مثنّي و جمع ثبوت نون است. مانند: «يَركَعُونَ»

3- علامت رفع فعل مضارع در افعال ناقص كه لام­ الفعل آن يكي از حروف «واو» يا «ياء» يا «الف منقلبه» باشد، در صيغه­ هاي بدون نون تقديري است و رفع آن به تقدير ضمّه است. مانند: «تُحْيِي و تُفْنِي»

«علائم نصب در فعل مضارع» عبارتند از:

1- علامت نصب فعل مضارع در صيغه­ هاي بدون نون «فتحه -َ» است.

2- علامت نصب فعل مضارع در صيغه ­هاي مثنّي و جمع به حذف نون است. مانند: «لِيَسْتَأدُو» كه يَسْتَأدُونَ بوده است و نون آن به دليل وجود لام «با تقدير اَن ناصبه» حذف شده است.

3- علامت نصب فعل مضارع در افعال ناقص كه لام­ الفعل آن يكي از حروف «واو» يا «ياء» باشد، در صيغه­ هاي بدون نون «فتحه -َ» است.

4- علامت نصب فعل مضارع در افعال ناقص كه لام­ الفعل آن «الف منقلبه» باشد، در صيغه­ هاي بدون نون تقديري است و رفع آن به تقدير ضمّه است.

«علائم جزم در فعل مضارع»

1- علامت جزم فعل مضارع در صيغه­ هاي بدون نون «سكون -ْ » است.

2- علامت جزم فعل مضارع در صيغه­ هاي مثنّي و جمع به حذف نون است. «لَمْ يَتْرُكُو» كه يَتْرُكُونَ بوده است و نون آن به دليل وجود لَمْ جازمه حذف شده است.

3- علامت جزم فعل مضارع در افعال ناقص كه لام­ الفعل آن يكي از حروف «واو» يا «ياء» يا «الف منقلبه» باشد، در صيغه­ هاي بدون نون به حذف حرف علّه «واو، ياء، الف»‌ است. مانند: «لَمْ يُخْلِ» كه يُخْلِي بوده است و ياء آن به دليل وجود لَمْ جازمه حذف شده است.

عوامل نصب فعل مضارع

عوامل نصب فعل مضارع دو دسته است: 1- حروف «اَنْ»، «لَنْ»، «كَيْ»، «اِذَنْ» كه بر سر فعل مضارع آمده آن را منصوب مي­ كنند. 2- حروف «لام»، «حتّي»، «واو»، «اَوْ»، «فاء» و «ثُمَّ» به تقدير«اَنْ» ناصب فعل مضارع هستند.

نواصب به اَنْ مقدّر (حرف جرّ «لام» براي تعليل)

هرگاه فعل مضارع پس از شش حرف «فاء سببيّت، واو معيّت، ثمّ، لام جارّه، حتّی جارّه، و اَوْ» قرار گيرد، «اَنْ» ناصبه در تقدير خواهد بود و فعل مضارع به «اَن ناصبه مقدّر» منصوب می­ گردد. در برخی از کتاب­ها از اين حروف به حروف ناصبه به «اَن» مقدّره، تعبير شده است که دقيقاً معنای آن اين است که اين حروف هيچ نقشی در نصب دادن به مضارع نداشته و «اَن» مقدّره عامل نصب می­ باشد. هرگاه «لام جارّه» لفظاً بر سر مضارع درآيد و فعل پس از آن به تقدير «اَن ناصبه» منصوب شود، حرف «لام» به معناي «كَي» و براي تعليل است. مانند:‌ « وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ، لِيَسْتَأدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ = و پيامبرانش را پي­ درپي به سوي ايشان فرستاد، تا آنان را به اداي پيمان فطريشان بازخوانند». در جمله بالا فعل مضارع «يَسْتَأدُو» منصوب به حذف نون است. «اَن ناصبه» در هنگامي كه «لام» به «لاء نافيه» مقرون باشد آشكار مي­ شود،«لِئَلّا».

عوامل جزم فعل مضارع

عوامل جزم فعل مضارع دو دسته است: 1- حروفي كه يك فعل مضارع را مجزوم مي­ كنند و عبارتند از: «لَمْ»، «لَمَّا»، «لام امر»، «لا نهي». 2- حروفي كه دو فعل مضارع را مجزوم مي­ كنند و عبارتند از: حرف شرط «اِنْ» و اسمهاي شرط «مَنْ= هر كَس»، «مَا = هر چيز»، «مَهْمَا = هر طور»، «اَيْنَمَا = هرجا»، «مَتَي = هر وقت»، «اِذْمَا = هر وقت»، «اَيَّانَ = هر وقت»، «اَيّ= هر كدام»، «كَيْفَمَا = هر طور»، «اَنَّي = هر جا، هر وقت، هر طور»

 حرف جزم «لَمْ» بر سر فعل مضارع (فعل جحد)

هرگاه حرف «لَمْ» بر سر فعل مضارع درآيد، اوّلاً فعل را مجزوم مي­ كند. ثانياً مفهوم فعل را به ماضي ساده منفي تبديل مي­ كند. علامت جزم فعل مضارع در صيغه­ هايي كه آخر آنها نون است، «حذف نون» و در صيغه­ هاي ديگر «سكون» است. علامت جزم در صيغه­ هاي بدون نونِ افعالِ ناقص «حذف حرف علّه» است. مانند: «وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ = و خداوند سبحان هرگز آفريدگان خود را از پيامبر فرستاده شده محروم نساخت.»

تخفيف همزه در كلمه­ هاي مهموز

هرگاه يكي از حروف اصلي يك كلمه همزه باشد به آن كلمه مهموز مي­ گويند. هرگاه در يك كلمه دو همزه در كنار يكديگر قرار گيرد، و همزه اوّل متحرّك و همزه دوّم ساكن باشد، همزه ساكن به حرف كشيده (مدّي) از جنس حركت همزه اوّل تبديل مي­ شود. اگر مضموم باشد به واو، اگر مكسور باشد به ياء و اگر مفتوح باشد به الف تبديل مي­ شود. مانند: آمَنَ كه ماضي باب اِفْعَال از ريشه اَمِنَ است و در ابتدا أَأمَنَ بوده است. همزه دوم به الف تبديل شده و آمَنَ شده است. به اين نوع تخفيف همزه «تخفيف قلبي» گفته مي­ شود.

گاهي تخفيف همزه «تخفيف حذفي» است. اين نوع تخفيف با حذف همزه همراه است و قاعده مشخّصي ندارد و حذف همزه سماعي است.

شرايط ادغام

ادغام در اصطلاح به معني داخل كردن يك حرف در حرف ديگر است به طوري كه حرف اوّل از بين رفته و حرف دوّم مشدّد مي­ شود. ادغام در كلمه­ هاي مضاعف و هر كلمه ديگري كه داراي دو حرف هم جنس است انجام مي­ گيرد. شرايط ادغام عبارتند از: 1- دو حرف هم جنس در كنار يكديگر باشند.2- حرف اوّل ساكن و حرف دوّم متحرّك باشد. مانند: «حَقَّ» كه حَقَقَ بوده حرف قاف دوبار تكرار شده است. قاف اوّل ساكن مي­ شود سپس در قاف دوّم ادغام مي­ شود و با شدّت تلفّظ مي­ شود. براي نشان دادن شدّت تلفّظ يكي از دو حرف هم جنس حذف شده به جاي آن تشديد قرار داده مي­ شود.

قواعد اعلال

گاهي براي آسان تلفّظ كردن كلمه­ هاي معتل، كه داراي حرف علّه هستند، تغييراتي انجام مي­ گيرد. به اين تغييرات قواعد اعلال گفته مي­ شود. قواعد اعلال عبارتند از:

قاعده ا- هرگاه حرف اوّل فعل ماضي «واو» باشد، يعني كلمه «مثال واوي» باشد و مضارع آن بر وزن «يَفْعِلُ» باشد، «واو» در مضارع حذف مي­ شود. مانند: «يَرِدُ = وارد مي­ شود» كه مضارع «وَرَدَ» است و در اصل «يَوْرِدُ» بوده و «واو» آن حذف شده است.

– هرگاه تغييري كه در كلمه انجام مي­ شود حذف حرف علّه باشد اعلال را «اعلال حذفي» مي­ نامند.

قاعده 2- «واو» ساكن ماقبل مكسور به «ياء» تبديل مي­ شود و «ياء» ساكن ماقبل مضموم به «واو» تبديل مي­ گردد.

– هرگاه تغييري كه در كلمه انجام مي­ شود تبديل حرف علّه به حرف علّه ديگري باشد اعلال را «اعلال قلبي» مي­ نامند.

قاعده 3- حركت «واو» و «ياء» مكسور يا مضموم به حرف قبل از آنها انتقال مي­ يابد با اين شرط كه اوّلاً آن حرف مفتوح نباشد. ثانياً حركت قبلي آن حذف شود.

مانند فعل مضارع منصوب «يُثِيرُوا» كه جمع مذكّر غايب از باب اِفعال ريشه «ثَوَرَ» است. «يُثِيرُوا» در اصل «يُثْوِرُ» بوده است، حركت «واو» كسره است و بنا بر قاعده 3 به حرف «ث» كه ساكن است منتقل شده، «يُثِوْرُ» مي­ شود. سپس بنا بر قاعده 2 «واو» ساكن ماقبل مكسور به «ياء» تبديل شده، «يُثِيرُ» مي­ شود كه صيغه مفرد مذكّر غايب است و جمع آن «يُثِيرُوا» مي­ شود.

قاعده 4- حركت «واو» و «ياء» متحرك به حرف قبل از آنها داده مي­ شود، با اين شرط كه اوّلاً «واو» و «ياء» عين­ الفعل كلمه باشد، ثانياً حرف قبل از آنها صحيح و ساكن باشد. مانند: «يُجِيلُ» كه مضارع باب اِفعال از ريشه اجوف واوي «جَوَلَ» است. «يُجْوِلُ» بوده است. حركت «واو» كسره است، به حرف صحيح و ساكن «جيم» قبل از آن داده شده «يُجِوْلُ» مي­ شود. سپس «واو» ساكن ماقبل مكسور بنا بر قاعده 2 به «ياء» تبديل شده «يُجِيلُ» مي­ شود.

هرگاه تغييري كه در كلمه انجام مي­ شود ساكن شدن حرف علّه باشد اعلال را «اعلال سكوني» مي­ نامند.

قاعده 5- «واو» و «ياء» متحرّك ماقبل مفتوح، به «الف» تبديل مي­ شود. مانند: «اِجْتَالَ = بازگردانيد» كه ريشه آن اجوف واوي يعني «جَوَلَ» است به باب افتعال رفته «اِجْتَوَلَ» شده است. واو ماقبل مفتوح تبديل به «الف» شده «اِجْتَالَ» مي­ شود.

هرگاه «واو» و «ياء» مفتوح بوده و بنا بر قاعده 4 فتحه خود را به حرف ماقبل داده باشد و در نتيجه اعلال ساكن شده باشد نيز بنا بر قاعده 5 به «الف» تبديل مي­ شود. مانند: «استطاع = توانايي يافت» كه ريشه آن اجوف واوي يعني «طَوَعَ» است به باب استفعال رفته «اِسْتَطْوَعَ» شده است. چنانكه ملاحظه مي­ شود: «واو» مفتوح است و حركت آن بنا بر قاعده 4 به حرف قبل از آن انتقال يافته «اِسْتَطَوْعَ» مي­ شود كه «واو» در آن ساكن است. اين «واو»، كه ساكن شده و ماقبل آن مفتوح است، نيز بنا بر قاعده 5 به «الف» تبديل شده «اِسْتَطَاعَ» مي­ شود.

قاعده 6- حرف علّه ساكن اگر كنار ساكن ديگري قرار گيرد، حذف مي­ شود. مانند: «يَسْتَأدُونَ = طالب ادا كردن مي­ شوند» كه ريشه آن مهموز الفاء و ناقص يايي يعني «أدَي» است. مضارع آن در باب استفعال «يَسْتَأدِي» است. جمع مذكّر غائب آن «يَسْتَأدِيُونَ» مي­ شود. ضمّه «ياء» بنا بر قاعده 3 پس از حذف كسره، به حرف ماقبل داده شده «يَسْتَأدُيْونَ» مي­ شود. «ياء» و «واو» در اين كلمه ساكن هستند. حرف علّه «ياء» كه ساكن است كنار «واو» ساكن قرار گرفته و بنا بر قاعده 6 حذف شده «يَسْتَأدُونَ» مي­ شود.

لازم به تدكّر است كه همواره حروف مدّي يا مصوّتهاي كشيده « َا ، ِي ، ُو» ساكن هستند.

قاعده 7- در ناقص واوي، اگر حرف قبل از «واو»، مكسور باشد، «واو» به «ياء» تبديل مي­ شود. مانند: «رَضِوَ» كه «رَضِيَ» مي­ شود.

قاعده 8- ضمّه «واو» مضموم ماقبل مضموم و «ياء» مضموم ماقبل مكسور، در صورت قرار گرفتن در آخر فعل مضارع ناقص، حذف مي­ شود. مانند: «لايُحْصِيُ» كه «لايُحْصِي» مي­ شود.

قاعده 9- در ناقص واوي، اگر «واو» حرف چهارم يا بعد از آن بوده و ماقبل آن مفتوح باشد، به «ياء» تبديل مي­ شود. مانند: «اَخْلَي» كه ماضي باب اِفعال از ريشه «خَلَوَ» و ناقص واوي است. در ابتدا «اَخْلَوَ» بوده، «واو» حرف چهارم و حرف قبل از آن مفتوح است، بنا بر قاعده 9 به «ياء» تبديل مي­ شود. «ياء» متحرك ماقبل مفتوح نيز بنا بر قاعده 5 به «الف» تبديل شده «اَخْلَي» مي­ شود.

قاعده 10- حرف علّه در صيغه­ هاي بدون نون فعل مضارع ناقص و مجزوم حذف مي­ شود. مانند: مضارع يُخْلِي كه با لَمْ مجزوم شده و ياء آن افتاده «لَمْ يُخْلِ» مي­ شود.

حرف عطف (اَوْ)

«اَوْ = يا» يكي از حروف عطف است و موجب مي­شود كه معطوف از نظر اعراب از معطوف­عليه تبعيّت كند. «اَوْ» براي منظورهاي مختلفي به كار مي­ رود، مانند: شكّ، ابهام، اباحه، تخيير، تقسيم، مرادف الْا، مرادف بَل. «اَوْ» در مثال زير براي تقسيم به كار رفته است: «وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ، أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ. أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ = و خداوند سبحان آفريدگان خود را از پيامبر فرستاده شده، يا كتاب نازل شده، يا حجّت لازم، يا نشانه­ هاي استوار محروم نساخت.» و در مثال زير براي اِباحه به كار رفته است: « مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ‏، أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ». «اَوْ» زماني براي اباحه به كار مي­ رود كه جمع بين هر دو معطوف و معطوفٌ­ عليه جايز باشد.

فعل مجهول

فعل مجهول فعلي است كه فاعل آن در كلام معلوم نبوده و ذكر نشده باشد. فعل مجهول فقط از فعل متعدّي ساخته مي­ شود. براي ساختن فعل ماضي مجهول، حرف ماقبل آخر ماضي معلوم آن مكسور، و حروف متحرّك ماقبل آن حرف مضموم مي­ شود. مانند:‌ « سُمِّيَ = ناميده شد.» كه فعل ماضي مجهول است و فعل معلوم آن «سَمَّي ه‍ = نام او را بر زبان آورد» است. براي مجهول كردن فعل مضارع معلوم حرف مضارعه مضموم و حرف ماقبل آخر مفتوح مي­ شود.

مرفوعات (نايب فاعل)

«نايب فاعل» اسمي است مرفوع كه بعد از «فعل مجهولي» مي­ آيد كه به آن اسم نسبت داده شده باشد. در حقيقت «نايب فاعل» همان مفعول فعل متعدّي معلوم است كه به جاي فاعل نشسته و اعراب آن را پذيرفته است. مانند: «سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ = فرد بعد از او برايش نامبرده شده است.» «سُمِّيَ» فعل ماضي مجهول، مبني بر فتح. «مَنْ» نايب فاعل، مبني بر سكون، محلّاً مرفوع.

 

 

اسم اشاره دور « ذٰلك »

اسم اشاره اسمي است كه به وسيله آن به «شخص يا چيز معيني» اشاره مي­ شود. اشاره در عربي بر سه قسم است: نزديك، متوسّط، دور و هريك شش صيغه مذكّر و مؤنّث دارد. اسماء اشاره، جز در حالت تثنيه، مبني هستند. «ذٰلِكَ» اسم اشاره دور براي مفرد مذكّر است به معني آن. مانند: «عَلَي ذَلِكَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ = به آن صورت قرنها سپري شد.»

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من