سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

فرهنگ دينی و غير دينی4، فرهنگ دينی 1

 

طبق تعاليم قرآن کريم، از جمله آيه ی 36 سوره ی نحل، همواره عدّه ای از مخاطبين انبياء الهی به دين خدا می پيوستند. قرآن کريم دين ايشان را نيز به خود آنان نسبت می دهد.(توبه، 12 و بقره، 217) البتّه بايد توجّه داشت که واژه ی دين در اين ترکيب به همان معنای طريقه، راه، مذهب و آيين معنا می شود، که مجموع عقايد و شيوه های عمل است. اين معنا از دين در قرآن کريم گاهی با واژه ی «مِلَّة» نشان داده می شود.(انعام، 161) دين در ترکيب دين مسلمين که عبارتست از “مجموع باورها و شيوه های عمل مسلمين” و در ترکيب با هر گروه ديگر از مؤمنين يا اهل کتاب يا مشرکين يا اقوام بدوی، در قرآن کريم مترادف و هم معنی با فرهنگ به کار رفته است. يعنی می توان به جای واژه دين در هر يک از ترکيبهای دين مسلين، دين اهل کتاب و دين مشرکين واژه ی فرهنگ را به کار بُرد و گفت: فرهنگ مسلمين، فرهنگ اهل کتاب و فرهنگ مشرکين. مسلّم است که در اين ترکيبها بايد واژه ی فرهنگ نيز به مجموع باورها و شيوه های عمل و روش زندگی تعريف شود.

رابطه ی دين يا فرهنگ در ترکيب “دين يا فرهنگ مسلمين، دين يا فرهنگ مسيحيان، دين يا فرهنگ يهوديان” با دين الهی، که مجموعه ای از حقايق و معارف و احکام نازل شده از جانب خداوند به يکی از انبيائش است، بستگی دارد به اينکه تا چه اندازه دين خدا در زندگی فرد يا جامعه ای که خود را منسوب می کند به يکی از شرايع پنجگانه الهی، سريان و جريان داشته باشد.

فرهنگ يا دين انبياء الهی و پيروان راستين ايشان کاملاً بر دين خدا انطباق دارد.(آل عمران/84 و انعام/161 و يوسف/37 و 38) تمام آياتی که پيامبران را مُسلِم می نامد و ايشان را تسليم خداوند می داند به همين معنا اشاره دارد. بنابراين طبق تعاليم قرآن کريم دين هر يک از انبياء مرسَل که شريعتی را آورده است منطبق بر دين الهی است. برای مثال هرگاه ترکيب “دين عيسی عليه السّلام” را به کار می بريم، ممکن است منظور ما از آن “تمام معارف و احکامی باشد که خداوند به ايشان نازل فرموده است”، در اين صورت همان معنای دين الهی را مورد نظر قرار داده ايم. ولی اگر منظور ما از آن “مجموع عقايد و شيوه ها و روش و سنّتی باشد که حضرت عيسی عليه السّلام به آن معتقد بود و در عمل از آن پيروی می کرد” به دين يا فرهنگ عيسی عليه السّلام توجّه نموده ايم. با اين مثال روشن می شود که هرگاه يک فرهنگ را به يکی از انبياء الهی يا دين او نسبت داديم، به تمام فرهنگ او يا دين او نظر کرده ايم که به طور کامل بر دين خدا انطباق دارد. اين انطباق، در قرآن کريم، با واژه ی تسليم نشان داده شده است.

رابطه دين الهی با فرهنگ، درباره ی هر يک از اديان الهی، با مثال حضرت عيسی عليه السّلام، به شرح ذيل است:

دين الهی = دين مسيحيت = شريعت مسيح عليه السّلام = مجموع حقايق و معارف و احکامی که از جانب خداوند به عيسی عليه السّلام نازل شد.

دين مسيح عليه السّلام = ملّة مسيح عليه السّلام = مجموع عقايد و باورهای مسيح عليه السّلام و شيوه ها و روشی که در زندگی به کار می بُرد = فرهنگ مسيح عليه السّلام

فرهنگ مسيحی = عقايد و اعمال جامعه ای است که افراد آن به مجموع حقايق، معارف و احکام نازل شده از جانب خداوند به عيسی عليه السّلام ، ايمان دارد و مسيح عليه السّلام را در عقيده، شيوه های عمل و اعمال پيروی می کنند.

و در يک تعريف کلّی از فرهنگ دينی می توان گفت:

فرهنگ دينی عبارتست از عقايد، باورها، الگوها، روش و شيوه های عمل جامعه ای که به يکی از شريعتهای الهی ايمان دارد و در اعتقادات و اعمال از پيامبر خدا پيروی و اطاعت می کند.

بررسی تطابق فرهنگ دينی با فرهنگ جوامع متديّن

تعريفی که برای فرهنگ دينی مطرح شد، جامعه ی دارنده ی يک فرهنگ دينی را محدود به انبياء عليهم السّلام و پيروان راستين آنان می کند. عدم استقامت پيروان دين الهی بر آنچه از جانب خداوند نازل شده است، همواره از مواردی بوده که جامعه ی بشری را از رسيدن به مسير هدايت محروم می کرده است. قرآن کريم به کرّات از انحراف کسانی ياد می کند که خود را منتسب به يکی از شرايع پنجگانه می نمودند وبه جای پيروی از فرامين الهی به تبعيّت از هوای نفس پرداختند و به جای اعتقاد به حقايق و معارف الهی به اباطيل و اکاذيبی که ساخته و پرداخته ی خودشان بود، معتقد شدند. در آيه ی 24 سوره آل عمران می فرمايد: «ذَلِکَ بِاَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ اِلّا اَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ مَا کَانُوا يَفْتَرُونَ “…دروغي که بر خود بسته بودند آنها را در دينشان فريفت.»

قومی که خود را منسوب به يکی از انبياء الهی می کند و در عقيده و عمل تسليم محض نيست، هرگز به نتايج اعمال و ثمرات مسير هدايتی، که خداوند بشارت آن را به مؤمنين داده است، نائل نمی گردد. آيات 66 ، 68 و 69 سوره مائده به اين مطلب اشاره دارد. « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (مائده/ 65) وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (مائده 66) »

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (مائده/68) “بگو: ای اهل کتاب، شما هيچ نيستيد، تا آنگاه که تورات و انجيل و آنچه را از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است بر پای داريد…” إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (مائده/ 69)

صورتهای مختلف عدم تطابق فرهنگ جوامع متديّن با دين الهی

عدم انطباق فرهنگ افراد و جوامعی که خود را به يکی از شرايع الهی منسوب می کنند، با دين الهی در اَشکال مختلف متجلّی می شود:

الف – گاهی عدم انطباق به علّت عمل نکردن به دين خداست، به اين صورت که به برخی از حقايق دينشان ايمان می آورند و به برخی کافر می شوند. برخی از احکام و دستورات دين را عمل می کنند و برخی را ناديده می گيرند. اين صورت، ضعف ايمان و عمل پيروان را می رساند و اين جامعه، طبق آيات 68 و 69 سوره مائده از زمره ی جوامع دينی خارج است.(تفسير الميزان و تفسير کشّاف)

ب – گاهی عدم انطباق به علّت آنست که افراد جامعه با وجود تلاش برای درک دين خدا، به تمام حقايق دين دست نمی يابند و به عبارت ديگر به قدر توانايی خود از دين خدا بهره می برند. در اين مورد در صورتی که در بدست آوردن دين خدا کوتاهی نکنند از آنها پذيرفته است. علّامه طباطبايی (ره) در اين باره می گويد: “دين همين اطاعتی است که خدا از بندگان خود می خواهد، و آن را برای آنان بيان می کند، و لازمه ی مطيع خدا بودن اينست که آدمی آنچه از معارف را که به تمام معنی برايش روشن و مسلّم شده اخذ کند، و در آنچه برايش مشتبه است توقّف کند، بدون اينکه کمترين تصرّفی از پيش خود در آنها بکند.”(تفسير الميزان، 5/ 238)

قرآن کريم پذيرفته شدن دين را به ايمان و عمل صالح می داند، و مساعی مؤمنين به قدر تواناييشان مورد رضای خداوند است.(بقره/62 و مائده/69) بنابراين در صورتی که متديّنين به اصول دين پايبند باشند، تا زمانی که بر اثر پيروی هواهای نفسانی و فسق و بد عملی از زمره ی پيروان دين خدا خارج نشده اند، دين يا فرهنگشان در زمره ی فرهنگ دينی محسوب می شود. ولی کاملاً بر فرهنگ دينی منطبق نيست. در يک جامعه ی دينی افراد موظفند تا پيامبر خود و اصحاب خاص را الگو قرار دهند و دين يا فرهنگ خود را تا سطح دين و فرهنگ پيامبرشان وسعت دهند. از آنجا که در اين موارد نيز مجموع حقايق و احکام نازل شده از جانب خداوند را نمی توان به طور کامل از عقايد و اعمال متديّنين به دست آورد بهتر است، دين و فرهنگ ايشان با پيروی از قرآن کريم به خود متديّنين نسبت داده شود و به دين خدا منسوب نگردد. به عبارت ديگر از عقايد و اعمال پيامبر خدا به دين خدا راه می يابيم و می توانيم ادّعا کنيم که برای مثال فرهنگ مسيح عليه السّلام همان دين مسيحيّت است، زيرا به تمام حقايق و معارف نازل شده از جانب خداوند ايمان داشته است و به همه ی احکام و دستورات الهی عمل می کرده است، امّا از مجموع عقايد و اعمال مسيحيان نمی توان به طور کامل به دين مسيحيّت دست يافت. در اينموارد فرهنگ دينی اعمّ از فرهنگ متديّنين است.

ج – گاهی مجموع الگوها و شيوه های عمل و آداب و رسوم جوامع متديّن، بسيار وسيع تر از احکام و دستورات نازل شده از جانب خداوند، به نظر می آيد. دليل اين امر آنست که فرهنگ به اعمال و نتايج و آثار آن و بالاخره دستاوردهای افراد و جامعه ی متديّن تعميم داده می شود.

اگرچه اين تعميم صحيح است و فرهنگ شامل تمام دستاوردهای انسان می شود، لکن نبايد تصوّر کرد که فرهنگ يک فرد متديّن، مجموعه ای از الگوها و شيوه های زندگانی را پيش روی او حاضر می کند و دين او مجموعه ای ديگر از الگوها را، و فرد يا جامعه ی متديّن در روابط خود با خدا، خود، جامعه و طبيعت از هر دو مجموعه استفاده می کند. به اين صورت که در برخی از روابط، الگوها و روشهاي دينش را به کار می برد و در برخی از روابط، به الگوها و روشهاي فرهنگش عمل می کند. واقعيّت اينست که مجموع روشها و الگوهايي که فرد يا جامعه ی متديّن برای روابط چهارگانه ی خود اختيار می کند دين يا فرهنگ او را می سازد، و تمام اعمال فرد يا جامعه تابع همان دين يا فرهنگش است و در صورتی پذيرفته است که زير مجموعه ی روشها و الگوهای تعيين شده از جانب خداوند باشد. وگرنه آن فرد يا جامعه از دين خارج شده است. به تعبير ديگر الگوها و شيوه هايی که در دين الهی برای اعمال انسان تعيين شده است، به منزله ی بستری است برای شيوه ها و روشهايی که انسان برای اعمال اختياری خود انتخاب می کند. يکی از ويژگيهای انسان اينست که بر طبق عقايد خود جهت گيری و عمل می کند و اعمال انسان تجلّی باطن و عقايد درونی اوست. قرآن کريم شرک را، که عدم اعتقاد و ايمان خالصانه به خداوند يکتاست عاملی برای گمراهی می داند. در آيه ی 108 سوره بقره می فرمايد: «… وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (بقره/ 108)» و در آيه ی 22 سوره ابراهيم، شرک را ظلم می داند، و در آيه 82 سوره انعام ظلم را به جای شرک به کار می برد. بنابر اين سه واژه ی شرک، ظلم و گمراهی در قرآن کريم برابر گرفته شده است. در حاليکه شرک به اعتقاد، ظلم به عمل و گمراهی به بستر حرکت و نتيجه اعمال اشاره دارد. قرآن کريم درباره ی پرستش خدای يکتا و بودن در صراط مستقيم نيز همين رابطه را ميان اعتقاد و بستر حرکت و رسيدن به نتيجه و اثر برقرار می داند، در آيه ی 82 سوره انعام می فرمايد: « الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (انعام/ 82)» و در آيات 54 و 64 سوره ی يس با صراحت نتايج اعمال را به اعمال می پيوندد و اعمال را در دو بستر وسيعِ هدايت و گمراهی تقسيم می کند، و مبدأ گمراهی را شرک و مبدأ هدايت را عبادت پروردگار يکتا می داند. در قرآن کريم «واژه ی دين با نسبت به افراد بشر» مسيری را ترسيم می کند که «مبدأ آن عقايد و باورهای انسان، بستر آن اعمال و افعال انسان و مقصد آن آثار و نتايج اعمال است.» هرگاه اين مسير بر اساس فطرت انسان طی شود و هيچ انحرافی از مسير فطری انسان نداشته باشد بر دين خدا منطبق می گردد، که مجموعه ايست از «حقايق و معارفی که علم انسان را، از اشتباهات پاک می کند و عقايد و باورهای انسان را اصلاح می کند» و «احکام و دستوراتی که عمل انسان را تزکيه می کند و در نتيجه به آثار و نتايجی نيکو دست می يابد.» آثار علمی، هنری، صنعتی و … انسان همواره يا بر اين مسير قرار داشته است و يا بر مسيری که مبدأ آن شرک به خداست و بستر آن ضلالت و گمراهی و نتايج آن آثار شوم دنيوی و اخروی است. بسياری از آيات قرآن کريم دلالت دارد بر اينکه همواره، در طول تاريخ، انسان از مسير فطری خود خارج شده است و خداوند انبياء خود را مبعوث می فرمود تا انحراف ايشان را از مسير اصلی هدايت آشکار سازد. همچنين با قوانينی که توسّط انبياء خود تشريع می فرمود، انسانها را به مسير هدايت باز می گرداند.(بقره/213) علّامه طباطبايی (ره) از برخی از اين آيات چنين نتيجه می گيرد که: “نخستين قوانينی که برای رفع اختلاف مردم در امور دنيوی و شئون زندگانی وضع شد، قوانينی بود که از جانب خداوند توسّط پيامبران برای مردم فرستاده شد. لذا قوانين ديگری که مردم پس از آن بين خود برقرار کردند همه مقتبس از قوانين الهی بوده است.”(تفسير الميزان، 3/174)

قوانينی که خداوند متعال همراه پيامبران برای مردم فرستاد بر اساس يگانه پرستی و توحيد در اعتقاد و اخلاق و اعمال وضع شده بود. خداوند متعال پايه ی آيين خود را بر شناساندن حقيقت انسان از آغاز تا انجام قرار داد و همچنين بر آشنا کردن مردم به اينکه در دنيا بايد طوری زندگی کرد که برای جهان جاويد و باقی سودمند باشد. بنابراين قوانين الهی تنها قوانينی است که بر پايه ی علم و دانش و معرفت حقايق استوار است،(همان، 3/172) زيرا از منبع علم و معدن عظمت سرچشمه گرفته است و اين مهم ترين مزيّت قوانين الهی است. زيرا خالق عالم هستی به خوبی از جايگاه انسان در اين عالم و هدف و غايت زندگی او و امکانات وجود او، مسير اصلی حرکتش، موانع و بيراهه های زندگی سعادتمندانه اش مطّلع است. قوانينی که از اين منبع صادر می شود چنانکه آيه ی 213 بقره به آن دلالت دارد سراسر حق است و مبتنی بر حقايق و اسرار تغيير ناپذير است. احتمالاً معارفی که، درباره ی انسان، جهان هستی، جهان آخرت و صفات خداوند، همراه با پيامبران الهی برای بشر فرستاده شده، اوّلين پايه های دانش انسان درباره ی خودش و جهان هستی پيرامونش را تشکيل داده است و دعوت انبياء به توحيد اوّلين انگيزه های حرکت انسان از حالت خمودی و آرامش و سکون زندگی بَدَوی بوده است، به طوری که انسان را متنبّه نموده، متوجّه سعادت و کمال خود ساخته است. با اين اوصاف تنها قوانين الهی است که شايستگی پيروی دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من