سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

فرهنگ دينی و غير دينی3، رابطه دين و فرهنگ

 

بر حسب معانی مختلفی که برای دين و فرهنگ وجود دارد و بر حسب منشاء پيدايش يک دين، چندين رابطه ميان فرهنگ و دين شناسايی می شود.

1- اگر دين به معنای مطلق عقيده و فرهنگ به معنی مجموعه آثار و نتايج اعمال انسان در نظر گرفته شود هر فرهنگی دينی است.(آنتونی گيدنز، جامعه شناسی، 485 و 486)

2- اگر دين به معنای مجموعه ی باورها و اعمال بشر در ارتباط با امور مقدّس باشد، چنانکه در تعريف دورکهيم و پيروان او آمده است(به ريشه های فرهنگ و تعريف فرهنگ مراجعه شود) ، و با توجّه به تعميم دورکهيم درباره ی مفهوم باور، عقيده و امر مقدّس(آبرکرامبی، هيل، ترنر، فرهنگ جامعه شناسی،ص: 320) ، دين و فرهنگ هر جامعه بر يکديگر منطبق می گردد. گيدنز در اين باره می گويد: “در جوامع سنّتی دين معمولاً نقش اساسی در زندگی اجتماعی دارد. نمادها و شعائر دينی غالباً به فرهنگ مادّی و هنری جامعه – موسيقی، نقّاشی يا کنده کاری، رقص، قصّه گويی و ادبيات- در آميخته است.”(آنتونی گيدنز، جامعه شناسی، 487)

اليُت فيلسوف زيست شناس و شاعر، از جمله کسانی است که دين و فرهنگ را جنبه های مختلف يک چيز واحد می داند. وی می گويد: “فرهنگ، در اصل، تجسّد مذهب يک ملّت است.”(اليُت، درباره ی فرهنگ، 29) وی فهرستی از فعّاليّتها و علاقمنديهای ويژه ملّت خود را برمی شمرد و سپس می گويد: “پس از تهيّه فهرست خود مجبوريم با اين فکر غريب مواجه شويم که آنچه قسمتی از فرهنگ ما هست قسمتی از مذهب رايج ما هم هست.”(همان، 33) اليُت بسيار در اثر خود به رابطه ی تنگاتنگ دين و فرهنگ اشاره می کند و يک سؤال مهم را بررسی می کند و آن اينکه جدايی محسوس ميان دين و فرهنگ چگونه قابل توجيه است؟ وی می گويد: “توسعه ی فرهنگ و توسعه ی مذهب را، در جامعه ای که هيچ تأثيری از خارج نپذيرفته است، نمی توان به روشنی از يکديگر جدا کرد…”(همان، 28)

چنانکه ملاحظه می گردد، اليُت به انطباق فرهنگ و مذهب در جوامع بدوی اعتراف می کند. در اين جوامع مجموعه ی باورها و اعمالِ به هم پيچيده ی افراد، همان مذهب آنهاست و فرهنگ شناسان آن را با اصطلاح فرهنگ مشخّص می کنند. امّا از آنجا که فرهنگ شناسانی که به بررسی فرهنگ جوامع بدوی پرداختند، دين را با تعريف ديگری غير از آنچه دورکهيم می گويد، معنا کرده اند، فرهنگ را اعمّ از دين می دانند. گيدنز در اين باره می گويد: “در غرب، اکثر مردم دين را با مسيحيّت يکی می دانند…”(آنتونی گيدنز، جامعه شناسی، 485) واقعيّت اين است که فرهنگ شناسان مسيحی يا يهودی در جوامع خود ميان دين رسمی کشور يا گروه يا خانواده ی خود با کلّ شيوه ای که برای زندگی انتخاب کرده بودند، انطباقی نمی ديدند و همانطور که اليُت توضيح می دهد شيوه ی زندگی خود را آميخته ای از دين پذيرفته و رسمی خود و الگوهای ديگری می ديدند که از طرق ديگر کسب نموده بودند، به طوری که نه کاملاً بر مذهبشان انطباق داشت و نه کاملاً بر فرهنگشان.(اليُت، درباره ی فرهنگ، 33) اين فرهنگ شناسان که دين را عبارت از “اعتقاد به وجود خداوند متعال و انجام دستورات او …”(آنتونی گيدنز، جامعه شناسی، 485) می ديدند، با مراجعه به جوامع بدوی و برخورد با اعتقادات ايشان که هيچ نشانی از آموخته های جامعه شناسان نداشت، تنها آن دسته از اعمال و مراسم اين قبايل را دين ناميدند که آن را در ارتباط با مقدّسات آن قبايل می ديدند. خود دورکهيم در تبيين تعريف خود از دين می گويد: “اگر می بينيم امروزه وضع چنانست که کافی است مفاهيم نشان علم را با خود داشته باشند تا اعتبار پيدا کنند، دليلش اينست که ما به علم ايمان داريم. ولی اين ايمان اساساً با ايمان مذهبی فرقی ندارد.”(ريمون آرون، مراحل اساسی انديشه، 2/ 59) به عبارت ديگر عقيده، باور و اعمال ناشی از آن در هر جامعه دين آن جامعه است و اين مجموعه ی باورها و شيوه های عمل و رفتار ناشی از آن، همان تعريفی است که فرهنگ شناسان از فرهنگ هر جامعه ارايه می دهند.(به فصل اوّل تعريف فرهنگ مراجعه شود) اگرچه دين رسمی فرد يا جامعه دينی باشد که باورها و اعمال ديگری را تجويز نمايد. اليُت در اين باره می گويد: “اين انديشه که هر آنچه ما باور داريم صرفاً همان چيزی نيست که به ضابطه در آورده ايم و متعهّدش هستيم، بلکه رفتار نيز نوعی اعتقاد است و اين که حتّی خودآگاه ترين و تکامل يافته ترين ما نيز در چنان سطحی زندگی می کند که اعتقاد و رفتار را نمی توان از يکديگر تميز داد، از آن گونه انديشه هاست که به محض گرفتار شدن در چنگ تخيّل، می تواند کيفيتی بسيار گيج کننده، پيدا کند. اين نوع تفکّر به ناچيزترين کارهای ما و به مشغله ی همه ی دقايق ما چنان اهمّيّتی می بخشد که نخواهيم توانست مدّت زيادی بدون وحشت از هجوم کابوس به چيزی بينديشيم. … اين فکر که مذهب از يک ديدگاه فرهنگ است و فرهنگ از ديدگاه ديگر مذهب است، می تواند بسيار اضطراب آور باشد… برای يک مسيحی ناراحت کننده است که کشف کند، به عنوان يک مسيحی از اعتقادهای زيادی برخوردار نيست، و کشف کند که از جهتی، همراه با هر کس ديگر، به چيزهای زيادی معتقد است: هرچند که نتيجه ی چنين تفکّراتی به اينجا می رسد که اُسقفها قسمتی از فرهنگ انگلستان هستند، و اسبها و سگها قسمتی از مذهب انگلستان. “(اليُت، درباره ی فرهنگ، 34)

مشخّص است که منظور اليّت از اين مثال، انطباق مذهب و فرهنگ مردم انگلستان است که هر دو واژه اصطلاحی است برای نشان دادن باورها و اعمال مردم انگلستان. چنانکه خود وی به اين مطلب اشاره کرده، می گويد: “اگر در حال حاضر به ديدگاه انطباق بپردازيم، همانطور که نويسنده مجبور است دائماً به خودش يدآوری کند، خواننده هم بايد به خاطر داشته باشد که اصطلاح فرهنگ در اينجا شامل چه بسيار چيزها می شود. اين اصطلاح شامل همه ی فعّاليّتها و علاقمنديهای ويژه ی يک ملّت است.”(همان، 32) خلاصه آنکه هرگاه دين به معنای مجموعه ی باورها و اعمال يک جامعه معنا شود بر فرهنگ آن جامعه منطبق می گردد.

با آنکه اليُت بسياری از مطالب مربوط به رابطه ی مذهب و فرهنگ را بيان کرده است، لکن به نظر می رسد به دليل توجّه خاصّش به دين مسيحيّت و فرهنگ اروپا، گاهی دچار سردرگمی می شود و درک رابطه ی دين و فرهنگ را دشوار می انگارد. اشکال اليُت اين است که در بررسی خود، تفکيکی ميان اديان بشری و دين الهی، از نظر منبع و مبدأ پيدايش، قايل نمی شود.

3- اگر دين به معنای مجموعه ی معارف و احکام و دستوراتی باشد که خداوند متعال برای هدايت بشر فرستاده است، با توجّه به آنکه چه وجهی از تعريف فرهنگ را مدّ نظر قرار داده باشيم، رابطه ی دين و فرهنگ مختلف می شود.

دين به اين معنا همان دين الهی است که مفهوم آن در آيه ی 52 سوره ی نحل خلاصه می شود که می فرمايد : “… وَ لَهُ الدِّينُ وَاصِباً …” يعنی دين همواره از آن خداست. به عبارت ديگر خداوند، تنها سنّت و طريقه ای را برای حرکت انسان در اين دنيا تجويز می فرمايد که خودش آن را تعليم فرموده است.(تفسير الميزان، 24/ 144) با اين معنا از دين با توجّه به تعريفی که برای فرهنگ در نظر گرفته می شود چند رابطه ميان دين و فرهنگ قابل تشخيص است:

اگر فرهنگ را “راه و روش و شيو ی زندگی يک قوم”، “راه و رسم عمل يک جامعه”، “باورها، الگوها و قوانين يک جامعه يا گروه” بدانيم(به تعاريف فرهنگ مراجعه شود)، فرهنگ و دين الهی در يک جامعه ی متديّن به يکی از اديان الهی، به نسبت ايمان افراد جامعه به خداوند و عمل به دستورات الهی، يا بر هم منطبق می شوند و يا اخصّ از يکديگر می گردند.

انطباق فرهنگ و دين الهی به معنای راه و رسم و شيوه ی زندگی تنها در زندگی انبياء الهی و اصحاب خاصّ آن بزرگواران صورت پذيرفته است. تنها ايشان بوده اند که به تمام معارف و حقايق نازل شده از جانب خداوند ايمان کامل آوردند و اعمالشان را بر احکام و دستورات الهی منطبق نمودند. مخاطبين هر يک از انبياء الهی قبل از آنکه در معرض دستورات هدايتی انبياء و دين الهی قرار گيرند، وابسته به فرهنگ يا مذهبی خاص بوده اند. قرآن کريم عدم پيوستن مشرکين و پيروان انبياء را به هر يک از پيامبرانی که مبعوث می فرمود، وابستگی آنها به فرهنگ يا مذهبی می داند که از قبل داشته اند.

در سوره زخرف ضمن برشمردن شماری از اساطير و باورهای مشرکين مبنی بر اينکه فرشتگان را دختران خدا می ناميدند، علّت ايمان نياوردن آنها را به رسول خدا صَلَّی الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ باقی ماندن بر مذهب يا فرهنگ پدرانشان می داند که: “می گفتند ما پدرانمان را بر آيينی ديديم و از آنان پيروی کرديم”(زخرف، 22) و در آيات بعد اين علّت تمرّد از آيين الهی را به تمام مخاطبين بی اعتقاد به انبياء پيشين نيز نسبت می دهد.(زخرف، 23 و 24) قرآن کريم نفس پيروی از پيشينيان يک قوم را تقبيح نمی کند، بلکه چنانکه از برخی از آيات استنباط می شود مشرکين را به علّت پيروی کورکورانه و عدم ارزيابی صحّت آيين پدران مورد سرزنش قرار می دهد.(بقره، 170 و مائده، 104)

فرهنگ غير دينی

قرآن کريم آيين مشرکين را نيز دين می نامد ولی اين دين را به خود آنان نسبت می دهد. برای مثال در آيه ی 26 سوره غافر به نقل از فرعون می گويد: “بگذاريد موسی را بکشم… می ترسم دين شما را ديگرگون کند…”. اگر دين را دين الهی، يعنی مجموعه ی معارف و احکام و دستورات نازل شده از جانب خداوند بدانيم و فرهنگ را مجموعه ی باورها و راه و روش و شيوه ی زندگی يک قوم تعريف کنيم، برخی از فرهنگها در طول تاريخ بر اساس شرک و بی اعتقادی به خدای يکتا بنا شده اند و پيروان آن فرهنگها دستورات الهی را شيوه و روش زندگی خود قرار نمی دهند. چنين فرهنگهايی با دين الهی رابطه ای ندارند و می توان آنها را فرهنگهای غير دينی ناميد. با توجّه به برخی از آيات مانند آيه ی 137 سوره انعام و 21 سوره شوری يکی از مهمترين خصوصيّات چنين فرهنگهايی بنا شدن بر اصول و مبانی است که پشتوانه ی علمی ندارند و از حقيقت سرچشمه نگرفته اند. از آيات 170 سوره بقره و 104 سوره مائده نيز به دست می آيد که دارندگان اين فرهنگها بدون ارزيابی اصول و قوانين فرهنگشان و صرفاً به جهت پيروی از پدرانشان آن را پذيرفته اند.

قرآن کريم دسته ای ديگر از فرهنگها و به گفته قرآن کريم دينها را مورد نکوهش قرار می دهد و آن آيين مردمانی است که خود را پيرو يکی از انبياء الهی می دانند، ولی چون از آنان خواسته می شود که به قرآن کريم ايمان بياورند، که تصديق کننده شريعت پيامبرشان است. می گويند ما به آنچه به خودمان نازل شده ايمان می آوريم و به غير آن کفر می ورزند.(بقره، 91) قرآن کريم علّت ايمان نياوردنشان به قرآن کريم را عبارت می داند در اينکه:

اوّلاً به تمام آنچه به پيامبرشان نازل شده بود ايمان نمي آوردند و دستورات آيين خود را اجرا نمي کردند. مانند اعتراض قرآن کريم به بنی اسراييل به دليل کشتن انبياء(بقره، 91) و کشتن مردمانی به ناحق و بيرون کردن مردمانی از سرزمين خود(بقره، 85) و همه اين موارد در دينشان حرام بود.

ثانياً علمای قوم در دين خدا تحريف و تغيير به وجود می آوردند. قرآن کريم درباره بنی اسراييل می فرمايد: “آيا طمع داريد که اينان ايمان بياورند درحاليکه گروهی از اينان سخن خداوند را می شنوند آن را می فهمند و دانسته آن را تحريف می کنند”(بقره، 75) و آنان را نفرين می کند که کتاب را از نزد خود می نويسند و به خداوند نسبت می دهند تا به قيمت اندک بفروشند.(بقره،79)

ثالثاً مردم عامی و بيسواد قوم از کتاب آسمانی چيزی نمی دانند و مشتی اکاذيب و خرافات را به عنوان کتاب آسمانی پذيرفته اند.(بقره، 78 و تفسير الميزان، 1/ 398)

رابعاً هنگامی که پيامبری از جانب خداوند فرستاده می شد تا تحريفاتی را که ايشان در دين خدا به وجود آوردند آشکار سازد و اختلافات ايشان را به وسيله ی دين خداوند و قوانين الهی از ميان ببرد، و قوانين جديدی متناسب با رشد فکری و شرايط اجتماعی، اخلاقی و سياسی زمان تشريع نمايد، او را تکذيب می کردند و با او به مخالفت بر می خواستند. از جمله آياتی که در اين باره می توان به آن استناد نمود آيات 63 تا 65 سوره ی زخرف است. اين آيات به مخالفت عدّه ای از قوم يهود با دين الهی که توسّط عيسی عليه السّلام آورده شده بود اشاره دارد.

قرآن کريم اين اقوام را نيز از دين الهی خارج می داند و ايشان را با اوصاف گمراه و کافر توصيف می فرمايد.(مائده، 77) در سوره بيّنه آيه 1 آنان را با مشرکين در يک گروه قرار می دهد. در اين سوره مشرکين و اهل کتاب را سزاوار می داند که پيام الهی را دريافت کنند و حقايق و قوانين دين خدا برايشان تبيين شود. زمانی که مسلّم شد دين خدا به ايشان رسيده است، حجّت بر ايشان تمام می شود و در صورت ايمان نياوردن به دين خدا، همراه با مشرکين، گروه کفّار را تشکيل می دهند.

تقسيم بندی مردم به دو گروه مؤمن به دين خدا و گمراه از آيين الهی در مورد مخاطبين تمام انبياء عليهم السّلام مطرح بوده است.(نحل، 36) گمراهان از آيين الهی در هر زمان اقوامی بوده اند که عقايد، باورها و شيوه هايي که در زندگی به کار می بردند را از دين الهی نمی گرفتند. اين اقوام فرهنگ غير دينی را تشکيل می داده اند. قرآن کريم ضمن مردود و دروغين دانستن راه و روش اينان، ما را به مطالعه فرهنگ و عاقبت نابوديشان فرا می خواند.(همان)

با توجّه به آنچه گذشت، فرهنگ غير دينی همان دين مشرکين و اهل کتاب است که بدون عرضه شدن به آخرين معارف و دستورات الهی بی توجّه به چگونگی کارايی و بدون درک کارآمدی آن به طور تقليدی مورد پيروی قرار می گيرد.

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من