دين از نظر دانشمندان علوم اجتماعی و اديان
اوّلين بار که دانشمندان علم اديان اروپا بررسی دين را آغاز نمودند، کتاب مقدس [انجيل] را مورد استناد قرار دادند و طبق مندرجات آن معرفت به خدا را اساس دين انسان ابتدايی و مترقّی دانستند. در پايان قرن نوزدهم ميلادی علم اديان مستقل شد و دانشمندان اين علم پايه و اساس تحقيقات خود را، درباره دين، اصول علمی (تجربه و مشاهده …) قرار دادند.(منوچهر خدايار محبّی، دين و جامعه شناسی، 12) اکثر تحقيقات و مطالعات جامعه شناسان و مردم شناسان و علمای اديان پيرامون اديان ابتدايی انجام می شد. اين دانشمندان سعی داشتند اصول و اساس درک چيستی و چگونگی پيدايش دين را از نتيجه همين تحقيقات خود بدست آورند. واژه دين نزد اين عدّه از دانشمندان مترادف با مذهب و به معنای مجموعه ای از عقايد، مراسم و شعائر است. دانشمندان علوم مذکور اديان را از نظر چيستی محتوا بررسی نمی کنند، و متعرّض صحّت و سُقم عقايد هيچ دينی نمی شوند . منشاء پيدايش دين را انسان می دانند و به تعبير ديگر دين را يکی از تجلّيات جوهر و سرشت انسان می پندارند. برخلاف مفادّ کتاب مقدّس و قرآن کريم، اوّلين مرحله دين را بی خدايی می دانند و اعتقاد به خدای واحد را در مرحله آخر سير تکوينی دين قرار می دهند.(ابن کلبی، جمعه شناسی دينی، 19و20) و در آخرين مرحله نيز انسان را با عقلانی شدن از دين بی نياز می بينند.
تعريف برخی از دانشمندان از دين:
آلن بيرو:
به طور کلّی و با در نظر گرفتن تمامی انسانيّت در همه زمانها، می توان دين را همچون گرايش شديد انسانها به سوی وجود والای خداوند، يا نيروهای برين و يا احساس ساده وابستگی به آنان، به منظور تبيين علل وجودی خويشتن در جهان و بازيابی معنايی برای هستی، دانست. در نتيجه، دين، اعتقادات نسبت به اين واقعيّتها و اشکالی که به خود می گيرند، مناسک، کيشها و اعمال گوناگون مذهبی را، مشخّص می دارد.(آلن بيرو، فرهنگ علوم اجتماعی، 321)
بولی:
دين عبارتست از “مجموع باورها و اعمالی (با طرز تلقّيهايی در عمل) در رابطه با يک واقعيّت عينی يا دست کم عينی انگاشته، يکتا يا جمعی، امّا تا حدودی والا و از جهاتی شخصی، که انسان خود را به هر صورت وابسته بدان می داند و ميل دارد در ارتباط با آن بماند. “(همان)
دورکهيم:
“دين نظام وحدت يافته ای است از اعتقادات و اعمال مربوط به اشيای مقدّس، يعنی اشيايی که مجزّا شده و تحريم گرديده اند. اعتقادات و اعمالی که همه گروندگان را در اجتماع اخلاقی واحدی به نام “کليسا” وحدت می بخشند.“(باتامور، جامعه شناسی، 271)
تعريف دين از نظر دورکهيم فاقد هر نوع اشارتی به الوهيّت است.(آلن بيرو، فرهنگ علوم اجتماعی، 321)
نقد ديدگاه دانشمندن علوم اجتماعی درباره دين:
آنچه که مردم شناسان و فرهنگ شناسان و جامعه شناسان به عنوان نتيجه تحقيقات خود درباره دين و مذهب ارائه می دهند، اکثراً برگرفته از مطالعاتی است که در ايلات، عشاير، روستاها و قبايل موجود انجام داده اند و مدارک و شواهد واقعی که از دين مردمان بدوی و قديم به دست آورده اند، چندان قدرت اثبات فرضيه های تکامل دين و مذهب را ندارد. يکی از مهمترين اشکالاتی که موجب می شود مطالعات و تحقيقات مردم شناسان و فرهنگ شناسان درباره دين با واقعيّات فاصله داشته باشد، بی توجّهی محقّقين به مفادّ و محتوا و منشاء پيدايش اديان الهی است. اگرچه ممکن است اصول بررسی اعمال و آثار مبتنی بر هر يک از اديان ابتدايی، قديم و الهی يکسان باشد، لکن بررسی نتايج حاصل از مشاهده اعمال و آثار انسانهای پيرو يک دين اگرچه تا حدودی آن دين را می شناساند، لکن مطمئنّاً تمام حقايق مربوط به آن دين را اثبات نمی کند. توجّه جامعه شناسان و مردم شناسان به يک دين از زاويه اعمال پيروان آن دين صورت می گيرد و لذا تمام حقيقت اديان را نمی توان نزد ايشان بدست آورد. اگرچه مردم شناسان اديان را به سه دسته کلّی ابتدايی، قديم و مبتنی بر يک خدايی طبقه بندی کرده اند، لکن بر اساس اعتراف خودشان از آغاز تشکيل جامعه انسانی و از آن هنگام که فرهنگ معنوی در جامعه پديد آمد، مجموعه های بسيار متعدّد و متنوّع از مراسم، عقايد و شعائر در جوامع انسانی شناسايی شده ا ند.
لاروس درباره گوناگونی صور و اشکال دين می نويسد: “اشتغال فکر به امر فوقِ طبيعی و الهی، يکی از جهانی ترين و با ثبات ترين گرايشهای انسان است. ليکن نياز به دين، در جريان تاريخ، صور و اشکالی گوناگون يافته است. با توجّه به اينکه دين حاکی از گرايش انسانهاست به خدايان و احساس نوعی ارتباط شخصی و جمعی نسبت به واقعيّتهايی والا و برين، اشکال و صوری مرتبط با شرايط هستی و سطوح فرهنگ يافته است: گروههای زراعی در عصر نوسنگی، اشکال گوناگونی از جان گرايی را معمول می داشتند و حال آنکه امپراطوريهای قديمی، خدايان ملّی پديد آوردند”(همان)
در صورتی می توان هر يک از فرضيه های تکامل دين، که افرادی چون جان لوباک(هيس، تاريخ مردم شناسی، 82)، تيلر(همان، 115) و ديگران ارائه داده اند، را پذيرفت که درباره هر يک از اين مجموعه ها مواردی مانند تاريخ پيدايش، منشاء پيدايش، عقايد، شعائر، مراسم، تأثيراتی که بر پيروان و مخالفان خود می گذارد، ادلّه ای که پشتوانه عقايد آن است، مقدار انتقادپذيری، ميزان استقامت در مقابل ادلّه مخالف و … دانسته شود. وگرنه هيچ فرضيه ای در اين باره قابل قبول نخواهد بود. البتّه تاريخ علومی مانند مردم شناسی، فرهنگ شناسی و جامعه شناسی گواه است که اگرچه عدّه ای از محقّقين پر تلاش مطالب جالب و بعضاً مفيدی درباره دينِ برخی از اقوام تهيّه کرده اند، لکن تعميم در اين موارد به هيچ وجه با اصول علمی که مبتنی بر تجربه و مشاهده است پذيرفته نيست. برای مثال اگر يکی از محقّقين در يکی از نقاط دنيا در زمانی خاص، دين بخصوصی را مورد مطالعه قرار داد و بر اساس شواهد و دلايل کاملاً پذيرفته و صحيح اثبات کرد که برخی از مراسم آن دين به دليل ترس پيروان آن از امواج خروشان دريا صورت گرفته است، به هيچ وجه نمی تواند دليل مراسم ديگر همان دين را ترس بداند، چه رسد به اينکه همه اديان را زاييده ترس قلمداد کند. امّا متأسّفانه چنين تعميمهای بی اساس و بدون مدرکی، در آثار مربوط به بررسی دين مشاهده می شود. با اين حال در آثار برخی از دانشمندان نتايج بسيار مفيد و ارزنده ای از تحقيقات و مطالعاتشان درباره دين مشاهده می گردد. مخصوصاً اگر بتوان مواد بدست آمده از چنين تحقيقاتی را از اعتقادات محقّقين جدا کرد و در مجموعه ای جديد بررسی نمود، نتايج ارزنده ای بدست می آيد. يکی از سؤالاتی که برخی از اين دانشمندان مطرح کرده است، از شکافی ناشی می شود که بين مراحل مختلف فرضيه های تکامل گرايان وجود دارد. برای مثال دين چگونه از مرحله بی خدايی به مرحله طبيعت پرستی و از آن مرحله به جان پرستی و سپس بت پرستی و شرک و چند خدايی می رسد و مهم تر از همه چه عاملی موجب می شود انسان از مرحله شرک و بت پرستی به مرحله يک خدايی و توحيد قدم گذارد. مراحلی که جان لوباک برای سير تکاملی دين بيان کرده است، برای تمام جوامع و اديان قابل اثبات نيست و حتّی خلاف آن قابليّت اثبات فراوانتری دارد، لکن با صرف نظر از قابل اثبات نبودن آن می توان سؤال اساسی درباره شکاف بين مراحل عنوان شده را مطرح کرد. برخی از فلاسفه مانند برگسون در سير تکاملی انديشه دينی قايل به جهش شده اند.(ارنست کاسيرر، فلسفه و فرهنگ، 145) اگرچه اين نظر مورد انتقاد عده ای چون کاسيرر(همان، 146) قرار گرفته است، لکن خود وی قادر به توجيه اين تحوّلات نشده و به صِرفِ بيان و توضيح تحوّل اکتفا نموده است، اختلافات و تفاوت مراحل را ذکر کرده است، مخصوصاً اختلاف اديان الهی با جادوگری، سحر و اساطير را می پذيرد و تأثير اين اديان در نجات و رهايی انسان از قيد اجبار و تعهّدات سخت تابوها و … را به خوبی می نماياند لکن از چگونگی تحوّل عقايد، مراسم و شعائر اديان مبتنی بر طبيعت پرستی ، جان پرستی، بت پرستی و شرک به اديان مبتنی بر توحيد هيج سخن نمی گويد و با مسامحه از آن می گذرد.(همان، 139-143)
مسلّماً اگر همچون اين فيلسوفان و دانشمندان علوم اجتماعی در صدد نفی منبع عظيم و پر فيض وحی باشيم و همه اديان را ساخته دست انسان بدانيم، همچنان در ميان تنوّع عظيم دينهای متعدّد سر در گُم می مانيم و مجبور می شويم به دلايل واهی و دور از واقع و غير قابل اثبات و فرضيه های خيالی تمسّک جوييم. دلايل بی شمار و غير قابل انکاری وجود ارد که اديان الهی مبتنی بر وحی است و منبع و مبدأ پيدايش آنها، اراده ذات باريتعال بر هدايت انسان است. در حالی که اديان مبتنی بر طبيعت پرستی و روح پرستی و شرک و … از فطرت مطلق گرا و خداجوی انسان منشاء می گيرد و همه ساخته تصوّرات انسان است. متأسفانه مدارک فرهنگ شناسان و جامعه شناسان برای شناخت دين الهی کافی نيست. شواهد و دلايل تاريخی برای شناخت اديان قبل از موسی عَلَيْهِ السَّلام کافی نيست و دانشمندن مذکور وحی را نيز از منابع شناخت خود حذف کرده اند، لذا در شناخت منشاء و چيستی دين الهی دچار اشکال می گردند و هنگاميکه سعی می کنند همه اديان را بدون توجّه به منشاء پيدايش آنها، تعريف کنند، نمی توانند و با مشکل روبرو می شوند. گيدنز در اين باره می گويد: “انواع اعتقادات و سازمانهای دينی آن قدر فراوان است که محقّقان رسيدن به يک تعريف عموماً پذيرفته شده از دين را بسيار دشوار يافته اند.” (آنتونی گيدنز، جامعه شناسی، 485) وی برای رفع اين مشکل به جای تفکيک اديان بشری از دين الهی سعی می کند وجه اشتراک همه اديان را پيدا کند، و در اوّلين اقدام تساوی دين با يکتاپرستی، شمول بر دستورالعملهای اخلاقی، تبيين جهان هستی و اعتقاد به امور فوق طبيعی را مورد خدشه قرار می دهد. سپس همه اديان مبتنی بر شرک و کفر و جان گرايی و شخصيّت گرايی را با دين الهی در يک مجموعه بررسی می کند، و دستورات الهی را نيز در ضمن شعائر و مراسم اديان ديگر تعريف می کند.(همان 485و486)
ما مسلمانان با وجود در اختيار داشتن قرآن کريم، که تنها منبع تحريف نشده فرامين و حقايق فرستاده شده از جانب خداست، قادريم بسياری از حقايق پنهان از حيطه دسترسی علم مبتنی بر تجربه و مشاهده را دريابيم. لذا چندان به فرضيه های اثبات نشده و واهی موجود نياز نداريم. اگرچه برای مقابله با هر گونه خرافه به نام علم، مجبوريم از مفادّ آنها مطّلع گرديم. البتّه مسلّماً طبق دستور دينمان در مقابل هر گونه سخن حقّ مبتنی بر دلايل محکم خاضع و فروتن هستيم.