سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

مؤلّفه های (1) فرهنگ اسلامی ناشی از ايمان به خدا

 

پرهيز از شرک:

نقل است که “شرک بزرگترين گناه کبيره است.” (کافي، 2/287/4) شرک ممکن است در عقيده و نظر باشد، در اين صورت فرد مشرک براي غير خداوند صفات و حقوقي را قايل مي­شود که مخصوص خداوند است. در واقع شرک در عقيده عبارتست از انحراف عقيده از حق. بريد عجلي مي­گويد: از امام محمّد باقر عَلَيْهِ السَّلام درباره ي کمترين چيزي که بنده به وسيله ي آن مشرک مي شود، سؤال کردم؛ فرمود: “هرکس درباره ي هسته اي بگويد سنگريزه است و درباره ي سنگريزه اي بگويد که آن هسته است سپس به آن معتقد شده دين خود قرار دهد.” (همان، 2/397/1) اين حديث شريف توصيف شرک در عقيده است. در بسياري از آيات الهي خالص کردن اعتقاد براي خداوند، با سلامت اعتقاد و مطابقت آن با فطرت انسان و فراموش نکردن حق خداوند برابر دانسته شده است. (لقمان/32- عنکبوت/11) شرک هاي ناشي از جهل نسبت به خداوند و مخلوقات و آفريده ها از اين نوع است که در قديم براي بت ها، ملائکه، اجرام سماوي و… حقوق و استعداد و توانائي هايي قايل مي شدند که مخصوص خداوند بود. امروز شرک در عقيده اگرچه به صورت هاي مختلف بروز و تجلّي دارد، لکن آشکارترين و مضرّترين آن در شکل اومانيسم جلوه گر است. شايد بتوان حديث زير را در مذموم بودن آن مورد استناد قرار داد، زيرا در آن به فردي اشاره مي شود که حقّ قانون گذاري که مخصوص خداوند است را براي خود دانسته است. ابوالعباس مي گويد: از امام صادق عَلَيْهِ السَّلام درباره ي کمترين چيزي که انسان به وسيله ي آن مشرک مي شود، پرسيدم؛ فرمود: “هرکس رأيي را بدعت گذارد خواه به سبب آن محبوب واقع شود يا مورد بغض قرار گيرد.” (کافي، 2/397/2)

شرک در عقيده به شرک در عبادت و طاعت مي انجامد. شرک در عبادت اينست که فرد کسي يا چيزي را غير از خداوند متعال بپرستد و نسبت به آن خاضع و خاشع گردد. قرآن کريم مشرکيني را که به پرستش بت ها مي پرداختند مورد سرزنش قرار داده مي فرمايد: “مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا اَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا اَنتُمْ وَ ٰابَاؤُكُم مّا اَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ اَمَرَ اَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون”‏ (يوسف/40)

شرک در طاعت عبارتست از پيروي و تبعيت از غير خداوند و عدم خلوص در اطاعت کردن از خداوند. امام صادق عَلَيْهِ السَّلام درباره ي آيه ي شريفه: “وَ ما يؤمِنُ اَکثَرُهُم بِاللّهِ إلّا وَ هُم مُشرِکونَ” فرمود: “شرکِ طاعت است و شرکِ عبادت نيست” (کافي، 2/397/4) و در حديث ديگر فرمود: “شيطان را ندانسته پيروي کند و مشرک شود.” (همان، 2/397/3) از آنجا که اين نوع از شرک از عدم پذيرش ولايت تشريعي خداوند ناشي مي شود و ولايت پيامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و ائمه ي اطهار عَلَيْهِمُ السَّلام در امتداد ولايت تشريعي خداوند و به اذن اوست، (نساء/64) عدم اطاعت از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام نيز در زمره ي اين نوع از شرک محسوب مي شود. مهم ترين شاهد قرآني اين موضوع آيه ي 65 سوره ي نساء است که ايمان مسلمين را به اطاعت بي چون و چرا و بدون ناراحتي و غلق از رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مشروط مي کند. بنابراين ممکن است افرادي از مسلمين تمام عبادات خود را انجام دهند و به علّت سرپيچي از فرامين پيامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يا اولي الامر بر حقّ زمان مشرک شوند چنان که امام صادق عَلَيْهِ السَّلام در اين باره فرمود: “مردم امر شده اند به اينکه ما را بشناسند، به ما مراجعه کنند و تسليم و مطيع اوامر ما باشند، سپس فرمود: و اگرچه روزه بگيرند و نماز بخوانند و شهادت دهند که خدايي جز خداي يگانه نيست امّا نزد خود قرار گذارند که به ما مراجعه نکنند به همان سبب مشرک مي شوند.” (کافي، 2/398/5) مؤلّفه هاي اطاعت از خداوند، اطاعت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و اطاعت از ائمه اطهار عَلَيْهِمُ السَّلام و شاخص هاي فرهنگي مربوط به آن در جاي خود مورد بررسي قرار خواهند گرفت.

گاهي عدم اطاعت از خداوند يا از رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يا ائمّه معصومين عَلَيْهِمُ السَّلام به سبب استکبار است. استکبار نوعي از شرک است و در آن مشرک خود را بزرگ تر از آن چه حق اوست، محسوب مي دارد. اين نوع از شرک در زمان ما معمول تر از گونه هاي ديگر شرک است و سبب اصلي آن جهل نسبت به خداوند و جهل نسبت به انسان است و به علّت اهمّيت آن به طور مبسوط ذيل موضوع “پرهيز از استکبار” مورد بررسي قرار مي گيرد.

پرهيز از استکبار:

“کبر” ضد “تواضع” است. و در موارد متعدّدي از قرآن کريم مذموم و نکوهش شده است. (غافر/35) در برخي از آيات شريفه مستکبرين را فاقد ايمان به خدا و روز جزا معرفي مي­کند. از جمله مي توان به آيات ذيل استناد کرد که مي­فرمايد: “إِلَهُكمُ‏ْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْاَخِرَةِ قُلُوبهُُم مُّنكِرَةٌ وَ هُم مُّسْتَكْبرُِونَ(نحل/22) لَا جَرَمَ اَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لَا يحُِبُّ الْمُسْتَكْبرِِينَ (نحل/23) در تعريف کبر گفته شده است که آن عبارتست از اينکه شخص خود را در مورد يا مواردي از ديگران بالاتر بداند. (محجة البيضاء، 6/228) تفاوت کبر و عجب در همين تعريف گنجانده شده است و آن اينست که در کبر حتماً فرد ديگري (متکبّراً عليه) وجود دارد که شخص متکبّر خود را از او بالاتر مي­داند. امّا در عجب که عبارتست از خودپسندي، بودن شخص ديگري غير از فرد مغرور و خودپسند ضرورتي ندارد. (همان) “کبر” صفتي است که بر نفس عارض مي شود و آثار ظاهري آن در اعمال فرد متکبّر مشاهده مي شود.

“کبر” بر حسب آن که “متکبّراً عليه” (کسي که متکبر خود را از او برتر مي داند) چه کسي باشد، شدّت و ضعف مي يابد. از اين لحاظ “کبر” را به سه دسته تقسيم کرده اند: (همان،6/231)

اول: تکبّر بر خداوند متعال: که بدترين و ناپسندترين نوع تکبّر است و انگيزه اي جز جهل مطلق و طغيان و سرکشي ندارد. مانند تکبّر نمرود و فرعون. از ويژگي هاي اين متکبّرين اين است که از عبادت پروردگار سرباز زده سرکشي مي کنند. در قرآن کريم در اين باره مي فرمايد: لَنْ يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ اَن يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلَئكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَن يَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يَسْتَكْبرِْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعًا(نساء/172) فَاَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ اُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُم مِن فَضْلِهِ وَ اَمَّا الَّذِينَ اسْتَنكَفُوا وَ اسْتَكْبرَُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا اَلِيمًا وَ لَا يَجِدُونَ لَهُم مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لَا نَصِيرًا (نساء/173)

دوم: تکبّر بر پيامبران خدا: اين نوع از تکبّر به اين سبب است که شخص خودش را عزيز و برتر از اين مي داند که مطيع بشري شود که مانند ساير مردم است. اين فکر در ستمگران جاهل به تکبّر بدل مي شود و آنان را از اطاعت منع مي کند به سبب اينکه مطيع حق نيستند. خداوند در قرآن کريم درباره ي اين نوع از تکبّر متکبّرين مي فرمايد: ثُمَّ اَرْسَلْنَا مُوسیَ‏ وَ اَخَاهُ هَارُونَ بَِايَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِينٍ(مؤمنون/45) إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كاَنُوا قَوْمًا عَالِينَ(مؤمنون/46) فَقَالُوا اَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ (مؤمنون/47) و درباره ي اقوام نوح عاد و ثمود مي فرمايد: پيامبرانشان گفتند: آيا در خدا – آن آفريننده ي آسمان ها و زمين شکّي هست؟ شما را فرا مي خواند تا گناهانتان را بيامرزد و تا مدّتي معيّن عذاب شما را به تأخير مي اندازد. گفتند: شما جز مردماني همانند ما نيستند [إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا]… (ابراهيم/10) قرآن کريم درباره ي اين تفکّر متکبّرين مشرک مي فرمايد: وَ مَا اَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأكُلُُونَ الطَّعَامَ وَ يَمْشُونَ فىِ الْاَسْوَاقِ وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً اَ تَصْبرُِونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا (فرقان/20) و اعتراض کفّار را به بشر بودن انبيا به سبب بي اعتقادي به روز حساب و استکبار نفس و سرکشي ايشان مي داند و مي فرمايد: وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لَا اُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَئِكَةُ اَوْ نَرَی‏ رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُواْ فىِ اَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوّاً كَبِيرًا(فرقان/21) اين نوع از کبر نزديک به تکبّر بر خداوند متعال است وليکن تکبّر در پذيرفتن امر خداوند و تواضع نسبت به رسول اوست. (محجة البيضاء،6/233)

سوم: تکبّر بر بندگان خدا: اين نوع از تکبّر عبارت است از اين که شخص خود را بزرگ بشمارد و ديگران را تحقير کند و خود را از اطاعت ايشان بازدارد و نسبت به آنها برتري جويد و ايشان را کوچک بشمارد و از برابري با ايشان بپرهيزد. اين نوع از تکبّر اگرچه از دو نوع ديگر پايين تر است اما از دو جهت شديد و مذموم است:

يکي اين که کبر و عزّت و بزرگي و علو تنها شايسته خداوند قادر متعال است و هر بنده اي که تکبّر ورزد در صفتي که شايسته ي آن نيست با خداوند کشمکش دارد. (محجة البيضاء، 6/234) از اين رو امام باقر عَلَيْهِ السَّلام مي فرمايد: الْعِزُّ رِدَاءُ اللَّهِ وَ الْكِبْرُ إِزَارُهُ فَمَنْ تَنَاوَلَ شَيْئاً مِنْهُ اَكَبَّهُ اللَّهُ فِي جَهَنَّمَ. (کافي،2/309/3) و در روايت ديگر از ايشان نقل شده که فرمود: الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ وَ الْمُتَكَبِّرُ يُنَازِعُ اللَّهَ رِدَاءَهُ. (همان، 2/309/4)

ديگر آن که کسي که به واسطه ي صفت رذيله ي کبر خود را بزرگ بشمارد کسي است که به مخالفت با اوامر خداوند متعال خوانده مي شود. زيرا شخص متکبّر هرگاه سخن حقّي را از يکي از بندگان خداوند بشنود از پذيرفتن آن خودداري مي کند و نسبت به آن حق استکبار مي ورزد و اين از جمله اخلاق کافرين و منافقين است. (محجة البيضاء، 6/234) موارد تکبّر بر بندگان خدا ممکن است يکي از صفات ذيل باشد:

1- علم و دانش 2- عمل و عبادت 3- نسب و نژاد 4- جمال و زيبايي 5- مال و دارايي 6- قدرت و توانايي و زور بازو 7- داشتن پيروان و ياران و شاگردان و غلامان و فاميل و خويشان (همان، 6/235)

در منابع اسلامي به راه هاي از بين بردن و رفع تکبّر نيز اشاره شده است. مهم ترين راه علاج تکبّر، از بين بردن اسباب و انگيزه هاي تکبّر است. مهم ترين انگيزه هاي “تکبّر”، “عجب، حسد، کينه و ريا” است که به پرهيز از آن سفارش شده است. (همان، 6/245) در ذمّ تکبّر روايات بسياري نقل شده است. از جمله اين که پيامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: “بزرگترين تکبّر خوار شمردن مخلوق و سبک شمردن حقّ است. راوي گويد عرض کردم خوار شمردن مخلوق و سبک شمردن حقّ چيست؟ فرمود: در برابر حق ناداني کند و به اهل حق طعنه زند…” (کافي، 2/310/9) امام صادق عَلَيْهِ السَّلام در روايتي منشأ اصلي تکبّر را ذلّت و خواري نفس دانسته مي فرمايد: “هيچ کس لاف بزرگي نزند مگر به سبب ذلّتي که در خود مي بيند.” و در حديث ديگري فرمود: “شخص تکبّر و گردن کشي نکند، مگر به سبب ذلّتي که در خود احساس مي کند.” (همان، 2/312/17)

برخي از آثار تکبّر در اعمال ظاهري و سيماي شخص متکبّر قابل مشاهده است. از جمله اين که فرد متکبّر قابل مشاهده است. از جمله اين که فرد متکبّر سر و گردن خود را متکبّرانه به چپ و راست مي گرداند و نگاهش سرشار از تحقير ديگران است. تکبّر در راه رفتن، نشستن و برخواستن، سخن گفتن و حرکات و سکناتش آشکار است. حضرت علي عَلَيْهِ السَّلام فرمود: هرکس مي خواهد به فردي از اهل آتش نگاه کند به شخصي نگاه کند که نشسته است و اطرافيانش ايستاده اند. (محجة البيضاء، 6/247) از ديگر نشانه هاي تکبّر فرد اين که همراهان او پشت سرش حرکت مي کنند. نقل شده است که “رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در برخي از اوقات با اصحاب راه مي رفتند و به ايشان امر مي فرمودند که جلوتر بروند و خود پشت سر ايشان حرکت مي کرد.” (همان، 6/247) ديگر آن که فرد متکبّر به ملاقات کسي نمي رود اگرچه با ملاقات او، از نظر ديني، خيري به ديگري برسد، و اين ضدّ تواضع است. و آثار ديگري که در رفتار فرد متکبّر با ديگران، نوع لباس پوشيدن و استفاده از زينت آلات و… مشاهده مي شود. (همان،6/249-247) کبر يک طرف ناپسند از خُلق نفس است که به افراط کشيده شده است و طرف تفريط آن خواري و حقارت و مذلّت است، حدّ وسط اين دو طرف مذموم، تواضع است که صفتي محمود و پسنديده است. (همان، 6/271)

 

ادامه دارد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من