سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

الفاظ خطبه 6 معنی فارسی

«اُشِيرَ» = ماضی مجهول، باب افعال، از ريشه شور (اجوف واوی)«اَشارَ إشارَةً اِلَيْهِ: آن را نشان داد. – عَلَيهِ بِکَذا = او را به انجام دادن کاري پند داد.» اشاره شد. – پند داده شد.

«اَلَّا» = اَن + لا نفی

«يَتْبَعَ» = فعل مضارع منصوب، از ريشه تبع، «تَبِعَ -َ تَبَعاً و تَباعَةً هـ : پشت سر او راه رفت. – فرمانبردار او شد.» دنبال … می رود، پی می گيرد.

«طَلْحَة» = طلحه پسر عبيدالله، (متوفّی 36 هجری، 656 ميلادی)، از ثروتمندان قريش، صحابی پيامبر که در جنگ جمل در مقابل حضرت علی عليه السّلام جنگيد و کشته شد.

«زُبَيْر» = پسر عوام، (متوفّی 36 هجری، 656 ميلادی)، قريشی اسدی، صحابی پيامبر که از نوجوانی اسلام آورد، و به حبشه و سپس مدينه هجرت کرد. همراه با طلحه در جنگ جمل در مقابل حضرت علی عليه السّلام جنگيد. ولی از کارزار کناره گرفت و سر به بيابان گذاشت.

«يُرْصِدَ» = مضارع منصوب باب اِفْعَال، از ريشه رصد، «رَصَدَ -ُ رَصْداً هـ : آن را چشم داشت به آن چشم دوخت – در کمين او نشست.» «اَرصَدَ يُرْصِدُ إرصاداً لَهُ خَيراً او شرّاً = او را به خير يا شرّ پاداش داد. – لَهُ شَيئاً = آن چيز را براي او آماده ساخت.» فراهم می کند، آماده می سازد.

«قِتَاَل» = مصدر باب اِفْعال از ريشه قتل، «قَاتَلَ مُقاتَلَةً و قِتَالاً : جنگ کرد.» ، جنگيدن، جنگ.

«اَكُونُ» = فعل مضارع ثلاثی مجرّد، متکلّم وحده، از ريشه کون (اجوف واوی)، می باشم.

«ضَبُع» = کفتار [مؤنث است و به مذکّر ومؤنث هر دو اطلاق مي شود.]. ج: ِضبَاع واَضْبُع وضُبُوعَة وضُبْع.

«تَنَامُ» = فعل مضارع، مفرد مؤنّث غايب يا مفرد مذکّر مخاطب، ثلاثی مجرّد از ريشه نوم (اجوف واوی) ، «نَامَ يَنَامُ نَوْماً و نِيَاماً: خوابيد» ، می خوابم.

«طُول» = مصدر، ثلاثی مجرّد از ريشه طول (اجوف واوی) «طَالَ -ُ طُولاً : دراز شد، نقيض «قَصُرَ: کوتاه شد» است.» و – طول. درازي. مقابل عرض.

«لَدْم» = مصـ ثلاثی مجرّد از ريشه لدم، «لَدَمَ -ِ لَدْماً هـ : آن را با چيزی سنگين چنان زد که آوازش شنيده شد» و – آواز چيزي که بر زمين افتد.

«يَصِلَ» = فعل مضارع منصوب، از ريشه وصل (مثال واوی) «وَصَلَ يَصِلُ وُصُولاً و وُصْلَةً و صِلَةً الي المکانِ اَو الامرِ: به آن مکان ياآن کار رسيد.» ، می رسد.

«طَالِب» = اسم فاعل، ثلاثی مجرّد، از ريشه طلب، «طَلَبَ -ُ طَلَباً الشَّیءَ: آن چيز را درخواست کرد و گرفت» ، خواهان، وـ : دانشجو. ج : طَلَبَة وطُلاّب وطُلَّب

«يَخْتِل» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه ختل، «خَتَلَ -ِِ خَتلاً ﻫ = او را فريفت. – الصَّيدَ = براي شکار پنهان شد.» ، می فريبد.

«رَاصِد» = اسم فاعل، ثلاثی مجرّد از ريشه رصد، «رَصَدَ -ُ رَصْداً هـ : آن را چشم داشت به آن چشم دوخت – در کمين او نشست.» ، ديده بان، نگهبان، شير بيشه 

«اَضْرِبُ» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد، متکلّم وحده از ريشه ضرب، «ضَرَبَ -ِ ضَرْباً : زد.»، می زنم.

«مُقْبِل» = اسم فاعل، باب اِفْعال از ريشه قبل، «اَقبلَ اِقبالاً اِليهِ = نزد وي آمد . – عَلَيهِ = به آن روي آورد.» ، روی آورنده

«مُدْبِر» = اسم فاعل، باب اِفْعال از ريشه دبر، «اَدْبَرَ إدْباراً ﻫ : او را پشت و پس خود افکند. – عَنه: از او روي گردان و دور شد.» ، روی گردان

«سَامِع» = اسم فاعل، ثلاثی مجرّد از ريشه سمع، «سَمِعَ -َ سَمْعاً : شنيد.» ، شنونده

«مُطِيع» = اسم فاعل، باب اِفْعال از ريشه طوع (اجوف واوی)، «طَاعَ -َ-ُ طَوْعاً و -ِ طيعاً : نرم خوی و فرمانبردار شد.» ، «أطاعَ إطاعَةً ﻫ : از وي فرمانبرداري کرد. – الرَّجُلُ : آن مرد فروتن و فرمانبردار شد.» ، فرمانبردار

«عَاصِي» = اسم فاعل، ثلاثي مجرد، از ريشه عصی (ناقص يايی)، «عَصَی -ِ عَصْياً و مَعْصيَةً هـ : از فرمان او سرپيچی کرد.» ، نافرمان، سرکش، ياغی ، ج : عُصاة

«مُرِيب» = اسم فاعل، باب اِفْعال، از ريشه ريب (اجوف يايی) ، «رَابَ -ِ رَيْباً هـ : او را به شک و گمان افکند.» ، «اَرَابَ إرابَةً ﻫ : او را به گمان افکند. ـ ﻫ : او را صاحب شک و تهمت گردانيد. ـ ﻫ : او را ناآرام ساخت. –  الرجلُ أو الامرُ: آن مرد يا آن کار شک دار شد.» ، شکّاک

«اَبَداً» = ظرف زمان براي تأکيد مستقبل است چه در نفي چه در اثبات. در نفي ماضي مقابل قطُّ قرار مي گيرد مانند «مَا فَعَلْتُهُ قَطُّ وَ لَنْ اَفْعَلَهُ اَبداً : هرگز چنين نكرده ام و هيچگاه نخواهم كرد». و در اثبات مانند «اَفْعَلُهُ اَبَداً : همواره چنين مي كنم».

«يَأتِيَ» = فعل مضارع منصوب، از ريشه أتی، «اَتَي -ِ  اَتْياً و اَتِيّاً و إتْياناً و إتْيانَةً ومأتاةً [لازم ومتعدّي] : آمد و حاضر شد. – عَلَيهِ : بر آن گذشت.» ، می آيد، می گذرد، فرا می رسد.

«مَازِلْتُ» = «مَا + زِلْتُ» زِلْتُ : ماضی متکلّم وحده از ريشه زيل (اجوف يايی) زَالَ-ِ زَيْلا ً ﻫ عن مکانه: او را از جاي خود دور گردانيد. «مَازَالً : از افعال ناقصه است که مبتدا را مرفوع و خبر را منصوب می کند و به معنی همواره و پيوسته است.» ، همواره من

«مَدْفُوع» = اسم مفعول، ثلاثی مجرّد از ريشه دفع، «دَفَعَ -َ دَفْعاً الشَّيءَ : آن چيز را به سختي راند و دور کرد» ، دور شده

«مُسْتَأْثَر» = اسم مفعول، باب استفعال، از ريشه أثر (مهموز الفاء)، « اِسْتَأثَرَ اِستِْئثاراً بِالْاَمْرِ = درآن کار استبداد و تک روي کرد. – بِهِ عَلي سِواهُ = آن را ويژه ي خود گردانيد.» ، اختصاص يافته، به زور گرفته شده.

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من