سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

جدول صرف، معني و نحو الفاظ آيات 6 تا 16 سوره بقره _ صفحه ي 3

تصحيح شده توسط مدير سايت

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴿6﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

إِنَّ

حرف مشبّهة بالفعل، مبني برفتح

همانا

عامل

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

کساني که

اسم إنَّ ، محلاً منصوب

كَفَرُوا

فعل ماضي، جمع مذکّر غايب، ريشه کفر، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر ضمّ و معلوم

کفر ورزيدند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله «كفروا …» صله الّذينَ محلّي از اعراب ندارد.

سَوَاءٌ

اسم، مصدر، نکره، معرب

يکسان، همتا

خبر مقدّم و مرفوع

جمله «سَواءٌ عَلَيْهِم …»  محلّی از اعراب ندارد جمله معترضه

 

 

 

 

 

 

عَلَي

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

 

جار و مجرور متعلّق به سَواءٌ

هِمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

محلّاً مجرور

ءَ

حرف استفهام مصدري براي تسويه، مبني بر فتح

آيا

غير عامل

مصدر مؤوّل از همزه و فعل محلّاً مرفوع مبتداي مؤخّر يعني «سواء عليهم إنذارك لهم أم عدم إنذارك»

أَنذَرْتَ

فعل ماضي، مفرد مذکّر مخاطب، ريشه نذر، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر سکون، متعدّي و معلوم

ترساندي

فعل ، ضمير بارز تَ محلّاً مرفوع فاعل

جمله صله موصول حرفي (أ) محلّي از اعراب ندارد.

هُمْ

اسم، ضمير متّصل نصبي، جمع مذکر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مفعول به  محلّاً منصوب

أَمْ

حرف عطف معادل همزه تسويه، مبني بر سکون

يا

لَمْ

حرف نفي، جزم و قلب، مبني بر سکون

نترساندي

فعل جحد، ضمير  مستتر اَنتَ فاعل

 

تُنذِرْ

فعل مضارع، مفرد مذکّر مخاطب، ريشه نذر، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب إفعال، معرب و مجزوم، متعدّي و معلوم

هُمْ

اسم، ضمير متّصل نصبي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مفعول به ، محلّاً منصوب

لَا

حرف نفي، مبني بر سکون، غير عامل

ايمان  

 نمي

 آورند

فعل نفي ، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

 

خبر إنَّ و محلّاً مرفوع

يُؤْمِنُونَ

فعل مضارع، جمع مذکّر غايب، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء، ثلاثي مزيد باب إفعال، متعدّي، معرب و معلوم

همانا کسانی که کفر ورزيدند، برايشان ترساندن و نترساندنشان يکسان است، ايمان نمی آورند.﴿6﴾

 

خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ  وَ عَلىَ اَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ  وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴿7﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

 

خَتَمَ

فعل ماضي، مفرد مذکّر غايب، ريشه ختم، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعِلُ وفَعَلَ يَفْعُلُ، مبني بر فتح و معلوم

 

مُهر نهاد

 

فعل

اللَّهُ

لفظ جلاله، معرب و معرفه

خداوند

فاعل، مرفوع  به ضمّه ظاهري

عَلیَ‏

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جار و مجرور متعلّق به خَتَمَ

قُلُوبِ

اسم، جمع مکسّر قَلب، مصدر، معرب، معرفه به اضافه (مضاف)

دلها،

قلب ها

مجرور به کسره  ظاهري

هِمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مضافٌ اليه، محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

عَلیَ‏

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جار و مجرور متعلّق به خَتَمَ

سَمْعِ

اسم، مصدر، نکره، معرفه به اضافه (مضاف)

گوش، شنيدن

مجرور  به کسره ظاهري

همْ 

اسم، ضمير متّصل جرّی، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مضافٌ اليه، محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

عَلیَ

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر مقدّم

اَبْصَارِ

اسم، جمع مکسّر بَصَر، مصدر، نکره، معرفه به اضافه

چشم ها، ديدن

مجرور به کسره ظاهري، مضاف

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّی، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مضافٌ اليه و محلّاً مجرور

غِشَاوَةٌ

اسم، مفرد مؤنّث، نکره، معرب، جامد

پرده، پوشش

مبتداي مؤخّر، مرفوع به تنوين رفع ظاهري

  وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

لَ

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر مقدّم

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

محلّاً مجرور

عَذَابٌ

اسم، مفرد مذکّر، نکره، معرب

شکنجه، عذاب

مبتداي مؤخّر و مرفوع به ضمّه ظاهري

عَظِيمٌ

اسم مصدر، مفرد مذکّر، نکره، معرب، مشتق، صفت مشبهه

بسيار بزرگ

صفت عَذابٌ، تابع و مرفوع به تنوين ظاهري

خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر چشمانشان پرده‏ای است، و برايشان عذاب بسيار بزرگی است.﴿7﴾ 

 

وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ﴿8﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

وَ

حرف عطف يا استيناف، مبني بر فتح

و

مِنْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر مقدّم

النَّاسِ

اسم جمع، معرفه به ال، معرب

مردم

مجرور به کسره ظاهري

مَنْ

اسم موصول مشترک، براي عاقل، معرفه و مبني بر سکون

کسي که

مبتداي مؤخّر و محلّاً مرفوع

يَقُولُ

فعل مضارع، مفرد مذّکر غايب، ريشه قول، معتل و اجوف واوي، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفعُلُ، اعلال به سکون، معرب و معلوم

مي گويد

فعل، ضمير مستتر هُوَ محلّاً مرفوع فاعل

جمله «يقول …» صله مَنْ و محلّي از اعراب ندارد.

ءَامَنَّا

فعل ماضي، متکلّم مع الغير، ريشه أمن، صحيح و مهموزالفاء، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر سکون، متعدّي و معلوم

ايمان آورديم

فعل، ضمير بارز نَا محلّاً مرفوع فاعل

جمله «آمنّا باللّه…» محلّاً منصوب مفعولٌ به.

بِ

حرف جرّ، مبني بر سکون

به

جارّ

جار

و مجرور متعلّق به آمَنّا

اللَّهِ

لفظ جلاله، معرفه، معرب

خداوند

مجرور به کسره ظاهري

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

بِ

حرف جرّ، مبني بر سکون

به

جارّ

جار و مجرور متعلّق به آمَنّا

الْيَوْمِ

اسم، معرفه به ال، معرب، مفرد

روز

مجرور به کسره ظاهري

الاَْخِرِ

اسم، مفرد مذکّر، معرفه به ال، معرب

آخر، پسين

صفت اليوم، تابع و مجرور به کسره ظاهري

وَ

حرف، واو حاليه، مبني بر فتح

و

مَا

حرف نفي شبيه به ليس، مبني بر سکون

نه، نيستند

جمله «ما هم بمؤمنين …» حال و محلّاً منصوب

 

هُمْ

اسم، ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

اسم ما و محلّاً مرفوع

بِ

حرف جرّ، مبني بر سکون

به

زائد

مُؤْمِنِينَ

اسم، جمع مذكّر، مشتق (اسم فاعل ثلاثي مزيد باب افعال)، معرب، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء

ايمان آورندگان مؤمنين

لفظاً مجرور با ياء، خبر مَا محلّاً منصوب

و بعضی از مردم مى‏گويند  به خدا و روز قيامت ايمان آورديم، حال آنكه ايمان نياورده‏اند.﴿8﴾

 

يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ﴿9﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

يخَُادِعُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، ريشه خدع، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب مفاعلة، معلوم، متعدّي و معرب

فريب

 مي دهند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله  محلّاً منصوب حال از فاعل يَقُولُ

اللَّهَ

اسم، لفظ جلاله، معرفه و معرب

خداوند

مفعولٌ به،  منصوب با فتحه  ظاهري

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

کساني که

معطوف بر اللهَ، تابع،   محلّاً منصوب

ءَامَنُوا

فعل ماضي، جمع مذکّر غايب، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء، تخفيف همزه، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر ضمّ، متعدّي و معلوم

ايمان آوردند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلّاً مرفوع

صله اَلَّذِينَ محلّي از اعراب ندارد.

وَ

حرف، مبني بر فتح، حاليه

و

مَا

حرف نفي، مبني بر سکون

نه، جمله بعد را نفی می کند

نافيه، ، غير عامل

جمله «ما يخدعون …» محلّاً منصوب حال از فاعل يخادعون.

 

يَخْدَعُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، ريشه خدع، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعَلُ، معلوم، متعدّي ، معرب

نيرنگ مي زنند

مرفوع و علامت رفع ثبوت نون، واو محلّاً مرفوع فاعل

إِلَّا

ادات حصر، مبني بر سکون

مگر، جز

اَنْفُسَ

اسم، جمع مکسّر نفس، معرب، معرفه به اضافه، جامد

جان ها

مفعولٌ به، منصوب به فتحه ظاهري

 

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّی، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

 

مضافٌ اِلَيْه، محلّاً مجرور

وَ

حرف ، واو حاليه، مبني بر فتح

و

مَا

حرف نفي، مبني بر سکون، غير عامل

نه، جمله بعد را نفی می کند

نافيه، ، غير عامل

جمله «ما يشعرون …» محلّاً منصوب حال از فاعل يخدعون

يَشْعُرُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، از ريشه شعر، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعُلُ، معلوم، متعدّي و معرب، مرفوع، نشانه رفع ثبوت نون

 

می فهمند

 

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

آنها به خدا و مؤمنان نيرنگ می زنند و جز به خودشان نيرنگ نمی زنند در حاليکه نمی دانند.﴿9﴾

 

فىِ قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ  بِمَا كاَنُواْ يَكْذِبُونَ﴿10﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

فىِ

حرف جرّ، مبني بر سكون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر مقدّم

 

جمله استينافيه

يا تعليليّه محلّی از اِعراب ندارد.

قُلُوبِ

اسم، جمع مكسّر قَلْب، معرفه به اضافه، معرب

دلها

مجرور به کسره ظاهري، مضاف

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذّکر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مضافٌ اِلَيْه، محلّاً مجرور

مَرَضٌ

اسم، مصدر سماعي، نكره، معرب

بيماري

مبتداي مؤخّر و مرفوع به تنوين رفع ظاهري

فَ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس

زَادَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه زيد، معتل و اجوف يايي، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفْعِلُ، متعدّي، مبني بر فتح و معلوم

افزود

فعل ، عامل

 

جمله عطف به جمله استينافيه

يا تعليليّه محلّی از اِعراب ندارد.

هُمُ

اسم، ضمير متّصل نصبي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مفعولٌ به و محلّاً منصوب

اللَّهُ

اسم، لفظ جلاله، معرب و معرفه

خداوند

فاعل و مرفوع به ضمّه ظاهري

مَرَضًا

اسم، مصدر سماعي، نكره، معرب

بيماري

مفعولٌ به، منصوب به تنوين نصب ظاهري

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

لَ

حرف جرّ، مبني بر فتح

براي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر مقدّم

 

جمله عطف به جمله استينافيه

يا تعليليّه محلّی از اِعراب ندارد.

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

محلّاً مجرور

عَذَابٌ

اسم، مفرد مذکّر، نکره، معرب

شکنجه،

عذاب

مبتداي مؤخّر، مرفوع به تنوين رفع ظاهري

اَلِيمٌ

اسم مصدر، مفرد مذکّر، نکره، معرب، مشتق، صفت مشبهه

دردناك

صفت عَذابٌ، تابع و مرفوع به تنوين رفع ظاهری

بِ

حرف جرّ، سببيّه، مبني بر فتح

به دليل

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف صفت دوّم برای عذابٌ

 

مَا

مَا ممکن است موصول اسمی باشد.

آنچه

محلّاً مجرور

حرف مصدري، مبني بر سكون، مَا بعد خود را تأويل به مصدر می برد.

دروغگو بودن

 

 

 

 

 

مصدر مؤوّل محلّاً مجرور

 

ضمير بارز واو محلّاً مرفوع اسم كان

كاَنُوا

فعل ماضي، از افعال ناقصه، جمع مذكّر غايب، ريشه ك و ن، معتل و اجوف واوي، اعلال به قلب، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفْعُلُ، لازم و مبني

جمله «كَانُوا يَکْذِبُونَ» محلّي از اعراب ندارد صله ما.

 

جمله«يكذبون» محلّاً منصوب خبر كانوا

يَكْذِبُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، ريشه كذب، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفْعِلُ، معرب و معلوم

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

در دلهايشان بيمارى است پس خداوند بر بيماريشان بيفزود و به سبب دروغگو بودن، برايشان عذابى دردناك است.﴿10﴾

 

وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُونَ﴿11﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

إِذَا

ظرف زمان، متضمّن معني شرط، غير جازم، مبني بر سكون

زمانيكه

ظرف زمان، محلّاً منصوب متعلّق به جواب قالوا

قِيلَ

فعل ماضي مجهول، مفرد مذكّر غايب، ريشه قول، معتل (اجوف واوي)، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفعُلُ، مبني بر فتح

گفته شد

فعل مجهول، ضمير مستتر هو محلّاً مرفوع نايب فاعل

 

 

 

جمله «قيل…» محلّاً مجرور مضافٌ إلَيْه.

 

لَ

حرف جرّ، مبني بر فتح

براي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به قيلَ

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

محلّاً مجرور

لَا

حرف نهي، مبني بر سكون، عامل

فساد نكنيد

فعل نهي مجزوم، ضمير بارز واو فاعل

جمله «لا تفسدوا …» محلّاً مرفوع نائب فاعل.

 

تُفْسِدُوا

فعل مضارع مجزوم (نشانه جزم حذف نون)، جمع مذکّر مخاطب، ريشه فسد، صحيح و سالم، ثلاثي مزيد باب إفعال، معرب

فىِ

حرف جرّ، مبني بر سكون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به  لاتُفسِدوا

الْأَرْضِ

اسم، مفرد مؤنّث، معرفه به ال، معرب، غير مصدر و جامد

زمين

مجرور به کسره ظاهري

قَالُوا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه قول، معتل و اجوف واوي، اعلال به قلب، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني، معلوم

گفتند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله «قالوا …» محلّي از اعراب ندارد جواب شرط غير جازم.

إِنَّمَا

حرف (كافّه و مكفوفه)، مبني بر سكون

همانا فقط

 غير عامل

جمله «اِنَّمَا نحن مصلحون» محلّاً منصوب مفعولٌ به (مقول قَالُوا).

 

نحَْنُ

اسم، ضمير منفصل رفعي، متكلّم مع الغير، معرفه و مبني بر ضمّ

ما

مبتدا و محلّاً مرفوع

مُصْلِحُونَ

اسم، جمع مذكّر سالم، مشتق (اسم فاعل ثلاثي مزيد باب اِفعال)، معرب، ريشه صلح، صحيح و سالم

اصلاح كنندگان

خبر و مرفوع علامت رفع واو

و زمانی كه به آنها گفته شود كه در زمين فساد نكنيد، مى‏گويند: ما اصلاح كنندگانيم.﴿11﴾

 

أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَاكِن لَّا يَشْعُرُونَ﴿12﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

أَلا

حرف تنبيه، مبني بر سكون

آگاه باشيد

إِنَّ

حرف، مشبّهةٌ بالفعل براي تأكيد، مبني بر فتح

همانا

عامل

هُمْ

اسم، ضمير، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

اسم إنّ محلّاً منصوب

هُم

اسم، ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مبتدا محلّاً مرفوع،

يا ضمير فصل محّلی از اعراب ندارد.

جمله هُمُ الْمُفْسِدُون محلّاً مرفوع خبر إنّ.

 

الْمُفْسِدُونَ

اسم، جمع مذكّرسالم، مشتق، اسم فاعل ثلاثي مزيد باب اِفعال، معرب، ريشه فسد، صحيح و سالم

فساد كنندگان

خبر و مرفوع نشانه رفع واو، يا خبر إنّ و محلّاً مرفوع با واو

وَ

حرف عطف يا حاليه، مبني بر فتح

و

لكِنْ

حرف استدراك، مبني بر سكون

ليكن، امّا

لا

حرف نفي، مبني بر سکون، غير عامل

نمي فهمند

فعل نفي مرفوع و نشانه رفع ثبوت نون و ضمير واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله «لَا يَشْعُرُونَ» محلّاً منصوب حال از ضمير موجود در (المفسدون)

يَشْعُرُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، ريشه شعر، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعُلُ، معلوم، متعدّي و معرب

آگاه باشيد كه ايشان خود فسادكنندگانند و ليكن نمى‏دانند.﴿12﴾

 

 وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُوا كَمَا ءَامَنَ النَّاسُ قَالُوا أَ نُؤْمِنُ كَمَا ءَامَنَ السُّفَهَاءُ  أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَ لَاكِن لَا يَعْلَمُونَ﴿13﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

إِذا

ظرف زمان، متضمّن معني شرط، مبني بر سكون

زمانيكه

ظرف زمان و محلّاً منصوب متعلّق به جواب قَالُوا

 

قِيلَ

فعل ماضي مجهول، مفرد مذكّر غايب، ريشه قول، معتل و اجوف واوي، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر فتح

 

گفته شد

فعل مجهول، ضمير مستتر هو محلّاً مرفوع نايب فاعل

جمله «قيل…» محلّاً مجرور مضافٌ إليه

لَ

حرف جرّ، مبني بر فتح

براي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به قيلَ

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

محلّاً مجرور

 

آمِنُوا

فعل امر، جمع مذكّر مخاطب، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء، تخفيف همزه، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر ضمّ، متعدّي و معلوم

 

ايمان آوريد

 

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

 

جمله «آمنوا …» محلّاً مرفوع نائب فاعل.

كَ

حرف جرّ، مبني بر فتح

مانند

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف مفعول مطلق

مَا

موصول حرفی، مبني بر سكون

 

ايمان آوردن

ما مصدری

مصدر مؤوّل محلّاً مجرور به حرف جرّ کَ

 

آمَنَ

فعل ماضي، مفرد مذكّر غايب، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء، تخفيف همزه، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر فتح، متعدّي و معلوم

 

ايمان آورد

 

فعل

النَّاسُ

اسم جمع، معرفه به ال، معرب

مردم

فاعل و مرفوع به ضمّه ظاهري

 

قّالُوا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه قول، معتل و اجوف واوي، اعلال به قلب، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني، معلوم

 

گفتند

فعل و فاعل آن ضمير بارز واو محلّاً مرفوع

جمله «قَالُوا» محلّي از اعراب ندارد جواب شرط غير جازم.

اَ

ادات استفهام انكاري، مبني بر فتح

آيا

نُؤْمِنُ

فعل مضارع، متكلّم مع الغير، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء، تخفيف همزه، ثلاثي مزيد باب إفعال، معرب، متعدّي و معلوم

ايمان بياوريم

فعل، ضمير مستتر نحن محلّاً مرفوع فاعل

جمله «نؤمن…» محلّاً منصوب مفعول به.

كَ

حرف جرّ، مبني بر فتح، عامل

مانند

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف مفعول مطلق

ما

موصول حرفی، مبني بر سكون

 

ايمان آوردن

ما مصدری

مصدر مؤوّل محلّاً مجرور به حرف جرّ کَ

 

آمَنَ

فعل ماضي، مفرد مذكر غايب، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء، تخفيف همزه، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر فتح، متعدّي و معلوم

 

ايمان آورد

فعل

السُّفَهاءُ

اسم، جمع مكسّر سَفيه، مشتق (صفت مشبّهه)، معرفه به ال، معرب

بي خردان، نادانان

 

فاعل و مرفوع به ضمّه ظاهري

أَلا

حرف تنبيه، مبني بر سكون

آگاه باشيد

إِنَّ

حرف، مشبّهةٌ بالفعل براي تأكيد، مبني بر فتح

همانا

عامل

هُمْ

اسم، ضمير، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

اسم إنَّ محلّاً منصوب

هُمْ

اسم، ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مبتدا و محلّاً مرفوع يا ضمير فصل بدون محلّی از اعراب

جمله «هُمُ السُّفهاءُ» محلّاً مرفوع خبر إنّ. 

السُّفَهاءُ

اسم، جمع مكسّر سَفيه، مشتق  صفت مشبّهه، معرفه به ال، معرب

بي خردان، نادانان

خبر و مرفوع علامت رفع واو، يا

خبر إنّ و محلّاً مرفوع با واو

وَ

حرف عطف يا حاليه، مبني بر فتح

و

لكِنْ

حرف استدراك، مبني بر سكون

ليكن، امّا

لا

حرف نفي، مبني بر سکون

فعل نفی

 

 

نمي دانند

 

فعل نفي مرفوع و علامت رفع ثبوت نون و واو فاعل محلّاً مرفوع

جمله «لا يَعْلَمُونَ» محلّاً منصوب حال از ضمير موجود در (السفهاء)

يَعْلَمُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، ريشه علم، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعِلَ يفْعَلُ، معلوم، متعدّي و معرب

و زمانی كه به آنان گفته شود مانند ايمان آوردن مردمان ايمان بياوريد، می ‏گويند: آيا مانند ايمان آوردن بيخردان ايمان بياوريم؟ آگاه باشيد، كه آنان خود بيخردانند و ليكن نمی ‏دانند. ﴿13﴾

  

وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلىَ‏ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتِهْزِءُونَ﴿14﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

إِذا

ظرف زمان، متضمّن معني شرط، مبني بر سكون

زماني كه

ظرف زمان و محلّاً منصوب متعلّق به جواب قَالُوا

لَقُوا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه لقي، معتل و ناقص يايي،  ثلاثي مجرّد، مبني بر ضمّ، معلوم و متعدّي

ملاقات كردند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله لَقُوا…

مضافٌ اليه ، محلّاً مجرور

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

کساني که

مفعول به و محلّاً منصوب

آمَنُوا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء، تخفيف همزه، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر ضمّ، متعدّي و معلوم

ايمان آوردند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله صله اَلَّذينَ و محلّي از اعراب ندارد.

قَالُوا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه قول، معتل و اجوف واوي، اعلال به قلب، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني بر ضمّ، معلوم

گفتند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

محلّي از اعراب ندارد جواب شرط غير جازم.

آمَنَّا

فعل ماضي، متکلّم مع الغير، ريشه أمن، صحيح و مهموز الفاء، تخفيف همزه، ثلاثي مزيد باب إفعال، مبني بر سکون، متعدّي و معلوم

ايمان آورديم

فعل، ضمير بارز نَا محلّاً مرفوع فاعل

جمله محلّاً منصوب

مفعولٌ به (مقول قالوا)

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

إِذا

ظرف زمان، متضمّن معني شرط، مبني بر سكون

زماني كه

ظرف زمان و محلّاً منصوب متعلّق به جواب قالوا

خَلَوْا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه خلو، معتل و ناقص واوي، اعلال به حذف، ثلاثي مجرّد، مبني بر ضمّ، معلوم

خلوت كردند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

مضافٌ اليه و محلّاً مجرور

إِلى‏

حرف جرّ، مبني بر سكون

با، به سوي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به خَلَوا

شَياطِينِ

اسم، جمع مكسر شَيْطان، معرفه به اضافه، معرب و جامد

شيطان ها

مجرور به کسره ظاهري، مضاف

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مضافٌ اِلَيْه و محلّاً مجرور

قالُوا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه قول، معتل و اجوف واوي، اعلال به قلب، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يفعُلُ، مبني، معلوم

گفتند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

محلّي از اعراب ندارد جواب شرط غير جازم.

إِنَّا

إنَّ : حرف، مشبّهة بالفعل براي تأكيد، مبني بر فتح

همانا

عامل

جمله «إنّا مَعَكم» محلّاً منصوب مفعولٌ به. (مقول قالُوا)

نا : اسم، ضمير متّصل، متكلّم مع الغير، معرفه و مبني

ما

اسم إنَّ و محلّاً منصوب

مَعَ

اسم دائم الاضافه، ظرف مكان، معرب و معرفه به اضافه (مضاف) 

با

ظرف مكان منصوب متعلّق به محذوف خبر إنّ

كُمْ

اسم، ضمير متّصل، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني برسکون

شما

مضافٌ اليه،

 محلّاً مجرور

إِنَّما

حرف كافّه، مبني بر سكون، غير عامل

همانا فقط

نَحْنُ

اسم، ضمير منفصل رفعي، متكلّم مع الغير، معرفه و مبني بر ضمّ

ما

مبتدا، محلّاً مرفوع

جمله «إنّما نحن مستهزءون» محلّي از اعراب ندارد استيناف بياني.

مُسْتَهْزِؤُنَ

اسم، جمع مذكّر سالم، مشتق (اسم فاعل ثلاثي مزيد باب استفعال)، معرب، ريشه هزء، صحيح و مهموز اللّام

مسخره كنندگان

خبر و مرفوع علامت رفع واو

و زمانيكه به مؤمنان می رسند می گويند ايمان آورديم و زمانيكه با شيطان های خويش خلوت می كنند می گويند ما با شما هستيم، همانا ما مسخره كنندگانيم.﴿14﴾

 

اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِی طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴿15﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

اللَّهُ

اسم، لفظ جلاله، معرفه و معرب

خداوند

مبتدا و مرفوع به ضمّه ظاهري

يَسْتَهْزِئُ

فعل مضارع، مفرد مذكّر غايب، ريشه هزء ، صحيح و مهموز اللّام، ثلاثي مزيد باب استفعال، متعدّي، معرب و معلوم، مرفوع و نشانه رفع ضمّه ظاهري

مسخره

 مي كند

فعل، ضمير مستتر هو محلّاً مرفوع فاعل

جمله محلّاً مرفوع خبر

بِ

حرف جرّ، مبني بر كسر

به

جارّ

جار و مجرور متعلّق به يَستَهزِئُ

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

يَمُدُّ

فعل مضارع، مفرد مذكّر غايب، ريشه مدد، صحيح و مضاعف، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفْعُلُ، معرب، معلوم و متعدّي، مرفوع و علامت رفع ضمّه ظاهري

ياری می کند

فعل، ضمير مستتر هو محلّاً مرفوع فاعل

جمله محلّاً مرفوع  معطوف بر جمله «يستهزئُ» خبر

هُمْ

اسم، ضمير متّصل نصبي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مفعولٌ به، محلّاً منصوب

فِي

حرف جرّ، مبني بر كسر

به

جارّ

جار و مجرور متعلّق به يَمُدُّ

طُغْيانِ

اسم، مصدر، معرفه به اضافه (مضاف)، معرب

سركشي

مجرور به کسره ظاهري

همْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مضافٌ اِليه و محلّاً مجرور

يَعْمَهُونَ

فعل مضارع، جمع مذكّر غايب، ريشه عمه، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفْعَلُ، معرب، معلوم، مرفوع ، نشانه رفع نون

سرگردان هستند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله «يَعْمَهُونَ» محلّاً منصوب حال از ضمير منصوب در يَمُدُّهُمْ.

خدا آنان را مسخره می كند و در سركشی شان ياريشان می نمايد تا سرگردان بمانند.﴿15﴾

أُوْلَئكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى‏ فَمَا رَبِحَت تِجَارَتُهُمْ وَ مَا كاَنُوا مُهْتَدِينَ﴿16﴾

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

اُولئِكَ

اسم اشاره به دور، جمع مذكّر، مبني بر فتح، معرفه

آنان

مبتدا، محلّاً مرفوع

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

کساني که

خبر، محلّاً مرفوع

اشْتَرَوُا

فعل ماضي، جمع مذكّر غايب، ريشه شري، ناقص يايي، اعلال به حذف، ثلاثي مزيد باب افتعال، مبني بر ضمّ، متعدّي و معلوم

خريدند، فروختند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله «اشْتَرَوُا …» صله الّذين محلّي از اعراب ندارد.

الضَّلالَةَ

اسم، مصدر، مفرد مؤنّث، معرفه به ال، معرب

گمراهي

مفعولٌ به و منصوب به فتحه ظاهري

بِـ

حرف جرّ، مبني بر كسر

به

جارّ

جار و مجرور متعلّق به اِشْتَرَوُا

الْهُدی‏

اسم، مصدر، مفرد مؤنّث، معرفه به ال، معرب

هدايت

تقديراً مجرور

فـَ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس

مَا

حرف نفي، مبني بر سكون

سود نكرد

فعل

جمله «مَا رَبِحَتْ …» معطوف بر جمله صله محلّي از اعراب ندارد.

رَبِحَتْ

فعل ماضي، مفرد مؤنّث غايب، ريشه ربح، صحيح و سالم، ثلاثي مجرّد باب فَعِلَ يَفْعَلُ، مبني بر فتح، معلوم

تِجارَتُ

اسم، مصدر، مفرد مؤنّث، معرفه به اضافه، معرب

تجارت

فاعل و مرفوع به ضمّه ظاهري، مضاف

هُمْ

اسم، ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غايب، معرفه، مبني بر سکون

ايشان، آنان

مضافٌ اِلَيْه و محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

مَا

حرف نفي، مبني بر سكون

نيستند

جمله «مَا كَانُوا مُهْتَدين» معطوف بر جمله صله و محلّي از اعراب ندارد.

كَانُوا

فعل ماضي ناقص، جمع مذكّر غايب، ريشه ك و ن، معتل و اجوف واوي، اِعلال به قلب، ثلاثي مجرّد باب فَعَلَ يَفْعُلُ، لازم و مبني بر ضمّ

از افعال ناقصه، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع اسم كان

مُهْتَدِينَ

اسم، معرب، جمع مذكّر سالم، مشتق، اسم فاعل از باب افتعال،

ريشه هدي ، ناقص يايي

هدايت يافتگان

خبر كَانَ، منصوب با ياء

آنان كسانی هستند كه گمراهی را در عوض هدايت خريدند، پس تجارتشان سود نكرد و از هدايت يافتگان نيستند.﴿16﴾

 

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من