سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

جدول صرف ونحو سوره بقره آيات 25 تا29

 تصحيح شده توسّط مدير سايت

 

وَ بَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ اَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ  كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِّزْقًا  قَالُوا هَذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ  وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا  وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ  وَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴿25﴾

 

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

وَ

حرف استيناف، مبني بر فتح

و

 

بَشِّرْ

فعل امر حاضر، ثلاثي مزيد فيه، باب تفعيل، از ريشه بشر، مفرد مذکّر مخاطب، صحيح و سالم، معلوم، متعدّي، مبني بر سکون

 

بشارت بده

 

فعل، ضمير مستتر اَنْتَ محلاً مرفوع فاعل

جمله: «بَشِّرِ …»ّ استنافيّه است محلّي از اعراب ندارد.

اَلَّذِينَ

اسم موصول خاصّ، جمع مذکّر، معرفه، مبني برفتح

کساني که

مفعول به محلّاًمنصوب،

 

ءَامَنُوا

فعل ماضي، ثلاثي مزيد، باب اِفعال، از ريشه أمن، جمع مذکّر غائب، مهموز الفاء، معلوم، متعدّي، مبني بر ضمّ

 

ايمان آوردند

 

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله:«آمَنو» صله الَّذينَ محلّي از اعراب ندارد

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

 

عَمِلُوا

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، جمع مذکّر غائب، از ريشه عمل، صحيح وسالم، معلوم، متعدّي، مبني بر ضمّ

 

انجام دادند

 

فعل، ضمير بارز واو  محلّاً مرفوع فاعل

جمله معطوف به آمَنوا صله الَّذينَ محلّي از اِعراب ندارد.

الصّالِحاتِ

اسم فاعل، ثلاثي مجرّد، از ريشه صلح، جمع مؤنّث سالم، مشتق، معرفه به ال، معرب

کارهاي شايسته

مفعولٌ به، منصوب نشانه ي نصب کسره ظاهر

أنَّ

حرف مشبهة بالفعل، مبني بر فتح

بدرستي که،  

براي تأکيد

 مصدر مؤوّل محلّاً مجرور به باء محذوف، و جار و مجرور متعلّق به بَشِّر،  سيبويه مصدر مؤوّل را محلّاً منصوب مفعولٌ به برای بَشِّر می داند.

لَـ

حرف جرّ، مبني بر فتح

براي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف خبر مقدّم

 

هُم

 

ضمير متّصل جري، جمع مذکّر غائب، معرفه، مبني بر سکون

 

آنها، ايشان، شان

 محلّاً مجرور به حرف جر لام

 

جَنّاتٍ

 اسم، غير مصدر، جامد،

جمع مؤنّث سالم، از ريشه جَنّ، مضاعف، نکره، معرب

 باغهايي، بهشتهايي

اسم مؤخرأنَّ، منصوب، نشانه نصب تنوين کسره

 

تَجرِي

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، مفرد مؤنث، غائب، از ريشه جري، ناقص يايي، معلوم، لازم، تقديراً مرفوع

روان است

فعل

 و جمله: «تجري …» صفت جَنّاتٍ تابع، محلّاً منصوب

مِنْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ 

جار و مجرور متعلّق به تَجْري

 

تَحتِ

 

اسم دائم الاضافه، معرب

مجرور به حرف جرّ مِنْ

مجرور، نشانه جرّ کسره

هَا

ضمير متّصل، مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

آن

مضافٌ اليه، محلّاً مجرور

الانهارُ

اسم، غيرمصدر، جامد، جمع مکسّر نهر،  معرفه، معرب

نهرها

فاعل مرفوع، نشانه رفع ضمّه ظاهر

کُلَّما

از ادات شرط غير جازم، مبني بر سکون

هرگاه

ظرف زمان، محلّاً منصوب

 كلام تشکيل شده  از ادات شرط و فعل شرط و جوابش  محلّاً منصوب حال از فاعل آمَنُوا يعنی مَرْزُوقِين است.  ممکن  است که حال از جنّات باشد زيرا جنّات توصيف می شود و در جمله ضمير مؤنّث آمده که به جنّات بر می گردد.

 

رُزِقُوا

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، جمع مذکّر غائب، از ريشه رزق، صحيح و سالم، مجهول، مبني بر ضمّ

روزي داده شدند

فعل، ضمير متّصل بارز واو محلّاً مرفوع نائب فاعل

جمله: «رُزِقُوا …» مضاف إليه محلّاً مجرور.

مِنْ

حرف جر، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرور متعلّق به رُزِقُوا

 

هَا

ضمير متّصل جرّي، مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

 

آن

محلّاً مجرور به حرف جر مِنْ

مِنْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار و مجرورمتعلّق به محذوف حال يا صفت برای رِزقًا و مقدّم از آن آمده است.

 

ثَمَرَةٍ

 

اسم،غير مصدر، جامد، مفرد، مؤنّث، نکره، معرب

 

ميوه

مجرور به حرف جرّ نشانه جرّ تنوين جرّ

رِزْقًا

اسم، مصدر، نکره، معرب

روزي

مفعولٌ به دوم، منصوب به تنوين نصب ظاهری

 

قَالُوا

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، از ريشه قول، اجوف واوي، جمع مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، منبي برضمّ

 

گفتند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله: «قالوا …» جواب شرط غير جازم است محلّي از اعراب ندارد.

 

هَذَا

اسم اشاره به نزديک، مفرد مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

 

اين

مبتدا، محلّاً مرفوع

 جمله: «هَذا الَّذِي …» مفعولٌ به (مقول قَالُوا) محلّاً منصوب

 

 

اَلَّذِي

 

 

اسم موصول خاصّ، مفرد مذکّر، معرفه، مبني بر سکون 

 

 

همان است که

 

 

خبر، محلّاً مرفوع، مضاف آن حذف شده و تقدير آن: [مِثْلُ الَّذِي رُزِقنا]

 

رُزِقْنَا

 

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، از ريشه رزق، صحيح وسالم، متکلّم مع الغير، مجهول، مبني بر سکون

 

روزي داده شديم

فعل، ضمير بارز نَا محلّاً مرفوع نائب فاعل. ضمير هُ مفعول دوم محذوف است. تقدير آن: [رُزِقناهُ]

و جمله: «ُرِزقنا» صله محلّي از اعراب ندارد.

مِنْ

حرف جرّ، مبني برسکون

از

جارّ

جار و

مجرور متعلّق به رُزِقنا

قَبْلُ

اسم دائم الاضافه، مبني بر ضمّ

قبل

محلّاً مجرور به حرف جر مِنْ

وَ

واو اعتراضيّه يا واو حاليّه

و

 

اُتُوا

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، از ريشه أتي، مهموز الفاء و ناقص يايي، جمع مذکّر غائب، مجهول، مبني بر ضمّ

 

داده شدند،

 

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع نائب فاعل

 

 

جمله:

«اُتُوا…» معترضه است يا به تقدير قَد حاليّه است.

بـِ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به

جارّ

جار و مجرور متعلق به اُتُوا

 

ـهِ

ضمير متّصل جري، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ اصلي و کسر عارضي

 

آن

محلّاً مجرور به حرف جرّ باء

 

مُتَشَابِهًا

اسم فاعل، ثلاثي مزيد، از ريشه شبه، باب تفاعل، مشتقّ، مفرد مذکّر، نکره، معرب  

 

شبيه هم

حال از ضمير هاء در بِهِ منصوب به تنوين نصب

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح 

و

_

لَـ

حرف جرّ، مبني برکسر اصلی و فتح عارضی

براي

جارّ

جار ومجرور متعلّق به  محذوف خبر مقدّم

جمله: «لَهُم فِيها أزواجٌ»  استينافيه است محلّي از اعراب ندارد

 

 

هُم

ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غائب، معرفه، مبني برسکون

آنها، ايشان، ـشان

محلّاً مجرور به حرف جرّ لام

فِي

حرف جر، مبني بر سکون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به خبر محذوف

 

هَا

ضمير متصّل جرّي، مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

 

آن

محلّاً مجرور به حرف جرّ في

أَزْوَاجٌ

اسم، جمع مکسّر زَوْج، مذکّر و مؤنّث، نکره، معرب   

همسراني

مبتدا مؤخّر، مرفوع نشانه رفع تنوين رفع 

 

مُطَهّرَةٌ

اسم مفعول، ثلاثي مزيد، از ريشه طهر، باب تفعيل، مفرد مؤنّث، نکره، معرب

پاکيزه، پاک شده

صفت براي ازواجٌ، تابع مرفوع، نشانه رفع تنوين رفع

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

هُمْ

ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر غائب، معرفه، مبني برسکون

آنها، ايشان

مبتدا محلّاً مرفوع

جمله: عطف به جمله استينافي، محلّي از اعراب ندارد.

فِي

حرف جرّ، مبني بر سکون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به خالِدونَ

هَا

ضمير متّصل جرّي، مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

آن

محلّاً مجرور به حرف جرّ في

خالِدونَ

اسم فاعل، ثلاثي مجرّد، از ريشه خلد، جمع مذکّر سالم، نکره، معرب

جاودان

خبر مرفوع، نشانه رفع  واو

 

و بشارت ده به کسانی که ايمان آوردند و کارهای شايسته انجام دادند که

 

 برايشان بهشتهايی است که زير آن نهرها جاری است، هرگاه از آن

 

 روزيی بخورند، که از ميوه های آن بهشت است، گويند: اين همان است که پيش از اين خورده ايم ، و شبيه به يکديگرند، و در آن بهشتها دارای همسرانی پاکيزه اند و در آن جاويدانند.﴿25﴾

 

 

 

إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا  فَاَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّهِمْ  وَ اَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا اَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً  يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيراً  وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴿26﴾

 

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

 

إِنَّ

 

حرف مشبهة بالفعل، مبنی برفتح

همانا، بدرستي که

 

براي تأکيد است

جمله استينافيه محلّي از اعراب ندارد.

اللَّهَ

اسم، لفظ  جلاله

خداوند

اسم إنَّ، منصوب، نشانه نصب فتحه ظاهری

لَا يَسْتَحْيىِ

فعل مضارع منفي،ثلاثي مجرّد، از ريشه حيی، معتل، مضاعف، مفرد مذکّر غائب، معلوم، تقديراً مرفوع

ابا ندارد، پروا ندارد

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

جمله: «لا يَستَحِيي» خبر إنَّ محلّاً مرفوع

اَنْ

حرف مصدري و ناصبه

اينکه

_

مصدر مؤوّل از اَنْ و فعل محلّاً مجرور به حرف جرّ مِنْ محذوف متعلّق به يَستَحيي تقدير آن، [لا يَستَحِيي مِنْ أن يَضرِبَ مَثَلاً]

 

يَضرِبَ

فعل مضارع منصوب، ثلاثي مجرّد، از ريشه ضرب، صحيح وسالم، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي

 

بزند

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

مَثَلاً

اسم، غير مصدر، جامد، از ريشه مثل، نکره، معرب

مثلي

مفعولٌ به، منصوب نشانه نصب تنوين نصب

 

مَا

 

ما زائد

 

_

براي تأکيد است. ممکن است مَا نكره موصوفه باشد در اينصورت مفعول به دوم و محلّاً منصوب است. تقدير آن: [يَضرِبَ مَثَلاً شَيئًا مِنَ الاشياءِ] . ممکن است مَا صفت يا بدل براي مَثَلاً باشد، و بَعُوضَةً بدل از مَا باشد.

 

بَعُوضَةً

اسم، غير مصدر، جامد، مفرد، معرب

 

پشه

بدل يا  صفت يا عطف بيان ازمَثَلاً است.تابع، منصوب، نشانه نصب تنوين نصب

فَـ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس

_

مَا

اسم موصول مشترک، معرفه، مبني بر سکون

آنچه

معطوف بر بَعُوضَةً، تابع، محلّا منصوب

 

فَوقَ

 

اسم دئم الاضافه، معرب

 

بالاي

ظرف مکان،منصوب نشانه نصب  فتحه ظاهری، متعلّق به محذوف صله ما

هَا

ضمير متّصل جرّي، مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

آن

مضافٌ اِلَيْه، محلّاً مجرور

فَـ

حرف استيناف

پس

_

اَمّا

حرف شرط و تفصيل

امّا

_

اَلَّذينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر فتح

کساني که

مبتدا، محلّاً مرفوع

جمله

استينافي محلّي از اعراب ندارد.

 

آمَنوا

فعل ماضي، ثلاثي مزيد، باب افعال، از ريشه أمن، مهموز الفاء، جمع مذکّر غائب، معلوم، متعدي، مبني بر ضمّ

 

ايمان آوردند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله: «آمَنوا» صله الَّذينَ محلّي از اعراب ندارد

فَـ

فاء رابط شرط

پس

_

 

 

يَعْلَمُونَ

 

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، از ريشه علم، صحيح و سالم، جمع مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، معرب، مرفوع نشانه رفع ثبوت نون

 

مي دانند

 

فعل،ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

و جمله: «يَعلَمُونَ …» خبر مبتدا الَّذينَ، محلّاً مرفوع

أنَّ

حرف مشبّهةٌ بالفعل، مبني بر فتح

بدرستي که

_

 

مصدر مؤوّل محلّاً منصوب مفعولٌ به

ـهُ

ضمير متّصل، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ 

آن

اسم اَنَّ محلّاً منصوب

الحَقُّ

اسم، مصدر، ثلاثي مجرّد، از ريشه حقّ، معرفه، معرب

حق است

خبر اَنَّ، مرفوع نشانه رفع ضمّه

مِنْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

_

جار و مجرور متعلّق به محذوف حال از حقّ

رَبِّ

اسم، مصدر، ثلاثي مجرّد، از ريشه ربّ، معرفه به اضافه، معرب

پروردگار

مجرور به حرف جرّ

همْ

ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر غائب، معرفه، مبني بر سکون

شان

آنان

مضافٌ اليه، محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

_

اَمَّا

حرف شرط و تفصيل

امَا

_

الَّذِينَ

اسم موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر فتح

کساني که

مبتدا، محلّاً مرفوع

جمله معطوف بر جمله مستأنفه محلّي از اعراب ندارد.

 

كَفَرُوا

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، از ريشه کفر، صحيح و سالم، جمع مذکّر غائب، معلوم، لازم، مبني بر ضمّ

 

کافر شدند

فعل، ضمير بارز واو محلّا مرفوع فاعل

جمله: «کَفَرُوا» صله الَّذينَ دوّم محلّي از اعراب ندارد

فَـ

فاء رابط شرط

پس

 

يَقُولُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، از ريشه قول، اجوف واوي، جمع مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، معرب، مرفوع نشانه رفع ثبوت نون

 

مي گويند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله: «يَقُولُونَ» خبر براي مبتدا الَّذينَ دوّم  محلّاً مرفوع

مَا

اسم استفهام، مبني بر سکون

چه است؟

مبتدا محلّاً مرفوع

ممکن است مَاذَا يک کلمه و اسم استفهام باشد. در اين صورت محلّاً منصوب، مفعولٌ به مقدّم برای فعل اَرادَ است.

 

ذَا

اسم موصول، [به معنی الَّذِي] مبني بر سکون

چيزی که

خبر محلّاً مرفوع

 

اَرَادَ

فعل ماضي، ثلاثي مزيد، باب اِفعال از ريشه رود، اجوف واوي، مفرد مذکّر غائب، معلوم متعدّي، مبني بر فتح

خواست، اراده کرد.

 

فعل، عامل

 

 

جمله صله موصول ذا محلّي از اعراب ندارد..

اللَّهُ

اسم، لفظ جلاله

خداوند

فاعل، مرفوع به ضمّه ظاهری

بِـ

       حرف جرّ، مبني بر کسر

به، با

جارّ

جار ومجرور متعلّق به اَرَادَ

هَذَا

اسم اشاره نزديک، مفرد مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

اين

محلّاً مجرور

مَثَلاً

اسم، غير مصدر، از ريشه مثل، جامد، نکره، معرب

مثل

تمييز، منصوب به تنوين نصب

 

يُضِلُّ

فعل مضارع، ثلاثي مزيد، باب اِفعال از ريشه ظلل، مضاعف، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، معرب، مرفوع به ضمّه ظاهری

گمراه مي کند

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

جمله محلّاً منصوب صفت براي مَثَلاً

بِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به، با

جارّ

جارومجرور متعلق به يُضِلُّ

 

ـهِ

ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ اصلي وکسر عارضي

 

آن

محلّاً مجرور

 

کَثِيراً

اسم، غير مصدر، از ريشه کثر، صفت مشبّهه بر وزن فعيل، مشتقّ، نکره، معرب

 

بسياري

مفعولٌ به منصوب به تنوين نصب

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

_

 

يَهْدِی

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، از ريشه هدي، ناقص يايي، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، تقديراً مرفوع

 

هدايت مي کند

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

 

 

جمله محلّاً منصوب معطوف بر جمله يُضِلُّ

بِـ

       حرف جرّ، مبني بر کسر

به، با

جارّ

جار و مجرور متعلّق به يَهدِي

 

ـهِ

ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ اصلي وکسر عارضي

 

آن

 

محلّاً مجرور

 

 كَثِيرًا

اسم، غير مصدر، از ريشه کثر، صفت مشبّهه بر وزن فعيل، مشتقّ، نکره، معرب

بسياري را

مفعولٌ به منصوب به تنوين نصب

وَ

واو استيناف يا واو حاليه

و

_

مّا

ما نافيه، مبني بر سکون

نه

_

جمله استينافيّه محلّي از اعراب ندارد.

يا حال  محلّاً منصوب

 

 

يُضِلُّ

 

فعل مضارع، ثلاثي مزيد، باب اِفعال از ريشه ظلّ، مضاعف، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، معرب، مرفوع به ضمّه ظاهری

 

 

گمراه مي کند

 

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

بِـ

       حرف جرّ، مبني بر کسر

به، با

جارّ

جار ومجرور متعلّق به مَا يُضِلُّ

 

ـهِ

ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ اصلي وکسر عارضي

 

آن

 

محلّاً مجرور

إِلَّا

ادات حصر، مبني بر سکون

جز

_

 

الْفَاسِقِينَ

اسم فاعل، ثلاثي مجرّد، از ريشه فسق، جمع مذکّر سالم، مشتق، معرفه، معرب

بدکاران را

مفعولٌ به منصوب نشانه نصب ياء

 

خداوند از مَثَل زدن به پشه ای يا بالاتر از آن ابايی ندارد. امّا کسانی که ايمان آورده اند می دانند که آن حقّ است و از جانب پرودگارشان می باشد. و امّا کافران می گويند خداوند از اين مَثَل چه منظوری داشته است. بسياری را بدان گمراه می کند و بسياری را بدان هدايت می نمايد. و جُز بدکاران را گمراه نمی سازد.﴿26﴾

 

 

 

اَلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا اَمَرَ اللَّهُ بِهِ اَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِی الْاَرْضِ  اُوْلَئكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴿27﴾

 

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

الَّذِينَ

اسم موصول خاصّ، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر فتح

کساني که

صفت فاسِقينَ، تابع، محلّاً منصوب 

 

يَنقُضُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، از ريشه نقض، صحيح وسالم، جمع مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، معرب، مرفوع نشانه رفع ثبوت نون

 

مي شکنند

 

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

 

جمله صله  الَّذينَ محلّي از اعراب ندارد.

 

عَهْدَ

اسم، مصدر، ثلاثي مجرّد، از ريشه عهد، معرفه به اضافه، معرب

عهد، پيمان

مفعولٌ به منصوب نشانه نصب فتحه ظاهر

اللَّهِ

اسم، لفظ جلاله

خداوند

مضافٌ اليه مجرور نشانه جرّ کسره ظاهر

مِنْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جار ومجرور متعلّق به يَنقُضُونَ

 

بَعدِ

 

اسم دائم الاضافه، معرب

 

بعد

 مجرور به حرف جرّ مِن نشانه جرّ کسره ظاهر

 

مِيثَاقِ

اسم، مصدر ميمي، از ريشه وثق، بر وزن مِفعال، معرفه به اضافه، معرب

محکم بستن

مضافٌ اليه، مجرور نشانه جرّ کسره

 

ـهِ

ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ اصلي وکسر عارضي

 

او، ش

 

مضافٌ اليه محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

_

 

يَقْطَعُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، از ريشه قطع، صحيح و سالم، جمع مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، معرب، مرفوع، نشانه رفع ثبوت نون

قطع مي کنند، مي بُرند

فعل، ضمير واو بارز محلّاً مرفوع فاعل

جمله معطوف برجمله صله است محلّي از اعراب ندارد.

 

مَا

اسم موصول مشترک، معرفه، مبني بر سکون

 

آنچه

 

مفعولٌ به محلّاً منصوب

 

اَمَرَ

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، از ريشه أمر، مهموز الفاء، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، مبني بر فتح

امر کرد، دستور داد

 

فعل، عامل

جمله صله موصول مَا است محلّي از اعراب ندارد.

اللّهُ

اسم، لفظ جلاله

خداوند

فاعل، مرفوع نشانه رفع ضمّه

بِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به، با

_

جار ومجرور متعلّق به اَمَرَ

 

ـهِ

ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ اصلي وکسر عارضي

 

او، ش

 

محلّاً مجرور

اَنْ

حرف مصدري و ناصبه

که، اينکه

_

مصدر مؤوّل از اَنْ و جمله بعد  محلّاً منصوب بدل از مَا و تقدير آن:[يَقطَعُونَ وَصل مَا أمَرَ اللّهُ،] است. ممکن است  بدل از هاء در بِهِ باشد، در اينصورت تقدير آن: [يَقطَعُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِوَصلِهِ] است.

 

يُوصَلَ

فعل مضارع منصوب، ثلاثي مجرّد، از ريشه وصل، مثال واوي، مفرد مذکّر غائب، مجهول

پيوند داده شود

فعل، ضمير مستتر هُوَ نائب فاعل، ضمير عائد

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

_

 

 

يُفْسِدُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مزيد باب اِفعال، از ريشه فسد، جمع مذکّر غائب، معلوم، لازم، معرب مرفوع نشانه رفع ثبوت نون

فساد مي کنند

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

جمله  معطوف بر جمله يَنقُضُونَ. محلّي از اعراب ندارد.

فىِ

حرف جرّ، مبني بر سکون

در

جارّ

جار و

مجرور متعلّق به يُفسِدوُنَ

 

 الْاَرْضِ

اسم، غير مصدر، از ريشه أرض، مفرد مؤنّث، جامد، معرفه، معرب

 

زمين

مجرور به حرف جرّ نشانه جرّ کسره ظاهر

  اُوْلَئكَ

اسم اشاره، جمع مذکّر و مؤنّث، معرفه، مبني

آنان

مبتدا محلّاً مرفوع

جمله استينافي محلّي از اعراب ندارد.

هُمْ

ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر غائب، معرفه، مبني بر سکون

آنها، ايشان

ضمير فصل

 

الْخَاسِرُونَ

 

اسم فاعل، ثلاثي مجرّد، از ريشه خسر، جمع مذکّر سالم، مشتقّ، معرفه، معرب

 

زيانکاران

خبر اولئِکَ مرفوع نشانه رفع واو

 

کسانی که پيمان خداوند را پس از محکم بستن می شکنند و آنچه را خداوند به پيوستن آن فرمان داده است، می گسلند و در زمين فساد می کنند. اينان زيان کارانند.﴿27﴾

 

 

 

كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ اَمْوَاتاً فَاَحْيَاكُمْ  ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴿28﴾

 

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

كَيْفَ

اسم استفهام برا ي تعجّب ، مبني بر فتح

چگونه

حال از واو در تَکفُرونَ محلّاً منصوب

 

تَكْفُرُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، از ريشه کفر، صحيح وسالم، جمع مذکّر مخاطب، معلوم، لازم، معرب، مرفوع نشانه رفع ثبوت نون

کفر مي ورزيد، کافر مي شويد

فعل، ضمير بارز واو محلّاً مرفوع فاعل

 

جمله استينافي محلّي از اعراب ندارد.

بِـ

حرف جرّ ، مبني بر کسر

به، با

جارّ

جار ومجرور متعلّق به تَکفُرُونَ

 

اَللّهِ

 

اسم، لفظ جلاله

 

خداوند

مجرور به حرف جرّ نشانه جرّ کسره ظاهر

وَ

واو حاليه

و، حال آنکه

_

 

كُنْتُمْ

فعل ماضي، از ريشه ک و ن، جمع مذکّر مخاطب، مبني بر سکون، از افعال ناقصه

 

بوديد

فعل ناقص، ضمير تُمْ محلّاً مرفوع اسم کُنْتُمْ

جمله به تقدير قَد، محلّاً منصوب حال

اَمْوَاتًا

اسم، جمع مکسّر مَيِّت، از ريشه موت، نکره، معرب

مردگان

خبرکُنْتُمْ، منصوب نشانه نصب فتحه ظاهر

فَ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس

 

اَحْيَا

فعل ماضي، ثلاثي مزيد باب اِفعال، از ريشه حيّ، معتلّ، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، مبني بر فتح مقدّر

 

زنده کرد

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

جمله معطوف بر جمله كُنْتُم اَمْواتاً محلّاً منصوب

 

کُمْ

ضمير متّصل نصبي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون 

 

شما

 

مفعولٌ به محلّاً منصوب

ثُمَّ

حرف عطف، مبني بر فتح

سپس

 

يُمِيتُ

فعل مضارع، ثلاثي مزيد، باب اِفعال، از ريشه موت، اجوف واوي، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، معرب مرفوع، نشانه رفع ضمّه ظاهر

 

مي ميراند

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

جمله معطوف بر جمله اَحْيَاكُمْ محلّاً منصوب 

کُمْ

ضمير متّصل نصبي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون 

شما

مفعول به محلّاً منصوب

ثُمَّ

حرف عطف، مبني بر فتح

سپس

 

يُحْيِي

فعل مضارع، ثلاثي مزيد، باب اِفعال، از ريشه حيّ، معتل، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، تقديراً مرفوع

 

زنده مي کند

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

جمله معطوف بر جمله يُمِيتُكُم محلّاً منصوب

کُمْ

ضمير متّصل نصبي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون 

شما

مفعول به محلّاً منصوب

ثُمَّ

حرف عطف، مبني بر فتح

سپس

إلي

حرف جرّ، مبني بر سکون

به سوي

جارّ

جار و مجرور متعلّق به تُرجَعُونَ

 

جمله معطوف بر جمله يُحيِيكُم محلّاً منصوب

 

ـهِ

ضمير متّصل جرّي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر ضمّ اصلي وکسر عارضي

 

او، ش

 

محلّاً مجرور

 

تُرْجَعُونَ

فعل مضارع، مجهول، ثلاثي مجرّد، از ريشه رجع، صحيح وسالم، جمع مذکّر مخاطب، معرب، مرفوع نشانه رفع ثبوت نون

باز گردانيده مي شويد

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ نايب فاعل

 

چگونه به خداوند کفر می ورزيد، حال آنکه مردگان بوديد و خداوند شما را زنده کرد، سپس شما را می ميراند، سپس شما را زنده می کند، سپس به سوی او بازگردانده می شويد.﴿28﴾

 

 

هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَا فِى الْاَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَويٰهُنَّ سَبْعَ سَمٰوٰاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ‏ِّ شَىْ‏ْءٍ عَلِيمٌ﴿29﴾

 

کلمه

صرف (تجزيه)

معني

نحو (ترکيب)

هُوَ

ضمير منفصل رفعي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر فتح

او

مبتدا، محلّاً مرفوع

 جمله استينافی  محلّي از اعراب ندارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه جمله استينافی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه جمله استينافی

 الَّذِی

اسم موصول خاصّ، مفرد مذکّر، معرفه، مبني بر سکون

کسی که

خبر، محلّاًمرفوع

 

خَلَقَ

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، از ريشه خلق، صحيح و سالم، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، مبني بر فتح

 

آفريد

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

 

 

 

جمله صله اَلَّذِی محلّي از اعراب ندارد.

لَـ

حرف جرّ، مبني بر کسر اصلی و فتح عارضی

براي

جارّ

جار ومجرور متعلّق به خَلَقَ

کُمْ

ضمير متّصل جرّي، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

محلّاً مجرور

مَا

اسم موصول مشترک، معرفه، مبني بر سکون

آنچه

مفعولٌ به، محلّاً منصوب

فىِ

حرف جرّ، مبني بر سکون

در

جارّ

جار و مجرور متعلّق به محذوف

صله ما  

 الْأَرْضِ

اسم، غير مصدر، از ريشه أرض، مفرد مؤنّث، جامد، معرفه، معرب

زمين

مجرور به حرف جرّ نشانه جرّ کسره ظاهر

 

جَمِيعًا

اسم، از ريشه جمع، بر وزن فعيل، مشتقّ، نکره، معرب

 

همگي

حال از مفعول خَلَقَ منصوب، نشانه نصب فتحه ظاهر

ثُمَّ

حرف عطف، مبني بر فتح

سپس

 

اسْتَوَی

فعل ماضي، ثلاثي مزيد باب افتعال، از ريشه سوي، لفيف مقرون، مفرد مذکّر غائب، معلوم، لازم، مبني بر فتح مقدّر

پرداخت. آهنگ کرد.

 

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

 

جمله  معطوف بر جمله صله محلّي از اعراب ندارد.

إلي

حرف جرّ، مبني بر سکون

به

جارّ

جار و مجرور متعلّق به إستَوي

 

السَّمَاءِ

 

اسم، غير مصدر، از ريشه سمو، مفرد مذکّر، معرفه، معرب

 

آسمان

مجرور به حرف جرّ نشانه جرّ کسره ظاهر

فَـ

حرف عطف، مبني بر فتح

پس

 

سَوَّي

فعل ماضي، ثلاثي مزيد، باب تفعيل، از ريشه سوي، لفيف مقرون، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، مبني بر فتح مقدّر 

هموار کرد، استوار و برابر کرد

فعل، ضمير مستتر هُوَ فاعل

 

جمله معطوف بر جمله اِستَوَی … محلّي از اعراب ندارد.

هُنَّ

ضمير متّصل نصبي، جمع مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر فتح

آنها

مفعولٌ به محلّاً منصوب

 

سَبْعَ

اسم عدد، معرفه به اضافه، معرب

 

هفت

مفعولٌ به دوم، منصوب نشانه نصب فتحه ظاهر

 

سَمَوَاتٍ

اسم، جمع مکسّرسَماء، نکره، معرب

 

آسمان ها

مضافٌ اليه مجرور نشانه جرّ تنوين جرّ

وَ

حرف عطف

و

هُوَ

ضمير منفصل رفعي، مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر فتح

او

مبتدا محلّاً مرفوع

 

 

جمله معطوف بر جمله استينافی محلّي از اعراب ندارد

بِـ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به

جارّ

جار و مجرور متعلّق به عَليِمٌ

 

کُلِّ

 

اسم دائم الاضافه، معرب

 

همه، هر

مجرور به حرف جرّ باء نشانه جرّ کسره ظاهر

شَيءٍ

اسم، نکره، معرب

چيز

مضافٌ اِليه مجرور نشانه جرّ تنوين جرّ

 

عَلِيمٌ

اسم، غير مصدر، مشتقّ، صفت مشبّهه يا صيغه مبالغه از ريشه علم، بر وزن فعيل، مفرد مذکّر، نکره، معرب

 

دانا

 

خبر هُوَ مرفوع نشانه رفع تنوين رفع

 

او خداوندی است که همه آنچه در زمين است را برای شما آفريد سپس به آسمان پرداخت و آنها را هفت آسمان ساخت. و او به هر چيزی داناست﴿29﴾

 

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من