فرهنگ الفاظ نهج البلاغه وا - يي

پرينت
دسته: بدون گروه بندی
نمایش از جمعه, 21 بهمن 1390 نوشته شده توسط فرشته (زهرا) بصراوی
خروجی PDFخروجی HTML

«وَ» = حرف عطف، گاهي «وَ» واو حاليه است و قبل از جمله اسميّه مي­آيد، در اين صورت مي­توان به جاي آن اِذْ قرار داد. (خطبه1)

«وَ» = گاهی واو برای قسم است در اينصورت حرف جرّ است و بر سر اسم ظاهر می آيد. (خطبه 3)

«وَاتَرَ» = ماضي، مفاعله، به دنبال هم آورد، پياپي فرستاد. (خطبه1)

«وَاجِب» = اسم فاعل، مجرّد، حتمي، واجب، ثابت، لازم و ضروري. آنچه مقابل جائز و ممكن و ممتنع باشد. (خطبه1)

«وَاضِح» = اسم فاعل، مجرّد، روشن آشكار(خطبه1)

«وَتَّدَ» تَوْتِيداً = استوار شد، استوار كرد. (خطبه1)

«وَجَل» = مصدر، مجرّد، ترس(خطبه1)

«وُجُود» = مصدر ثلاثی مجرّد از ريشه وجد (مثال واوی)، «وَجَدَ يَجِدُ وُجوداً و ...» ، وجود، بودن، هستی، بر خلاف عَدَم: نيستی. (خطبه 3)

«وَحْد» = مصدر وَحَدَ يَحِدُ وَحْداً ، تنها، يكتا . جاءَ وَحْدَهُ = تنها آمد [ به سبب حال بودن منصوب است و مثنّي و جمع نمي­شود.] (خطبه2)

«وَحْي» = مصدر، وحي(خطبه1)

«وَدِيعَة» = امانت، وديعه(خطبه1)

«وِرَاثَة» = ارث، انتقال حقوق و دارايي كسي به كس ديگر پس از مرگ او، ارث بردن. (خطبه2)

«وَرَدُوا» = ماضي، ثلاثي مجرّد، جمع مذكّر، وارد شدند. (خطبه2)

«وُرُود» = مصدر، مجرّد، وارد شدن(خطبه1)

«وُزِنَ» = ماضي مجهول، مجرّد، وزن شد، سنجيده شد. (خطبه2)

«وَصَفَ» = ماضي ثلاثي مجرّد، وصف كرد. (خطبه1)

«وُصُول» = مکسّر وَصل، پيوندگاه، مفصل(خطبه1)

«وَصِيَّة» = اسم است از مصدر ايصاء، آنچه بدان وصيّت كنند، وصيّت، ج = وَصَايَا(خطبه1)

«وَصِيَّة» = وصيّت، وصيّت كردن. (خطبه2)

«وُطِئَ» = ماضی مجهول از وطأ، «وَطِيءَ يَطَأُ وَطْأً = لگدمال کرد و زير پا له نمود.» لگد مال شد. (خطبه 3)

«وَطِئَتْ» = ماضي، ثلاثي مجرّد، مؤنّث از ريشه وطأ، لگدمال كرد. له كرد. (خطبه2)

«وَعَدَ» = ماضي، مجرّد، وعده داد، نويد داد. (خطبه1)

«وَعَوا» = جمع مذکّر غائب از وعی (ناقص يايی)، «وَعَي يعِي وَعياً ألحَديثَ = سخن را حفظ کرد.- الشَّيْءَ = آن چيز را فراهم آورد و دربرگرفت.» حفظ کردند، به خاطر سپردند. (خطبه 3)

«وَفَاة» = مرگ (خطبه 3)

«وِفَادَة» = مصدر، مجرّد، از وَفَدَ، زيارت(خطبه1)

«وَقْت» = مصدر، پاره­اي از زمان، وقت(خطبه1)

«وَقَفُوا» = ماضي، مجرّد، جمع مذكّر غائب، ايستادند. (خطبه1)

«وِلَايَة» = مصدر، ثلاثي مجرّد از ريشه ولي، حكومت، فرمانروايي، زمامداري (خطبه2)

«وَلَد» = فرزند، بچّه(خطبه1)

«وُلُوه» = مصدر، مجرّد، وَلَهَ يَلِهُ، وَلِهَ يَلِهُ و يَوْلَهُ، وَلَهَاً و وُلُوهاً: پناه بردن، مشتاق شدن. (خطبه1)

«ي» = ضمير متّصل نصبی و جرّی برای متکلّم وحده، مرا، من (خطبه3)

«يَئِلُ» = مضارع، مجرّد از وَألَ، پناه مي­برد. پناهگاه خود مي­گيرد. (خطبه2)

«يَا» = حرف ندا برای نزديک و دور، استعمال آن از همه حروف ندا بيشتر است و می توان آن را پيش از منادا حذف کرد. اسم جلاله الله و اَيُّها و اَيَّتُها تنها به وسيله يا منادی واقع می شود. هرگاه پس از يا کلمه ای بيايد که منادی نيست، مانند حرف، فعل يا جمله، در اينصورت يَا حرف ندا است و منادی محذوف است. (خطبه 3)

«يَألَهُونَ» = «يَوْلَهُونَ مضارع وَلَهَ يا وَلِهَ كه در آن واو به همزه تبديل شده است.» : پناه مي­برند. (خطبه1)

«يَأْلَهُونَ» = مضارع اَلَهَ، پرستش مي­كنند، بندگي مي­كنند. (خطبه1)

«يَتَبَادَرُونَ» = مضارع، تَفَاعُل، مي­شتابند. (خطبه1)

«يَتْرُكُونَ» = مضارع، ثلاثي مجرّد، جمع مذكّر غائب، رها مي­كنند، فرو مي­گذارند. (خطبه1)

«يَتَزَايَلُونَ» = مضارع، تفاعل، پراكنده مي­شوند. (خطبه1)

«يَتَصَرَّفُ» = مضارع، تفعُّل، به ميل خود تغيير می­دهد. (خطبه1)

«يَتَوَهَّمُونَ» = مضارع، تفعّل، گمان مي­بَرَند، خيال مي­كنند. (خطبه1)

«يُثِيرُونَ» = مضارع، افعال، برمي­انگيزند. (خطبه1)

«يُجْرُونَ» = مضارع، اِفعال، جاري مي­سازند، قرار مي­دهند. (خطبه1)

«يُجِيلُ» = مضارع، اِفعال، می­گَردانَد، می­چرخاند. (خطبه1)

«يَحْتَجُّونَ» = مضارع، افتعال، دليل و برهان مي­آورند. (خطبه1)

«يَحُدُّونَ» = مضارع، مجرّد، مضاعف، محدود مي­سازند. (خطبه1)

«يُحْرِزُونَ» = مضارع، اِفْعَال، فراهم مي­آورند، مُزد مي­گيرند. (خطبه1)

«يَخْتَدِمُ» = مضارع، افتعال، به کار می­گيرد. (خطبه1)

«يَخْشُنُ» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد، «خَشُنَ -ُ خُشُونَةً : ضدّ "لانَ = نرم شد" است» ، زبر و درشت می شود. (خطبه 3)

«يَخْضَمُونَ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه خضم، «خَضِمَ –َ خَضماً : با اقصاي دندانها خورد. خاص است برای خوردن چيزی تر و تازه» (خطبه 3)

«يُخْلِي» = مضارع، اِفعال، خالي مي­شود، خالي مي­يابد، خالي مي­كند. (خطبه1)

«يَد» = کف دست، دست. [مؤنّث است و لام الفعل آن حذف شده است. در اصل يَدْی بوده است. مثنّای آن يَدانِ و جمع آن اَيْدٍ است.] (خطبه 3)

«يَدْعَمُ» = مضارع، مجرّد، ستون قرار مي­دهد. (خطبه1)

«يُذَكِّرُون» = مضارع، تفعيل، يادآوري مي­كنند. (خطبه1)

«يَرِدُونَ» = مضارع وَرَدَ، وارد مي­شوند. (خطبه1)

«يَرْقَی» = مضارع، ثلاثی مجرّد، "رَقِي -َ رَقياً و رُقياً الجَبَلَ و فيهِ و اِلَيهِ = از کوه بالا رفت." (خطبه 3)

«يَرْكَعُونَ» = مضارع، مجرّد، ركوع مي­كنند. (خطبه1)

«يُرُونَ» = مضارع، افعال، نشان مي­دهند. (خطبه1)

«يُرِيدُ» = فعل مضارع باب اِفعال از ريشه رود (اجوف واوی)، «اَرَادَ يُريدُ اِرَادَةً : خواست و ميل و رغبت کرد.» می خواهد. (خطبه 3)

«يُرِيدُ» = مضارع باب اِفْعال از ريشه رود (اجوف واوی)، ««اَرَادَ اِرَادَةً الشَّيءَ : خواست و ميل و رغبت کرد.» می خواهد، منظور می دارد. (خطبه 3)

«يُرِيدُونَ» = مضارع، باب اِفْعال، جمع مذکّر غائب، از رود «اجوف واوی». «رادَ -ُ رَوْداً و رِياداً : خواستار شد، خواست»، «اَرادَ يُريدُ اِرادَةً الشَیْءَ : آن چيز را خواست و به آن ميل و رغبت کرد.» (خطبه 3)

«يَسْأَمُونَ» = مضارع، مجرّد، خسته مي­شوند. (خطبه1)

«يَسْتَأْدُونَ» = مضارع، استفعال، باز پس مي­خواهند، طلب ادا كردن نمودند. (خطبه1)

«يَسْتَأْنِسُ» = مضارع استفعال، اُنس مي­گيرد. (خطبه1)

«يَسْتَقِيلُ» = فعل مضارع باب استفعال از ريشه قيل، اِستَقَالَ اِستِقالةً = خواستار فسخ شد، خواستار معاف شدن شد. - استعفا کرد. [اجوف يايي] (خطبه 3)

«يَسْتَوْحِش» = مضارع استفعال، مي­ترسد. (خطبه1)

«يَسْمَعُوا» = مضارع جمع مذکّر غائب، ثلاثی مجرّد از سمع، می شنوند. (خطبه 3)

«يُسَوَّي» = مضارع، مجهول، باب تفعيل، ناقص يايي، يكسان و برابر مي­گردند. برابر مي­شوند. (خطبه2)

«يَشِيبُ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه شيب، سپيد موی می شود. شابَ –ِ شَيباً و شَيبَةً = موي او سفيد شد. (خطبه 3)

«يُشِيرُونَ» = مضارع، اِفعال، اجوف واوي، اشاره مي­كنند. (خطبه1)

«يَضِلُّ» = مضارع، مجرّد، بيراهه رفت، گم شد. گم كرد. (خطبه2)

«يَعْلَمُ» = مضارع از عَلِمَ، می داند. (خطبه 3)

«يَعْنِي» = مضارع، ثلاثي مجرّد، ناقص يايي، اراده مي­كند، منظور مي­دارد. (خطبه2)

«يَغْشَي» = مضارع، مجرّد، ناقص يايي، فرا مي­گيرد. (خطبه1)

«يَغْلُظُ» = فعل مضارع، ثلاثی مجرّد، «غَلُظَ -ُ غَلَاظَةً» ، سخت و ستبر می شود. درشت و گران و دشوار می گردد. (خطبه 3)

«يَفْتَقِرُ» = مضارع، افتعال از فَقُرَ، درويش و نيازمند مي­شود. (خطبه2)

«يَفْرُقُ» = مضارع، مجرّد، جدا می­سازد. (خطبه1)

«يَفِي‏ءُ» = مضارع، ثلاثي مجرّد، اجوف يايي و مهموز الّلام، باز مي­گردد. (خطبه2)

«يُقَاسُ» = مضارع، مجهول، ثلاثي مجرّد يا باب اِفْعال از ريشه قيس، اجوف يايي، مقايسه مي­شود. قابل قياس است. (خطبه2)

«يُقَلِّبُ» = مضارع، تفعيل، زيرورو می­کند. (خطبه1)

«يَقُولُ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از قول (اجوف واوی)، می گويد. (خطبه 3)

«يَقِين» = يقين، باور(خطبه1)

«يَكْثُرُ» = فعل مضارع از کَثُرَ، زياد می شود. (خطبه 3)

«يَكْدَحُ » = مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه کدح، می کوشد، به زحمت می افتد. کَدَحَ –َ کَدحاً فِي العَمَلِ = در کار کوشيد و براي خود کاري خوب يا بد انجام داد ، در کار خود را به زحمت افکند. (خطبه 3)

«يَكُونُ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از کون (اجوف واوی)، «کَانَ -ُ کَوْناً و کِياناً و کَيْنُونَةً : وجود پيدا کرد. گاهی فعل ناقص است که بر سر مبتدا و خبر می آيد و مبتدا را به عنوان اسم خود مرفوع و خبر را به عنوان خبر خود منصوب می کند. گاهی معنی آن با اسم تمام می شود در اين صورت فعل تام است. گاهی نيز زائد است و در وسط کلام يا آخر کلام می آيد و بر وقوع حادثه يا زمان دلالت نمی کند.» (خطبه3)

«يُلْحَقُ» = مضارع، ثلاثي مجرّد، مي­رسد، مي­پيوندد. (خطبه2)

«يَلْقَي» = مضارع، مجرّد، برخورد مي­كند، مي­بيند(خطبه2)

«يَلْقَی» = مضارع، می بيند، ملاقات می کند. «لَقِیَ –َ لِقاءً = ديد، ملاقات کرد»، لَقِیَ رَبَّهُ = مُرد. (خطبه 3)

«يَمْلِكُ» = مضارع ثلاثی مجرّد از ملک، «مَلَکَ -ِ -ُ مَلْکاً هـ : آن را مالک شد. - نَفْسَهُ : بر نگهداشت نفس خود قادر شد. مسلّط بر نفس شد.» (خطبه 3)

«يَنْتَصِبُونَ» = مضارع، افتعال، بلند مي­شوند. (خطبه1)

«يَنْثَالُونَ» = مضارع باب انفعال از ريشه ثول (اجوف واوی) ، «اِنْثالَ اِنثيالاً عَلَيهِ = از هر سو بر وي هجوم آوردند و او را فراگرفتند. (خطبه 3)

«يَنْحَدِرُ» = مضارع، انفعال، از بالا به پايين فرود مي آيد .- اَلدَّمعُ = اشک روان می شود. (خطبه 3)

«يَنْظُرُ» = مضارع ثلاثی مجرّد از نظر، «نَظَرَ -ُ نَظَراً اِلَی الشَّیءِ: به آن چيز با دقّت نگاه کرد. – فيه: در آن انديشه کرد.» نگاه می کند، انديشه می کند. «اَقْبَلَ يَنْظُرُ = شروع کرد به نگاه کردن در آن، شروع کرد به انديشيدن در آن» (خطبه 3)

«يَنْظِمُ» = مضارع، مجرّد، منظّم و به سامان مي­كند. (خطبه1)

«يَوْمَئِذٍ» = ظرف زمان و مركّب از « يَوْمَ + اِذْ + -ٍ تنوين عوض» است. در آن روز(خطبه1)

«يَهْرَمُ» = مضارع، ثلاثی مجرّد از ريشه هرم. سست و پير و فرتوت می شود. هَرِمَ –َ هَرَماً و مَهرَماً و مَهرَمَة = سست و پير و فرتوت شد . (خطبه 3)

 

جدیدترین اخبار

  • چاپ جلد دوّم کتاب «بيان و شرح نهج البلاغه» 1401

    جلد دوّم کتاب « بيان و شرح نهج البلاغه »  نوشته فرشته (زهرا) بصراوی توسّط انتشارات نامه مکتب الزّهراء سلام الله عليها به چاپ رسيد. اين کتاب در سه بخش «بيان و شرح» ، «جدول اعراب الفاظ» و «معنی فارسی الفاظ» ارائه می شود. جلد دوّم اين کتاب به خطبه های 16 تا 25 اختصاص دارد. پيش از اين پانزده خطبه اوّل در جلد اوّل اين کتاب به چاپ رسيده است.

     

    کتاب « بيان و شرح نهج البلاغه »  نوشته فرشته (زهرا) بصراوی توسّط انتشارات نامه مکتب الزّهراء سلام الله عليها به چاپ رسيد. اين کتاب در سه بخش «بيان و شرح» ، «جدول اعراب الفاظ» و «معنی فارسی الفاظ» ارائه می شود. جلد اوّل به پانزده خطبه اوّل  اختصاص دارد.

     
  • چاپ کتاب راه روشن

    کتاب « راه روشن، جلد دوّم، انسان شناسی و جامعه سازی »  نوشته فرشته (زهرا) بصراوی توسّط انتشارات نامه مکتب الزّهراء سلام الله عليها به چاپ رسيد. اين کتاب تفسيری از آيات چهل تا نود و يک سوره بقره است که به شيوه تدبّر در قرآن کريم تهيّه شده است. در اين کتاب علاوه بر نظرات ملاصدرای شيرازی ره ، امام خمينی ره و علامه طباطبايی ره از نظرات  شيخ طوسی ره نيز استفاده شده است. 

     

    جلد اوّل اين کتاب با عنوان « راه روشن، انسان شناسی و خودسازی »  نوشته فرشته (زهرا) بصراوی پيش از اين توسّط انتشارات نامه مکتب الزّهراء سلام الله عليها به چاپ رسيده بود. اين کتاب تفسيری از سوره حمد و چهل آيه اوّل سوره بقره است که به شيوه تدبّر در قرآن کريم تهيّه شده است. در اين کتاب به ويژه در دو فصل ششم و هفتم بسيار از نظرات ملاصدرای شيرازی ره ، امام خمينی ره و علامه طباطبايی ره استفاده شده است. 

     

    چاپ کتاب مقدّمه ای بر فرهنگ اسلامی

    کتاب مقدّمه ای بر فرهنگ اسلامی در دو جلد توسّط انتشارات نامه مکتب الزّهراء سلام الله عليها به چاپ  رسيد. مدير سايت محقّق و مؤلّف اين کتاب است. جلد اوّل اين کتاب مشتمل بر کلّيّات فرهنگ شناسی، مبانی فرهنگ اسلامی، عناصر و مؤلّفه های فرهنگ اسلامی ناشی از دانشها و عقايد و باورهای اسلامی است. عناصر و مؤلّفه های فرهنگ اسلامی ناشی از قوانين حقوقی و اخلاقی اسلام در جلد دوّم اين کتاب ارائه شده است. شاخصهای توسعه فرهنگ اسلامی يکبار در ذيل هر يک از مؤلّفه های مربوطه آمده است و يکبار به طور کامل در انتهای جلد دوّم ارائه شده است. شاخصهای توسعه فرهنگ اسلامی ارائه شده در اين کتاب با بهره گيری از منابع اسلامی تهيّه و پيشنهاد شده است. مهمترين نکته قابل توجّه در اين کتاب تبيين رابطه دين و فرهنگ است. از آنجا که فرهنگ شناسان دين را يکی از عناصر فرهنگ به شمار می آورند. جايگاه دين الهی و رابطه آن با فرهنگ همواره ناشناخته مانده هرگز توضيح داده نشده بود. در اين کتاب با استناد به آيات قرآن کريم دين به دو معنا تعريف می شود. يکی دين الهی که مجموعه ای از معارف و دستورالعمهای نازل شده از جانب خداوند است و ديگری دين بشری که مجموعه عقايد و باورها و الگوها و روشها و آيين و رسوم مذهبی است که از طرف پيراوان هر يک از اديان الهی يا اديان بشری ارائه می شود. دين با معنای اوّل يعنی دين الهی ريشه فرهنگ است که از طرف فرهنگ شناسان مغفول واقع شده است و دين بشری با توجّه به تعاريف فرهنگ شناسان از فرهنگ عين يا بخشی از فرهنگ هر يک از جوامع بشری است.

     

    چاپ کتاب جامعه شناسی دفاع مقدّس و فرهنگ ايثارگری

     

    کتاب جامعه شناسی دفاع مقدّس و فرهنگ ايثارگری نوشته دکتر سيّد مهدی آقاپور توسّط انتشارات نامه مکتب الزّهراء سلام الله عليها به چاپ رسيد.

     

      

     

     تلفن ثابت مؤسّسه : 02633412673 - دورنگار 02633412673 تلفن همراه: 09126650828 آدرس: بلوار امام خمينی (ره) (بلوار ارم) خيابان 309، پلاک 92، واحد 9

     

     
  • «چاپ کتاب نقد و بررسی « شبهه تأثيرپذيری قرآن کريم از فرهنگ زمانه

    کتاب « نقد و بررسی شبهه تأثيرپذيری قرآن کريم از فرهنگ زمانه »  نوشته نرجس خاتون انصاری توسّط انتشارات نامه مکتب الزّهراء سلام الله عليها به چاپ رسيد. در اين کتاب با ادله کافی عدم تأثيرپذيری قرآن کريم اثبات می گردد. همچنين شبهه های پيرامون اين موضوع مطرح و پاسخگويی می شود.

     

     

     
فرهنگ الفاظ نهج البلاغه وا - يي
Templates Joomla 1.7 by Wordpress themes free

طراحی سایت: شرکت شبدیز