- اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا... ستايش خدای را بر نعمتهايش، و سپاس او را به سبب الهامهايش، و ستايش او را به دليل همه نعمتهايی که آفريد و بخششهايی که کرد. (خطبه فدکيّه) ...
- اَلسُلامُ عَلَيْکَ يا اَباعَبْدِللهِ وَ عَلَي الاَرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَيْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ الله آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِيارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَيْنِ وَ عَلَی عَلِيّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَی اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَی اَصْحَابِ الْحُسَيْنِ ...
- اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ...
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبيها وَ بَعْلِها وَ بَنيها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ ...
صفحه اصلی
بدون گروه بندی
آیه شانزدهم، همه مردم وارد جهنّم می شوند
طرح سی روز سی آيه ، رمضان 1440
آيه شانزدهم
همه مردم وارد جهنم می شوند و متّقين سالم از آن خارج می شوند.
جزء شانزدهم، آيه 71 سوره مريم:
« وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَی رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِياً (مريم/71)»
« و هيچ يك از شما نيست كه وارد جهنم نشود، و اين حكمی است حتمی از جانب پروردگار تو. (مريم/71)»
پرسشها:
1- در آيه 71 سوره مريم ضميرهای کُمْ و هَا به چه برمی گردد؟ چه کسی وارد چه می شود؟
2- با توجّه به آيه 71 سوره مريم چه کسانی حتماً وارد جهنّم خواهند شد؟
پرسشهايی با توجّه به آيه بعد سوره مريم و روايات مطرح شده درباره آيه شريفه
3- چه کسانی از جهنّم نجات می يابند و چه کسی آنان را نجات می دهد؟
4- چه کسانی در جهنّم باقی می مانند و چه کسی آنان را در جهنّم نگه می دارد؟
5- با توجّه به روايات صادر شده درباره آيه شريفه آتشی که همه وارد آن می شوند با روايات چه چيز منطبق است توضيح دهيد ؟
پاسخها:
1- خطاب" كم" به عموم مردم است، چه كافر و چه مسلمان، به دليل اينكه در آيه بعد می فرمايد: « ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا سپس پرهيزگاران را نجات می دهيم » و ضمير در كلمه « وَارِدُهَا" به آتش بر می گردد. يعنی شما حتماً همه وارد آتش خواهيد شد.
2- با توجّه به آيه 71 سوره مريم همه مردم چه زن و چه مرد حتماً وارد آتش خواهند شد.
پرسشهايی با توجّه به آيه 72 سوره مريم و روايات مطرح شده درباره آيه شريفه
3- با توجّه به آيه 72 سوره مريم متّقين از آتش نجات می يابند، خداوند آنان را نجات می دهد.
« ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِينَ اتَّقَواْ وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاَ سپس پرهيزگاران را نجات می دهيم و ستمكاران را هم چنان به زانو نشسته در آنجا وامی گذاريم. (مريم/72)»
4- با توجّه به آيه 72 سوره مريم ستمکاران در آتش باقی می مانند خداوند آنان را به زانو نشسته در آتش نگه می دارد.
5- با توجّه به روايات صادر شده درباره آيه شريفه آتشی که همه وارد آن می شوند با رواياتی که درباره صراط صادر شده منطبق است.
نظر علامه طباطبايی (ره) درباره پرسش شماره 5 می گويد: اين را هم بايد دانست كه ظاهر بعضی از روايات سابق اين است كه ورود به آتش به معنای عبور از آن است، در نتيجه روايات مذكور با رواياتی كه درباره صراط وارد شده منطبق می شود، چون در روايات صراط آمده كه صراط پلی است كه روی آتش كشيده شده، مردم همه مأمور می شوند از آن عبور كنند، چه نيكان و چه فجّار، الا اينكه نيكان از آن عبور می كنند، و فجّار در آتش می افتند. از صدوق در کتاب اعتقاداتش آمده كه آيه مورد بحث را بر همان صراط حمل كرده است. (اعتقادات صدوق.)
مطالب تکميلی پاسخها با استناد به تفسير الميزان، علامه طباطبايی (ره) می گويد:
جمله « وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها » به بيش از قصد و حضور و اشراف دلالت ندارد كه اين با جمله « ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا » كه دلالت بر دخول تمام مردم يا ستمكاران در جهنم دارد، منافات ندارد.
و معنای اين دو آيه چنين است كه: هيچ يك از شما- متّقيان و ظالمان- نيست، مگر آنكه به زودی در لبه و پرتگاه آتش قرار می گيريد، اين قرار دادن شما در پرتگاه آتش واجبى حتمی بر پروردگارت شده، آن گاه كسانى را كه تقوی داشتهاند نجات داده، ظالمان را در آن باقی می گذاريم، به خاطر اين كه ظلم كردند، ايشان هم چنان به زانو در آمده، باقی می مانند.
علامه طباطبايی (ره) در بحث روايتى ذيل آيه 71 سوره مريم روايتی را از مجمع البيان نقل می کند از سدی که گفت: من از مره همدانى معنى اين آيه را پرسيدم، او برايم روايت كرد كه عبد اللَّه بن مسعود برای ما از رسول خدا (ص) حديث كرد كه فرمود: مردم وارد آتش می شوند و بيرون می آيند و سرعت و كندی بيرون آمدنشان بسته به اعمالشان است، بعضی مثل برقی كه از آسمان می زند بيرون می آيند بعضی مانند بادی كه می وزد، بعضی مانند اسب تاخت می كنند، بعضی مانند شتر سوار، بعضی مانند كسی كه پياده بدود و بعضی مانند پيادگانى كه به طور عادی راه بروند.
علامه طباطبايی (ره) روايات ديگری را نيز در ذيل آيه 71 سوره مريم آورده است و سپس می گويد:
اين را هم بايد دانست كه ظاهر بعضی از روايات سابق اين است كه ورود به آتش به معنای عبور از آن است، در نتيجه روايات مذكور با رواياتی كه درباره صراط وارد شده منطبق می شود، چون در روايات صراط آمده كه صراط پلی است كه روی آتش كشيده شده، مردم همه مأمور می شوند از آن عبور كنند، چه نيكان و چه فجّار، الا اينكه نيكان از آن عبور می كنند، و فجّار در آتش می افتند. و از صدوق در کتاب اعتقاداتش آمده كه آيه مورد بحث را بر همان صراط حمل كرده است. (اعتقادات صدوق.)
و در مجمع البيان آمده است كه بعضی گفته اند: فايده ورود به آتش همان است كه در بعضی از اخبار هم روايت شده كه خدای تعالى احدی را داخل بهشت نمی كند مگر بعد از آنكه آتش را به او نشان دهد تا عذاب های آن را ببيند و در نتيجه قدر تفضّل خدا و نعيم بهشت را بداند و بيشتر خوشحال و مسرور شود، و همچنين هيچكس را داخل جهنّم نمی كند مگر بعد از آن كه او را به بهشت مشرف كند تا نعمت های بهشت و ثواب های آن را ببيند، و در نتيجه در جهنم عقوبتشان سخت تر و حسرتشان بر فوت بهشت و نعيم آن بيشتر شود» ( مجمع البيان، ج 3، ص 526.)
به طور کلّی درباره پرسشهای دوستان بايستی گفته شود که دقّت بفرماييد، پرسشهای حاشيه ای که در ذهن پيش می آيد، ما را از اصل تعاليم قرآن کريم و آيات شريفه دور نکند.
اين مطلب به معنی اين نيست که باب پرسش و تحقيق بسته شود، بلکه به اين معنی است که دقت شود پرسشی راه گشا و صحيح مطرح شود. پرسشی که ما را به پاسخهايی برای رفتن به مسير هدايت راهنمايی کند.
هدف اصلی در آيه شريفه نمايش ارتباط مستقيم دنيا با آخرت از طريق اعمال است. برای توضيح بيشتر به روايات و مطلبی راه گشا از علامه طباطبايي (ره) استناد می شود:
در كتاب معانى از امام صادق عليه السلام روايت آورده، كه فرمود: صراط مستقيم، طريق بسوی معرفت خدا است، و اين دو صراط است، يكی صراط در دنيا، و يكی در آخرت، اما صراط در دنيا عبارتست از امامی كه اطاعتش بر خلق واجب شده، و اما صراط در آخرت، پلی است كه بر روی جهنم زده شده، هر كس در دنيا از صراط دنيا بدرستى رد شود، يعنى امام خود را بشناسد، و او را اطاعت كند، در آخرت نيز از پل آخرت به آسانى می گذرد، و كسی كه در دنيا امام خود را نشناسد، در آخرت هم قدمش بر پل آخرت می لغزد، و بدرون جهنم سقوط می كند.
علامه طباطبايی (ره) می گويد: خدای تعالى آنچه را كه ما در قيامت با آن روبرو می شويم از حشر، جمع، اشهاد شهود، نشر كتب و ديوانها، صراط، ميزان و حساب، برای ما ممثل كرده، و به صورت يك صحنه دادگاهی و دادخواهی، و دادرسی، مجسم نموده است، و معلوم است كه در يك صحنه دادگاه از آن جهت كه دادگاه است پای احتجاج و دفاع و شاهد و پرونده و برگه های جرم و روبرو كردن دو طرف متخاصم به ميان می آيد، و بدون اينها صحنه پايان نمی پذيرد.
ولی، برای ظاهر شدن اعمال آدمی در روز رجوعش به خدای سبحان تنها اذن او كافى است، و به هيچ يك از مطالب مذكور حاجت نيست- دقّت فرماييد.
آیه پانزدهم، عطای پروردگار برای دنیاخواهان و آخرت طلبان
طرح سی روز سی آيه ، رمضان 1440
آيه پانزدهم
عطای پروردگار به هر دو گروه دنياخواهان و آخرت طلبان می رسد.
جزء 15، آيه 20 سوره اسراء:
كُلَّاً نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كاَنَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً (اسراء/20)
همه را، چه آن گروه را و چه اين گروه را، از عطای پروردگارت پی در پی خواهيم داد، زيرا عطای پروردگارت را از كسی باز ندارند. (اسراء/20)
پرسشها:
1- در آيه 20 سوره اسراء اشاره يک و اشاره دو به کيست؟
2- با توجّه به آيه 20 سوره اسراء اشاره شدگان چه سهمی از عطای پروردگار را به دست می آورند.
چند پرسش با توجّه به آيات قبل و بعد آيه 20 سوره اسراء:
3- آيا اشاره شدگان شماره يک به هر چه بخواهند می رسند؟
4- اشاره شدگان شماره دو به چه چيزی می رسند؟
5- آيا عطاء نامبرده در آيه 20 سوره اسراء برای همه انسانها يکسان است؟
پاسخها:
1- اشاره يک در آيه 20 سوره اسراء با توجّه به آيه 18 اين سوره اشاره به کسی است که خواهان زندگی دنياست. اشاره دو اين آيه با توجّه به آيه 19 اين سوره اشاره به کسی است که خواهان زندگی آخرت است.
2- با توجّه به آيه 20 سوره اسراء هر دو گروه اشاره شدگان پی در پی از عطای پروردگار بهره مند می شوند. دنياخواهان به دنيايشان می رسند و آخرت خواهان هم به دنيايشان می رسند و هم به آخرتشان می رسند.
3- خير، با توجّه به آيه 18 سوره اسراء، دنياخواهان تنها به آنچه خداوند از دنيا برای آنان می خواهد می رسند. ولی ديگر سهمی از آخرت ندارند. بلکه در آخرت در آتش جهنم معذّب خواهند بود. به دليل اينکه معاد را انکار می کردند و با انکار معاد توحيد و نبوّت را نيز انکار می کردند.
4- با توجّه به آيه 19 سوره اسراء اشاره شدگان شماره دو، هم در دنيا زندگی می کنند اينان اعمال خود را در دنيا طوری انجام می دهند که پاداش اخروی آن را از خداوند منّان بگيرند. در واقع آخرت طلبان هم در دنيا عمل می کنند و به نتيجه عملشان در دنيا دست می يابند هم پاداش عملشان را در آخرت دريافت می کنند.
برای مثال اگر دانش آموزی تنها برای گرفتن مدرک درس بخواند اگر خدا بخواهد موفق می شود. ولی اگر با ايمانی که به خدا و روز جزا دارد از ابزار علم آموزی که خداوند در اختيار او قرار داده است به دانش آموزی بپردازد و برای فراگيری علم درس بخواند مدرک هم می گيرد هم علم آموخته را در دنيا در جای صحيح خود به کار می گيرد. هم در آخرت پاداش تلاش علمی مؤمنانه اش را دريافت می کند.
5- خير، عطاء نامبرده در آيه 20 سوره اسراء برای همه انسانها يکسان نيست. با توجّه به آيه 21 سوره اسراء که می فرمايد:
« اُنْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَلْاَخِرَةُ اَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ اَكْبَرُ تَفْضِيلاً بنگر كه چگونه بعضيشان را بر بعضی ديگر برتری نهاده ايم و در آخرت درجات و برتريها، برتر و بالاتر است. (21)»
هم دنياطلبان و هم آخرت گرايان در عطاهای دنيوی به دليل تفاوت اعمال و ايمانشان برابر نيستند و در درجات متفاوت قرار دارند. تفاوت درجات، که از سعی و كوشش انسان ناشی می شود، برای اين است که سعی بسيار و سعی اندك انسان ها در نظر گرفته شده باشد و محاسبه شود و بر اساس آن عطای الهی به آنان اختصاص يابد. عطاهايی که از جانب خداوند به انسان ها در دنيا داده می شود عبارتند از مال و و فرزند و مقام و ... متفاوت است.
با توجّه به اين جمله که در آيه شريفه می فرمايد:
« وَ لَلْاَخِرَةُ اَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ اَكْبَرُ تَفْضِيلاً عطاهای اخروی و درجات آن متفاوت است. هم خود آخرت بزرگتر از دنيا است، و هم برتريها و امتيازاتش بزرگتر از برتريها و امتيازات دنيا است. برتريهای آخرت به خاطر اختلافى است كه جانها و دلها در ايمان و اخلاص دارند. ايمان و اخلاص از احوال قلب هستند. اختلاف احوال قلب بسيار وسيعتر از اختلاف احوال جسم است.
برای توضيح بيشتر پرسشهای 3 تا 5 مطالبی از تفسير الميزان ارسال می شود:
علامه طباطبايی (ره) درباره پرسش شماره 3 می گويد:
اينكه فرمود: « مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ » معنايش اين است كه هر كس حيات عاجله يعنى زندگی دنيا را بخواهد يعنى متاعی را از دنيا طلب كند كه نفس از آن ملتذّذ و قلب بدان علاقمند است، و تعلّق قلب به حيات عاجله و طلب آن، وقتى تعلّق و دنياطلبى است كه فقط حيات عاجله را بخواهد، ... آری طالب دنيا كسی است كه معتقد به زندگی ديگری غير از اين زندگی دنيا نباشد، و در نتيجه اعتقاد به نبوت و توحيد را لغو بپندارد، زيرا كه اگر اعتقاد به معاد نباشد، ديگر ايمان به خدا و فرستادگان او و تديّن به دين اثری نخواهد داشت.
هم چنان كه خدای تعالى فرمود: « فَاَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ تو هم ای رسول از هر كس كه از ياد ما روی گردانيد و جز زندگانى دنيا را نخواست به كلّی اعراض كن. منتهای علم و فهم اين مردم تا همين حدّ است خدا به حال آن كس كه از راه حق گمراه شد آگاه است. (سوره نجم/ آيه 29 و 30) »
و اينكه فرمود: « عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ » معنايش اين است كه ما هم آنچه را كه او می خواهد فوراً به او می دهيم، البتّه نه هر قدر كه او می خواهد، بلكه هر قدر كه ما بخواهيم، پس امر به دست ما است نه به اختيار او، و اثر هر چه هست در اراده ما است نه در اراده او، تازه اين روش را درباره همه دنياطلبان اعمال نمی كنيم، بلكه در حق هر كس كه خواستيم به كار می بنديم، پس اراده اشخاص از هيچ جهت حاكم بر اراده ما نيست، و اين تنها اراده ما است كه در ايشان حكومت می كند.
و چون اراده فعلی خدای عزّوجلّ نسبت به هر چيز عبارتست از فراهم شدن اسباب خارجی و رسيدن آن به حدّ عليّت تامّه، لذا بايد گفت كه آيه شريفه دلالت بر اين دارد كه هر انسان دنيا طلب از دنيا آن مقداری كه اسباب اقتضاء كند، و عواملی كه خداوند در عالم به جريان انداخته و به تقدير خود هر كدام را اثری داده، مساعدت نمايد رزق می خورد، پس دنيا طلب جز به قسمتى از خواسته هايش نمی رسد و فقط به پاره ای از آنچه كه می خواهد و به زبان تكوين مسئلت می نمايد نائل می شود، ليكن جز آن مقدار كه خداوند اسباب را به سويش جريان بيندازد نائل نمی گردد. « وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ.» (ترجمه الميزان، ج13، ص: 87)
علامه طباطبايی (ره) درباره پرسش 4 می گويد:
« وَ مَنْ اَرادَ الْاَخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً و هر كه خواهان آخرت باشد و در طلب آن سعی كند و مؤمن باشد، جزای سعيش داده خواهد شد. (اسراء/19)».
راغب می گويد: « سعی » به معنای راه رفتن به سرعت است، البتّه نه به آن حدّی كه دويدن شمرده شود، و در حديث در هر كار (چه خير و چه شرّ) استعمال می شود. اگر فرد دنيا را از اين نظر بخواهد كه وسيله نيل به سعادت اخروی است، اين در حقيقت دنياطلبى نيست، بلكه اراده آخرت و عقبى طلبى است.
از آنجا كه به آخرت نمی توان رسيد مگر از راه دنيا، لذا به هر انسانى كه اين راه را طی كند نمی شود گفت دنيا طلب، مگر آنكه از آخرت اعراض نموده و به كلّی آن را فراموش كند و در نتيجه اراده و حواسش خالص برای دنيا شود.
حرف « لام » در جمله « وَ سَعی لَها سَعْيَهَا » برای اختصاص است و همچنين اضافه «سعی» به « ضمير آخرت » اختصاص را می رساند و چنين معنا می دهد كه « هر كه كوشش كند و مجدّانه كوشش كند و كوششی كند كه مختصّ به آخرت است « و از اين معنا چنين استفاده می شود كه سعی برای آخرت بايد طوری باشد كه لايق به آن باشد، مثل اينكه كمال جديّت را در حُسن عمل به خرج دهد و حُسن عمل را هم از عقل قطعی و يا حجّت شرعی گرفته باشد، و معنای جمله « وَ هُوَ مُؤْمِنٌ » اين است كه اين سعی را در حالى كند كه ايمان به خدا داشته باشد، و اين خود مستلزم توحيد و ايمان به نبوت و معاد است، زيرا كسی كه اعتراف به يكی از اين سه اصل نداشته باشد خدای سبحان او را در كلام مجيدش مؤمن به خود نمی داند، و آيات قرآنى در اين باره بسيار است.
به فرض اينكه از آيات مذكور هم كه چشم پوشی كنيم تقييد به جمله « وَ هُوَ مُؤْمِنٌ » برای رساندن اين معنا كافى است، زيرا كسی كه آخرت بخواهد و كارهای مخصوص به آن را مجدّانه انجام دهد قطعاً ايمان به خدا و به ورای دنيا دارد.
و معناى جمله « فَاُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً » اين است كه خداوند عمل چنين كسانى را به بهترين وجه قبول نموده و كوشش آنان را می ستايد و ستايش خدا در برابر عمل بنده، عبارت است از تفضّل او بر بنده اش.
آری همين كه خداوند پاداش نيك به بنده اش می دهد، تفضّلی است بر بنده اش و گرنه وظيفه بنده، بندگی مولای خويش است، و نبايد خود را طلبكار مولايش بداند، پس ثواب دادن، تفضّل مولا است، و ثنا خواندنش بر بنده، تفضّلی است ديگر (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
( اعمال آدمی اسباب اخروی هستند و بر خلاف اسباب دنيوی تخلّف ناپذيرند.)
آيات 18 و 19 سوره اسراء دلالت بر اين دارند كه اسباب اخروی عبارتند از اعمال و بس، و اعمال سببهايى هستند كه هرگز از غايات و نتايج خود تخلّف ندارند، به خلاف اسباب دنيوی كه تخلّف پذيرند زيرا درباره اسباب اخروی فرموده است: « فَاُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً » و درباره اسباب دنيوی فرموده « عَجَّلْنا لَهُ فِيهَا مَا نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ هر قدر می خواهيم و برای هر كس كه بخواهيم.»
علامه طباطبايی (ره) درباره پاسخ پرسش شماره 5 می گويد:
« اُنْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَلْاَخِرَةُ اَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ اَكْبَرُ تَفْضِيلاً ».
اين جمله اشاره است به تفاوت درجات كه از سعی و كوشش انسان ناشی می شود. تا كسی توهّم نكند كه سعی بسيار و سعی اندك هر دو يكی است، و در آخرت فرقی با هم ندارند، آری اگر خداوند فرقی ميان عمل كم و عمل بسيار و عمل خوب و خوبتر نگذارد در حقيقت آن ما زاد را كه بيشتر و خوبتر است، شكرگزاری نكرده و مورد قبول درگاهش ننموده است.
بنابراين، معنای « بعضهم »، « بعض الناس » خواهد بود، و از قرينه « وَ لَلْاَخِرَةُ اَكْبَرُ » می فهميم كه تفضيل بعض الناس در دنيا می باشد يعنى ما بعضی از مردم را در دنيا بر بعضی ديگر برتری داديم و برتری در دنيا به اين است كه مال و متاع و جاه و فرزند و نيرو و شهرت و رياست و آقايى و مقبوليت در بين مردم كه متاعهای دنيايند در بعضی بيشتر از بعضی ديگر باشد.
و معنی اينكه فرمود: «وَ لَلْآخِرَةُ اَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ اَكْبَرُ تَفْضِيلاً» اين است كه هم خود آخرت بزرگتر از دنيا است، و هم برتريها و امتيازاتش بزرگتر از برتريها و امتيازات دنيا است، پس كسی خيال نكند كه اهل آخرت در زندگی يكسانند و نيز توهّم نكند كه تفاوت زندگی اهل آخرت مانند تفاوت در زندگی دنيا است، بلكه آخرت خانه ايست وسيعتر از دنيا، وسعتى كه نمی شود آن را به چيزی قياس كرد.
برتريهای دنيايى به خاطر اختلافى است كه در اسباب مادی دنيا است، و چون اين اسباب محدود است و دنيا دار تزاحم است در نتيجه برتريهای دنيا هم محدود است، به خلاف برتريهای آخرت كه به خاطر اختلاف اسباب كونيه نيست، بلكه به خاطر اختلافى است كه جانها و دلها در ايمان و اخلاص كه از احوال قلب است، دارند و اختلاف احوال قلب وسيعتر از اختلاف احوال جسم است، وسعتى كه نتوان با چيزی مقايسه كرد، هم چنان كه فرمود: « إِنْ تُبْدُوا ما فِي اَنْفُسِكُمْ اَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ» و نيز فرموده: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ اَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» (ترجمه الميزان، ج13، ص: 94 و 95)
آیه سیزدهم، ضرورت شگفتی از شبهه خاک شدن بدن بعد از مرگ مانع معاد و بازگشت
طرح سی روز سی آيه ، رمضان 1440
آيه سيزدهم
ضرورت شگفتی از شُبهه « مُردن انسان و تبديل به خاک شدن بدن او مانع از معاد و بازگشت به خدا و روز جزا است.»
جزء سيزدهم، آيه 5 سوره رعد:
« وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ اَ اِذَا كُنَّا تُرَاباً اَ اِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِيدٍ اُوْلَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ وَ اُوْلَئِكَ الْاَغْلَالُ فِی اَعْنَاقِهِمْ وَ اُوْلَئكَ اَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(رعد/5)»
« اگر تو در شگفت می آيى، شگفت سخن ايشان است كه آيا آن هنگام كه خاك شويم از نو ما را بيافرينند؟ اينان به پروردگارشان ايمان ندارند، بر گردنهاشان غُلها باشد و اهل جهنمند و در آن جاودانه اند. (رعد/5)»
پرسشها:
1- شگفتی که آيه 5 سوره رعد از آن سخن می گويد چيست؟
2- با توجّه به آيه 5 سوره رعد، چرا پيامبر صلی الله عليه و آله بايد از سخن کفّار شگفتی کند؟
3- در آيه 5 سوره رعد، چه دليلی در شخصيّت افراد مطرح کننده شبهه موجب طرح آن شبهه بوده است؟
4- چرا در آيه 5 سوره رعد، عاقبت کار منکران معاد و مطرح کنندگان شبهه را به طور قطع بيان می کند که : « اُوْلَئِكَ الْاَغْلَالُ فِی اَعْنَاقِهِمْ وَ اُوْلَئكَ اَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» به عبارت ديگر چه رابطه ای ميان مطرح کردن آن شبهه و اين عاقبت اخروی وجود دارد؟
5- در شبهه ای که منکران معاد در آيه 5 سوره رعد مطرح می کنند منظورشان از تراب چيست؟ چه پاسخی برای آن می توان مطرح کرد؟
پاسخها:
1- شگفتی که آيه 5 سوره رعد از آن سخن می گويد شبهه ای است که درباره معاد مطرح می کنند. می گويند: «:" اَ إِذا كُنَّا تُراباً اَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ آيا آنگاه که خاکی می شويم آيا ما خلقتی جديد خواهيم داشت؟»
2- با توجّه به آيه 5 سوره رعد بطلان و فساد گفتار کفّار آن قدر واضح بود كه هيچ انسان سليم العقلی ترديد در آن را جايز نمی داند. لذا خداوند به پيامبر صلی الله عليه و آله می فرمايد: می خواهی شگفت زده شوی بايد از سخن کفّار شگفتی کنی. که می گويند معادی نيست.
3- در آيه 5 سوره رعد، پس از مطرح کردن شبهه می فرمايد: « اُوْلَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ » يعنی اگر دنبال دليلی در شخصيّت افراد مطرح کننده اين شبهه هستی بدان که اينان همان کافران هستند که به پروردگارشان ايمان ندارند. زيرا لازمه گفتار ايشان اين است كه حيات آدمی محدود باشد به همين زندگی مادّی دنيا، بدون اينكه دامنه اش بعد از مرگ را هم بگيرد و الى الابد دوام داشته باشد، و اين در حقيقت انكار عالم ربوبى است، زيرا اعتقاد به وجود ربّی كه معاد نداشته باشد معنا ندارد.
4- اينکه در آيه 5 سوره رعد، عاقبت کار منکران معاد و مطرح کنندگان شبهه را به طور قطع بيان می کند که : « اُوْلَئِكَ الْاَغْلَالُ فِی اَعْنَاقِهِمْ وَ اُوْلَئكَ اَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» اشاره است به گرائيدن به زمين و ركون به سوی هوی و مقيّد بودن به كُنده و زنجير جهل و غُلهای انكار،
و اينكه فرمود:" اُولئِكَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ" اشاره است به مكثشان در عذاب و شقاوت. (ترجمه الميزان، ج11، ص: 409)
5- اصل شبهه ای که منکران معاد مطرح می کنند اين است که گفته اند: « اَ إِذا كُنَّا تُراباً اَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ». مقصودشان از « تراب » در اين جمله خاكی است كه بدن آدمی پس از مرگ بدان تبديل می شود، زيرا در آن موقع انسان به طور كامل معدوم شده است، و چيزی از او باقی نمانده است، جز خاک. چگونه اين خاک دوباره خلق می شود و برمی گردد.
علامه طباطبايی (ره) می گويد: شبهه خاک شدن انسان پس از مرگ و متلاشی شدن او و عدم بازگشت به خدا و لقای آخرت، را خدای تعالى در كلام خود جواب داده و فرموده كه: انسان، عبارت از بدن مركب از مشتى اعضای مادی نيست تا با مرگ و بطلان تركيب و متلاشی شدنش بكلّی معدوم شود، بلكه حقيقت او روحی است علوی- و يا اگر خواستى بگو حقيقت او نفس او است- كه به اين بدن مركّب مادی تعلّق يافته، و اين بدن را در اغراض و مقاصد خود به كار می اندازد، و زنده ماندن بدن هم از روح است، بنا بر اين هر چند بدن ما به مرور زمان و گذشت عمر از بين می رود و متلاشی می شود، اما روح، كه شخصيت آدمی با آن است باقی است، پس مرگ معنايش نابود شدن انسان نيست، بلكه حقيقت مرگ اين است كه خداوند روح را از بدن بگيرد، و علاقه او را از آن قطع كند، آن گاه مبعوثش نمايد، و بعث و معاد هم معنايش اين است كه خداوند بدن را از نو خلق كند و دوباره روح را به آن بدمد، تا در برابر پروردگارش برای فصل قضاء بايستد. ( ترجمه الميزان، ج11، ص: 407)
خداوند در اين باره می فرمايد:" وَ قالُوا اَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْاَرْضِ اَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ" (سوره الم سجده /آيه 10 و 11) كه حاصلش اين است كه شما با مردن در زمين گم نمی شويد و معدوم نمی گرديد، بلكه ملك الموت كه موكّل بر مرگ است آن حقيقتى را كه لفظ" شما" و" ما" به آن دلالت می كند، و عبارت از جانها است می گيرد و در قبضه او باقی می ماند و گم نمی شود، آن گاه وقتى مبعوث شديد بسوی خدا برمی گرديد، و دوباره بدنهای شما به جانهايتان ملحق می شود، و باز شما شمائيد.
پس برای آدميان حياتی است باقی كه محدود به عمر فانى دنيا نيست، و عيشی است دائمی در عالم ديگری كه با بقای خداوندی باقی است، و انسان در زندگی دوّمش بهره ای ندارد مگر آنچه كه در زندگی اوّلش از ايمان به خدا و عمل صالح كسب كرده، و از موادّ سعادتی كه امروز برای فردايش پس انداز نموده.
پس اگر آدمی حق را پيروی كند، و به آيات خدا ايمان بياورد، در زندگی ديگرش به كرامت قرب و نزديكی به خدا، و به ملكی كه كهنه نمی شود سعادتمند می گردد، و اگر به پستى و به سوی خاك بگرايد، و فقط به دنيا توجّه داشته باشد و از ياد خدا اِعراض نمايد، در زندگی ديگرش در شقاوت و هلاكت خواهد بود و مغلول به غُل و زنجير نوميدی و خسران محشور خواهد شد، و از اصحاب آتش خواهد گرديد. (موارد ديگری هم در تفسير الميزان بيان شده است. برای تکميل گفتار مراجعه بفرماييد.)
آیه چهاردهم، کیفر دوست داشتن دنیا عذاب اخروی در قیامت است
طرح سی روز سی آيه ، رمضان 1440
آيه چهاردهم
حبّ دنيا موجب خشنودی از کفر و روی گردانی از ايمان است و کيفر آن ابتلاء به عذاب بزرگ در روز قيامت است.
جزء چهاردهم، آيه 106 سوره نحل:
« مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ اُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالْايمَانِ وَ لَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (نحل/106)»
« كسی كه پس از ايمان به خدا كافر می شود، نه آنكه او را به زور واداشته اند تا اظهار كفر كند و حال آنكه دلش به ايمان خويش مطمئن است، بل آنان كه درِ دل را به روی كفر می گشايند، مورد خشم خدايند و عذابى بزرگ برايشان مهياست. (نحل/106)»
پرسشها:
1- آيه 106 سوره نحل درباره کيست؟
2- حکم آيه 106 سوره نحل از چه کسانی برداشته شده است؟
3- خداوند چه صفتی را برای جاری شدن حکم آيه 106 بر فرد لازم دانسته است؟
4- برداشته شدن حکم آيه 106 از افراد خاص اثبات کدام يک از احکام اسلامی است؟
5- حکم آيه 106 سوره نحل چيست؟
چند پرسش درباره آيه شريفه که پاسخ آن در آيات بعد تا آيه 110 سوره نحل است:
6- چرا مرتدّين کافر به غضب الهی دچار می شوند؟
7- صفات مرتدّين کافر مبتلا به غضب الهی کدام است؟
8- مؤمنينی که مجبور به اظهار کفر شدند در چه صورتی مشمول مغفرت و رحمت خداوند می شوند؟
پاسخها:
1- آيه 106 سوره نحل درباره کفّاری است که بعد از ايمان آوردن دوباره کافر و مرتد شدند.
2- حکم آيه 106 سوره نحل از مؤمنانی برداشته شده است که قلباً مؤمن هستند ولی از روی تقيّه ابراز کفر می کنند، مانند مهاجران صدر اسلام که مجبور شده بودند و کلمه کفر را به زبان جاری ساختند.
3- خداوند برای جاری شدن حکم آيه 106 بر فرد لازم دانسته است که وی دل خود را برای کفر گشوده باشد، كفر را پذيرفته و به آن خشنود باشد و آن را در خود جای داده باشد.
4- برداشته شدن حکم آيه 106 از مؤمنی که به زور مجبور به اظهار کفر شده است حکم تقيّه در اسلام را اثبات می کند.
5- در آيه 106 سوره نحل برای افراد مرتدّي که کافر می شوند و به کفر رضايت دارند دو حکم اثبات شده است:
اوّل اينکه دچار خشم خداوند می شوند.
دوّم اينکه به عذاب بزرگی معذّب می شوند.
پرسشهايی که پاسخ آنها در آيات 107 تا 110 سوره نحل آمده است:
6- بنا بر آيه 107 سوره نحل علّت اينکه مرتدّين کافر به غضب الهی دچار می شوند اين است که ايشان زندگی مادّی دنيا را بر زندگی آخرت كه حيات دائمی و زندگی در جوار ربّ العالمين است ترجيح می دهند. در حاليکه غايت و نتيجه خلقت و زندگی انسان همان حيات اُخروی است.
« ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَی الْآخِرَةِ وَ اَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ و اين بدان سبب است كه اينان زندگی دنيا را بيشتر از زندگی آخرت دوست دارند و خدا مردم كافر را هدايت نمی كند. (نحل/107)»
مطابق اين آيه شريفه کفر اين افراد موجب شده است که از هدايت خداوند به هدف و غايت زندگی انسانی بی نصيب بمانند.
7- صفات مرتدّين کافر مبتلا به غضب الهی با توجّه به آيات 108 و 109 سوره نحل عبارتند از:
به دليل آنکه خود را از هدايت خداوند محروم کرده اند ابزار هدايت از آنان سلب شده است:
اول- بر دلهايشان و گوشهايشان و چشمانشان مهر زده شده است.
دوم- غفلت آنان را فراگرفته است.
سوّم- خسران و زيان ديدن در آخرت.
علامه طباطبايی (ره) می گويد: طبع، صفتى است الهی و منسوب به ساحت مقدّس او كه آن را به عنوان مجازات بكار می برد، ولى غفلت صفتى است بشری و منسوب به خود انسان است. ...ناگزير ايشان در آخرت همان زيانكارانند چون رأس المال و سرمايه خود را در دنيا ضايع كردند و بى زاد و توشه شدند، ديگر چيزی ندارند كه در آن جهان با آن زندگی كنند.
« اُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ وَ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ خدا بر دل و گوشها و چشمانشان مهر برنهاده است و خود بى خبرانند. (نحل/108)»
« لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ به ناچار در آخرت هم از زيان ديدگان باشند. (نحل/109)»
علامه طباطبايی در ذيل اين آيه شريفه می گويد:
برای اينكه اينان به خاطر اختيار زندگی دنيا و هدف قرار دادن آن و نوميدی از اهتداء به سوی زندگی آخرت يكباره دل از آن زندگی شستند، و در نتيجه حس و شعور و عقلشان اسير در چارچوبه ماديات شد، ديگر به ما ورای مادّه كه همان زندگی آخرت است توجّهی ندارند، و ديگر به آنچه كه مايه عبرتشان است نمی نگرند، و آنچه را كه مايه اندرزشان است نمی شنوند، و به ادلّه و حجّت هايى كه بسوی آخرت راهنماييشان می كند فكر و تعقّل نمی كنند.
پس اينان دلها و گوشها و چشمانشان مهر خورده و بسته شده، و ديگر آنچه كه ديگران را بسوی آخرت رهنمون می شود، در دل و گوش و چشم آنان راه پيدا نمی كند، و به كلی از آن ادلّه غافلند، و احتمال بودن چنين ادلّه ای را هم نمی دهند.
با اين بيان روشن می شود كه وصفی كه در آيه قبلی بود به منزله معرف مُهر و غفلتى است كه در اين آيه ذكر شده، پس همين كه خدا ايشان را هدايت نكرده به خاطر اينكه دلهاشان به دنيا متعلق شده، خود معنای طبع و غفلت است.
8- مؤمنينی که مجبور به اظهار کفر شدند با توجّه به آيه 110 سوره نحل در صورتی مشمول مغفرت و رحمت خداوند می شوند که:
- هجرت کنند و از آن تنگناهايی که مجبور به ابراز کفر می شوند خود را نجات دهند.
- در راه دين مجاهدت کنند و
- صبر پيشه خود سازند.
« ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ سپس پروردگار تو برای كسانى كه پس از آن رنجها كه ديدند، مهاجرت كردند و به جهاد رفتند و پای فشردند، آمرزنده و مهربان است. (نحل/110)»
علامه طباطبايی در ذيل اين آيه شريفه می گويد:
كلمه" فتنه" در اصل به معنای بردن طلا در آتش برای آزمايش بوده سپس در همه آزمايش ها و شكنجه ها به كار رفته، و اين جمله ناظر به شكنجه هايى است كه مؤمنين صدر اسلام در مكه از قريش می ديدند چون مشركين مكه مؤمنين را آزار می دادند تا شايد از دينشان برگردند، و بدين منظور انواع شكنجه ها را در باره آنان روا می داشتند حتى چه بسا كه يك فرد مسلمان در زير شكنجه كفار جان می داد، هم چنان كه عمّار و پدر و مادرش را شكنجه كردند پدر و مادرش در زير شكنجه آنان جان دادند، و عمّار به ظاهر از دين اسلام بيزاری جست و به اين وسيله جان سالم بدر برد، و آيات سابق در اين باره نازل شد.
آيات مورد بحث با آيات قبل مربوط و متّصل است، چون جمله « إِلَّا مَنْ اُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ » كه در آيات قبل بود همان معنا را می رساند كه آيات مورد بحث در مقام افاده آن است، اين آيه نيز می فرمايد:" بعد از همه اينها خدا نسبت به كسانى كه بعد از آن شكنجه ها هجرت نموده و پس از هجرت، جهاد و صبر نمودند آمرزگار و مهربان است.
پس جمله" ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا" وعده جميلی است كه به مهاجرين می دهد. ... به علاوه اين نكته را هم می رساند كه قيودی كه در كلام قبلی آورده شده همه در حكم، دخالت دارند، پس بايد بدانى كه خدا از آن مسلمانان كه به ظاهر، ارتداد جستند راضی نمی شود مگر آنكه مهاجرت كنند، و نيز از هجرتشان راضی نمی شود مگر آنكه بعد از آن جهاد و صبر كنند. (ترجمه الميزان، ج12، ص: 512 )
آیه دوازدهم، دنياخواهی مانع به دست آوردن بهره اخروی
طرح سی روز سی آيه ، رمضان 1440
آيه دوازدهم
دنياخواهیِ صرف مانع به دست آوردن بهره و سهم اخروی است.
جزء دوازدهم، آيه 16 سوره هود:
« اُوْلَئكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِی الْاَخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَ بَاطِلٌ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (هود/16)»
« اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش نصيبى ندارند و هر چه كرده اند ناچيز شود و هر چه به جای آورده اند باطل است. (هود/16)»
پرسشها:
1- اشاره در آيه 16 سوره هود به کيست؟
2- افراد مورد اشاره در آيه 16 سوره هود چرا در آخرت جز آتش بهره ای ندارند؟
3- با توجّه به آيه 16 سوره هود آنچه در آخرت ناچيز می شود چيست؟
4- با توجّه به آيه 16 سوره هود آنچه در آخرت باطل می شود چيست؟ توضيح دهيد.
آيه قبل از آيه مورد گفتگو. (دقت بفرماييد.)
« مَنْ كاَنَ يُرِيدُ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ اَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لَايُبْخَسُونَ آنان كه زندگی و زينت اين دنيا را بخواهند، پس همه مزد كردارشان را در اين جهان می دهيم و در آن نقصانى نمی بينند. (هود/15)»
پاسخها:
1- اسم اشاره اُولَئکَ در آيه 16 سوره هود اشاره به افراد مذکور در آيه 15 است.
2- افراد مورد اشاره در آيه 16 سوره هود به دو دليل در آخرت جز آتش بهره ای ندارند:
اوّل اين که در دنيا جز زندگی و زيور دنيايی چيز ديگری نمی خواستند.
دوم آن که مزد اعمالشان در دنيا به تمامه داده شده است و هيچ نقصانی در مزد اعمال در دنيا نمی بينند.
3- با توجّه به آيه 16 سوره هود هر چه فرد در دنيا انجام می دهد تا بهره دنيوی از آن بگيرد در آخرت ناچيز می شود و به حساب نمی آيد.
4- با توجّه به آيه 16 سوره هود آنچه فرد در دنيا برای بهره های دنيوی انجام می داده است، در آخرت باطل می شود.
علامه طباطبايی (ره) در اين باره می گويد: عمل آدمی هر طور كه باشد تنها آن نتيجه ای را كه منظور آدمی از آن عمل است به او می دهد، اگر منظورش نتيجه ای دنيوی باشد نتيجه ای كه شأنى از شؤون زندگی دنيای او را اصلاح می كند، از مال و جمال و جاه، و يا بهتر شدن وضعش، عملش آن نتيجه را می دهد،
البته در صورتی آن نتيجه را می دهد كه ساير اسبابى كه در حصول اين نتيجه مؤثرند مساعدت بكنند، و عملی كه به اين منظور انجام شده ديگر نتايج أخروی را به بار نمی آورد، زيرا فاعلِ آن، قصد آن نتايج را نداشته تا آن نتايج به دستش بيايد،
صرف اينكه عملی ممكن است و صلاحيّت دارد كه در طريق آخرت واقع شود كافى نيست و رستگاری آخرت و نعيم آن را نتيجه نمی دهد، مثلاً احسان به خَلق و حُسن خُلق (هم می تواند به نيّت دوستيابى و جاه طلبى و نان قرض دادن انجام شود، و هم به نيّت پاداش اخروی و تحصيل خوشنودی خدای تعالى) اگر به نيت خوشنودی خدا انجام نشود باعث اجر و پاداش اخروی و بلندی درجات نمی شود.
اين آيه علاوه بر آن نكته ای كه در آيه قبلی بود اين بيان اضافى را هم دارد كه چنان نيست كه هر كس هر چه بخواهد و به همان مقدار كه خواسته به او می رسد، بلكه زمام امور دنيا به دست خدای سبحان است، و طبق آنچه سنّت اسباب بر آن جريان دارد به هر كس هر مقدار كه بخواهد می دهد و هر چه را نخواهد نمی دهد، هر كه را كه بخواهد مقدّم می دارد و هر كه را بخواهد عقب می اندازد. ( ترجمه الميزان، ج10، ص: 261)