سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

سايت مکتب الزّهرا(سلام اللّه عليها)

دسته بندی محتوا

جدول صرف معنی نحو آيات 38-48 سوره بقره صفحه 7 قرآن کريم

جدول صرف، معنی ، نحو صفحه 7

قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنىّ‏ِ هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لَا هُمْ يَحزَنُونَ(38)

کلمه

صرف

معني

نحو

قُلْنَا

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، از ريشه قول، معتل العين، اجوف واوي، متکلّم مع الغير، مبني برسکون، متعدّي، معلوم

گفتيم

فعل، فاعل ضمير نا بارز و محلاً مرفوع

اهْبِطُواْ

فعل امر، ثلاثي مجرّد، از ريشه هبط، جمع مذکّر مخاطب، مبني برسکون،لازم، معلوم

فرود آييد

فعل، فاعل ضمير واو بارز و محلاً مرفوع

مِن

حرف جرّ ، مبني بر سکون

از

جارّ

 

جارّومجرور متعلّق به اِهبِطوُا

هَا

اسم، ضمير متّصل مفرد مؤنّث غائب، معرفه ، مبني بر سکون

آن

محلاًمجروربه حرف جرّ مِن

جَمِيعًا

اسم، غيرمصدر، مفرد، مذکّر، مشتق، صفت مشبّهه از ريشه جمع، نکره ، معرب

 

همگي

حال و منصوب، نشانه نصب ـًـ در آخر کلمه

فَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

پس

إمّا

مخفّف إن+ما

إن:حروف مشبّهةٌ بالفعل، مبنی بر سکون

ما: اسم موصول مشترک براي غيرعاقل، مبني بر سکون،معرفه

اگر آنچه

إن : حروف مشبّهةٌ بالفعل،

ما: اسم حروف مشبّهةٌ بالفعل، محلاً منصوب

يَأْتِيَنَّ

فعل مضارع،ثلاثي مجرّد از ريشه أتي، مفرد مذکّر غائب،متعدّي، معلوم، نون در آخر نون تأکيد است.

آيد

فعل مضارع و مرفوع

خبر حروف مشبّهةٌ بالفعل و محلاً مرفوع

کُم

 

اسم، ضمير متّصل ، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

مفعولٌ به و محلّاً منصوب

مِن + ن

حرف جرّ، مبني بر سکون + نون وقايه

از

جارّ + نون وقايه

جارّ و مجرور متعلّق به يأتِينَّ

ي

 

 

اسم، ضمير متّصل، متکلّم وحده، معرفه، مبني بر سکون

من

محلاًمجرور به حرف جرّ مِن

هُدَي

اسم، مصدر، ثلاثي مجرّد از ريشه هدي، مفرد، معرب، نکره

هدايت

فاعل و تقديراً مرفوع

فَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

پس

مَن

اسم موصول مشترک براي عاقل، مبني بر سکون، معرفه

هرکس

مبتدا و محلاً مرفوع

تَبِعَ

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، مفرد مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، مبني بر فتح

پيروي کند

خبر و محلاً مرفوع

فعل و فاعل ضمير هو مستتر، محلاً مرفوع

هُدَي

اسم، مصدر، ثلاثي مجرّد از ريشه هدي، مفرد، معرب، معرفه به اضافه

هدايت

مفعولٌ به و تقديراً منصوب

ي

اسم، ضمير متّصل، متکلّم وحده، معرفه، مبني بر سکون

من

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

فَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

پس

لا

حرف نفي ، لاي غير عامل ، مبني بر سکون

نه،هيچ

خَوْفٌ

اسم، مفرد، مذکّر، مصدر از ريشه خوف، معرب، نکره

ترس

مبتدا و مرفوع، علامت رفع ـٌـ در آخر کلمه

عَلي

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به خبر محذوف

هم

 

 

 

اسم، ضمير ، جمع مذکّر غائب، مبني بر سکون، معرفه

آنها

محلاً مجرور به حرف جرّ علي

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

لا

حرف نفي، مبني بر سکون

نه

 

معطوف به جمله لا خَوفٌ عَلَيهِم، محلّي از اعراب ندارد.

هم

اسم، ضمير ، جمع مذکّر غائب، مبني بر سکون، معرفه

آنها

مبتدا و محلا مرفوع

يَحزَنُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، ريشه حزن، جمع مذکّر غائب، معلوم، لازم، معرب، مرفوع، نشانه رفع نون

ناراحت مي شوند

خبر و محلاً مرفوع، فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

 

گفتيم همه از بهشت فرود آييد تا آنگاه که از جانب من راهنمايی برای شما آيد و هر کس پيروی او کند هرگز بيمناک و اندوهگين نخواهد گشت. 38

 

وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا أُوْلَئكَ أَصحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(39)

کلمه

صرف

معني

نحو

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

الَّذِينَ

اسم، موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر فتح

کسانيکه

مبتدا و محلاً مرفوع

كَفَرُواْ

فعل ماضي، ثلاثي مجرّد، جمع مذکّر غائب، معلوم، لازم، مبني بر سکون

کفر ورزيدند

خبر و محلاً مرفوع، فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

كَذَّبُواْ

فعل ماضي، ثلاثي مزيدٌ فيه، باب تفعيل، جمع مذکّر غائب، معلوم، متعدّي، مبني بر سکون

تکذيب کردند

معطوف به کَفَرُوا و محلاً مرفوع، فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

بِ

حرف جرّ، مبني بر کسر

به

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به کَذَّبُوا

ايَاتِ

 

 

 

اسم، جمع مؤنّث سالم، مفرد:آية، معرفه به اضافه، معرب

نشانه ها

مجرور به حرف جرّ بِ، علامت جرّ ـِـ

نا

اسم ، ضمير متّصل متکلّم مع الغير، معرفه، مبني بر سکون

ما

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

أُوْلَئكَ

اسم اشاره متوسط، جمع مذکّر و مؤنّث ، مبني بر فتح، معرفه

آنها

مبتدا و محلاً مرفوع

أَصحَابُ

اسم، جمع مکسّر، مذکّر ، معرفه به اضافه، معرب

ياران

خبر و مرفوع، علامت رفع ـُـ در آخر کلمه

النَّارِ

اسم، مفرد، مذکّر، معرفه به ال، جامد، معرب

آتش

مضافٌ اليه و مجرور، علامت جرّ ـِـ

هُم

اسم، ضمير ، جمع مذکّر غائب، مبني بر سکون، معرفه

آنها

مبتدا و محلاً مرفوع

فِي

حرف جرّ ، مبني بر سکون

در

جارّ

جارّو مجرور متعلّق به خالِدون

ها

 

 

اسم ، ضمير متَصل مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

آن

محلاً مجرور به حرف جرّ في

خَالِدُونَ

اسم، جمع مذکّر سالم، مفرد:خالِد، مشتق، اسم فاعل از ريشه خلد، معرب، نکره

جاويدان

خبر و مرفوع به واو (اعراب فرعي)

و آنانکه کافر شدند و تکذيب آيات ما کردند اهل دوزخند و در آتش آن هميشه معذبند.39

 

يَابَنىِ إِسْرَءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتىِ‏َ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَيْكمُ‏ْ وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّاىَ فَارْهَبُونِ(40)

کلمه

صرف

معني

نحو

يا

حرف ندا، مبني بر سکون

اي

بَني

اسم، جمع مذکّر سالم (حذف نون به دليل اضافه شدن)، معرفه به اضافه، معرب

پسران

منادي مضاف، منصوب به ياء

إِسْرَءِيلَ

اسم عَلَم، مفرد، مذکّر، غير منصرف، معرفه، معرب

اسرائيل

مضافٌ اليه و مجرور به ـَـ با اعراب فرعي

اذْكُرُواْ

فعل امر، مبني بر سکون، جمع مذکّر مخاطب، باب فَعَل يفعُلُ از ريشه ذکر، متعدّي ، معلوم

به ياد آريد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

نِعْمَت

اسم، مفرد، مؤنّث، معرب، معرفه به اضافه، جامد

نعمت

مفعولٌ به و تقديراً منصوب

ي

اسم، ضمير متّصل، متکلّم وحده، معرفه، مبني بر سکون

من

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

الَّتىِ

اسم، موصول خاص، مفرد مؤنّث، معرفه، مبني بر سکون

که

صفت نعمت و محلاً منصوب

أَنْعَمْتُ

فعل ماضي، ثلاثي مزيدٌ فيه، باب افعال، ريشه نعم، متکلم وحده، مبني بر سکون به دليل اتّصالش به ضمير تُ، معلوم، متعدّي

نعمت دادم

فعل و فاعل ضمير تُ بارز محلاً مرفوع ، جمله صله است و محلي از اعراب ندارد

عَلَي

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به أنعَمتُ

كمُ

اسم، ضمير متّصل ، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

محلاً مجرور به حرف جرّ عَلَي

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

أَوْفُواْ

فعل امر، ثلاثي مزيدٌ فيه، باب افعال، جمع مذکّر مخاطب، معتل از ريشه وفي، مبني به حذف حرف علّه

وفا کنيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

معطوف به جمله اذکُرُوا، جمله مستأنفه محلي از اعراب ندارد.

بِ

حرف جرّ ، مبني بر کسر

به

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به أوفوا

عَهْد

اسم، مفرد، مذکّر، معرفه به اضافه، مصدر ثلاثي مجرّد، معرب

پيمان

مجرور به حرف جرّ بِ

ي

اسم، ضمير متّصل، متکلّم وحده، معرفه، مبني بر سکون

من

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

أُوفِ

فعل مضارع، ثلاثي مزيدٌ فيه، باب افعال، ريشه وفي، متکلّم وحده، معلوم، لازم

وفا کنم

فعل مضارع مجزوم به حذف حرف علّه، فعل و فاعل أنا مستتر محلاً مرفوع

بِ

حرف جرّ ، مبني بر کسر

به

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به أوفِ

عَهْدِ

اسم، مفرد، مذکّر، معرفه به اضافه، مصدر ثلاثي مجرّد، معرب

پيمان

مجرور به حرف جرّ بِ، علامت جرّ ـِ

کُم

 

اسم، ضمير متّصل ، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

مضافٌ اليه و محلّاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

إِيَّاىَ

اسم، ضمير منفصل نصبي، متکلّم وحده، معرفه، مبني بر فتح

مرا

مفعولٌ به و محلاً منصوب

فَ

حرف عطف، فاي تفريع، مبني بر فتح

پس

ارْهَبُونِ

فعل امر، ثلاثي مجرّد، باب فَعَل يفعُلُ، جمع مذکر مخاطب، ريشه رهب، معلوم، لازم ، مبني بر سکون، ن (نون وقايه)

بر حذر باشيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

 

ای بنی اسرائيل ، به ياد آريد نعمتهايی که عطا کردم به شما، و به عهد من وفا کنيد تا به عهد شما وفا کنم و از من بر حذر باشيد.40

 

وَ ءَامِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُمْ وَ لَا تَكُونُواْ أَوَّلَ كاَفِرِ بِهِ وَلَاتَشْتَرُواْ بِاَيَاتىِ ثَمَنًا قَلِيلًا وَ إِيَّاىَ فَاتَّقُونِ(41)

کلمه

صرف

معني

نحو

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

ءَامِنُواْ

فعل امر، ثلاثي مزيدٌفيه، باب افعال، ريشه امن،مهموزالفاء، جمع مذکرمخاطب، معلوم،متعدّي، مبني برسکون

ايمان آوريد

فعل وفاعل ضمير واو بارز، محلاً مرفوع

بِ

حرف جرّ ، مبني بر کسر

به

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به ءَامِنُوا

مَا

اسم موصول مشترک براي غيرعاقل، مبني بر سکون،معرفه

آنچه

محلاً مجرور به حرف جرّ بِ

أَنزَلْتُ

فعل ماضي، ثلاثي مزيدٌفيه، باب افعال، از ريشه نزل، متکلّم وحده، معلوم، متعدّي، مبني بر سکون به دليل اتّصالش به ضمير تُ

نازل کردم

فعل و فاعل ضمير تُ بارز

مُصَدِّقًا

اسم، مفرد، مذکّر، مشتق اسم فاعل، ثلاثي مزيدٌفيه، باب تفعيل، نکره، معرب

تصديق

مفعولٌ به و منصوب ، نشانه نصب ـَـ

لِ

حرف جرّ، مبني بر کسر

براي

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به مُصَدِّقاً

مَا

اسم موصول مشترک براي غيرعاقل، مبني بر سکون،معرفه

آنچه

محلاً مجرور به حرف جرّ لِ

مَعَ

اسم دائم الاضافه، مبني بر فتح

با

مفعولٌ فيه و محلاً منصوب، مضاف

كُمْ

اسم، ضمير متّصل ، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

لَاتَكُونُواْ

فعل نهي، فعل ناقصه، ثلاثي مجرّد، ريشه کون، اجوف واوي، لازم، معلوم، مجزوم به حذف نون

نباشيد

فعل نهي، اسم آن واو بارز و محلاً مرفوع

معطوف به جمله قبل، جمله مستأنفه محلي از اعراب ندارد.

أَوَّلَ

اسم، مفرد، مذکر، معرفه به اضافه، معرب

اولين

خبر کان، منصوب، نشانه نصب ـَـ

كاَفِرِ

اسم، مفرد، مذکّر، مشتق، اسم فاعل، ثلاثي مجرّد ريشه کفر، معرب، نکره

کافر

مضافٌ اليه و مجرور، علامت جرّ آن ـِـ

بِ

حرف جرّ ، مبني بر کسر

به

جارّ

جارّو مجرور متعلّق به کافر

هِ

اسم ، ضمير متَصل مفرد مذکّر غائب، معرفه، مبني بر سکون

آن

محلا مجرور به حرف جرّ بِ

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

لَاتَشْتَرُواْ

فعل نهي، فعل ناقصه، ثلاثي مزيدٌفيه،باب افتعال، ريشه شري، ناقص يايي، متعدّي، معلوم، مجزوم به حذف نون

نفروشيد

فعل نهي، فاعل آن واو بارز و محلاً مرفوع

معطوف به جمله قبل، جمله مستأنفه محلي از اعراب ندارد.

بِ

حرف جرّ ، مبني بر کسر

به

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به لَا تَشتَرُوا

اَيَات

اسم، جمع مؤنّث سالم، مفرد:آية، معرفه به اضافه، معرب

نشانه ها

تقديراً مجرور به حرف جرّ بِ

ي

اسم، ضمير متّصل، متکلّم وحده، معرفه، مبني بر سکون

من

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

ثَمَنًا

اسم، مفرد، مذکّر، جامد، معرب، نکره

بها،ارزش

مفعولٌ به و منصوب، نشانه نصب آن ـًـ

قَلِيلًا

اسم،مفرد، مذکّر، مشتق، صفت مشبّهه از ريشه قلل، نکره، معرب

کم،اندک

صفت ثَمَناً و منصوب به تبعيت، نشانه نصب ـًـ

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

إِيَّاىَ

اسم، ضمير منفصل نصبي، متکلّم وحده، معرفه، مبني بر فتح

مرا

مفعولٌ به و محلاً منصوب

فَ

حرف عطف، فاي تفريع، مبني بر فتح

پس

اتَّقُونِ

فعل امر، ثلاثي مزيدٌ فيه، باب افتعال، جمع مذکر مخاطب، ريشه وقي، مثال واوي، معلوم، لازم ، مبني بر سکون، ن (نون وقايه)

تقوا پيشه کنيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

 

و ايمان آوريد به قرآن که فرستاديم که تصديق تورات شما را می کند و نباشيد اول کافر به آن و نفروشيد آيات مرا به بهای اندک و از قهر من بپرهيزيد. 41

وَ لَا تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ(42)

کلمه

صرف

معني

نحو

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

لَا تَلْبِسُواْ

فعل نهي، ثلاثي مجرّد، ريشه لبس، متعدّي، معلوم، مجزوم به حذف نون

نپوشانيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

الْحَقَّ

اسم، مفرد، مذکّر، جامد، مصدر ثلاثي مجرّد، معرفه به ال ، معرب، جامد

حق

مفعولٌ به ومنصوب، نشانه نصب ـَـ

بِ

حرف جرّ، مبني بر کسر

با

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به لا تَلبِسُوا

الْبَاطِلِ

اسم، مفرد، مذکّر، مشتق اسم فاعل از ريشه بطل، معرفه به ال، معرب

باطل

مجرور به حرف جرّ بِ، نشانه جرّ ـِـ

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

تَكْتُمُواْ

فعل مضارع مجزوم، ثلاثي مجرّد، ريشه کتم، متعدّي ، معلوم، مجزوم به حذف نون

پنهان کنيد

فعل مجزوم به تبعيت از لَاتَلبِسُوا، فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

معطوف به لَاتَلبِسُوا جمله مستأنفه محلّي از اعراب ندارد

الْحَقَّ

اسم، مفرد، مذکّر،جامد، مصدر ثلاثي مجرّد ، معرفه به ال ، معرب، جامد

حق

مفعولٌ به و منصوب، نشانه نصب آن ـَـ

وَ

واو حاليه، مبني بر فتح

و

أَنتُمْ

اسم، ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر مخاطب ، معرفه، مبني بر سکون

شما

مبتدا و محلاً مرفوع

جمله حاليه ، محلاً منصوب

 

تَعْلَمُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، باب فَعَلَ يفعَلُ ، جمع مذکّر مخاطب ، معلوم، متعدّي، معرب و مرفوع به نون

مي دانيد

خبر و محلاً مرفوع، فعل و فاعل ضمير واو بارز و محلاً مرفوع

 

و مپوشانيد حق را به باطل تا پنهان سازيد حقيقت را و حال آنکه به حقّانيت آن آگاهيد.42

وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَ ارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ(43)

کلمه

صرف

معني

نحو

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

أَقِيمُواْ

فعل امر، ثلاثي مزيدٌفيه، باب افعال، ريشه قوم، اجوف واوي، جمع مذکر مخاطب، معلوم،متعدّي، مبني برسکون

به پا داريد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

الصَّلَوةَ

اسم، مفرد ، مؤنّث، مصدر از ريشه صلو، ماضي آن صَلَّي، معرفه ، معرب

نماز

مفعولٌ به و منصوب، نشانه نصب ـَـ

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

ءَاتُواْ

فعل امر، ثلاثي مزيدٌفيه، باب افعال، ريشه أتي ، ناقص يايي، جمع مذکر مخاطب، معلوم،متعدّي، مبني برسکون

بدهيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

معطوف به أقِيموا ، محلي از اعراب ندارد.

الزَّكَوةَ

اسم، مفرد ، مؤنّث، مصدر ، معرفه ، معرب

زکات

مفعولٌ به و منصوب ، نشانه نصب آن ـَـ بر حرف آخر کلمه

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

ارْكَعُواْ

فعل امر، ثلاثي مجرّد، باب فَعَلَ يفعَلُ، ريشه رکع، جمع مذکر مخاطب، معلوم،لازم ، مبني برسکون

رکوع کنيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

معطوف به جمله ءَاتُوا الزَّکَوة، محلي از اعراب ندارد

مَعَ

اسم دائم الاضافه، مبني بر فتح

با

حال و محلاً منصوب، مضاف

الرَّاكِعِينَ

اسم، جمع مذکّر سالم، مفرد:راکِع، اسم فاعل از ريشه رکع، معرفه، معرب

رکوع کنندگان

مضافٌ اليه و مجرور به ياء

 

ونماز به پا داريد و زکات بدهيد وبا خداپرستان حقّ را پرستش کنيد. 43

 

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ(44)

کلمه

صرف

معني

نحو

أَ

ادات استفهام، مبني بر فتح

آيا

تَأْمُرُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، باب فَعَلَ يفعُلُ ، جمع مذکّر مخاطب ، معلوم، متعدّي، معرب و مرفوع به نون

امر مي کنيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

النَّاسَ

اسم، مفرد، مذکّر، جامد، معرفه به ال، معرب

مردم

مفعولٌ به و منصوب، نشانه نصب ـَـ بر حرف آخر

بِ

حرف جرّ ، مبني بر کسر

به

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به تَأمُرُونَ

الْبرِّ

اسم،مفرد، مذکّر، معرفه به ال، مصدر ثلاثي مجرّد، معرب

نيکي

مجرور به حرف جرّ بِ، نشانه جرّ ـِـ ظاهر

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

تَنسَوْنَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، باب فَعَلَ يفعَلُ ، جمع مذکّر مخاطب ، از ريشه نسي، ناقص يايي، معلوم، متعدّي، معرب و مرفوع به نون

فراموش مي کنيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

معطوف به تأمُرُونَ ، جمله مستأنفه محلي از اعراب ندارد

أَنفُسَ

اسم،جمع مکسّر نفس، معرب، معرفه به اضافه

خود

مفعولٌ به و منصوب، نشانه نصب ـَـ بر حرف آخر

كُمْ

اسم، ضمير متّصل ، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

وَ

حرف ، واو حاليه ، مبني بر فتح

و

أَنتُمْ

اسم، ضمير منفصل رفعي، جمع مذکّر مخاطب ، معرفه، مبني بر سکون

شما

مبتدا و محلاً مرفوع

جمله حاليه و محلاً منصوب

تَتْلُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، باب فَعَلَ يفعَلُ ، جمع مذکّر مخاطب ، از ريشه نسي، ناقص يايي، معلوم، متعدّي، معرب و مرفوع به نون

تلاوت مي کنيد

خبر و محلاً مرفوع

الْكِتَابَ

اسم، مصدر، ثلاثي مجرّد از ريشه کتب، مفرد، مذکّر، معرفه ، معرب

کتاب

مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب ـَـ ظاهر بر حرف آخر کلمه

أَ

ادات استفهام، مبني بر فتح

آيا

فَ

حرف عطف، فاء تفريع، مبني بر فتح

پس

لَا

حرف نفي، مبني بر سکون

نه

تَعْقِلُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، باب فَعَلَ يفعِلُ ، جمع مذکّر مخاطب ، از ريشه عقل ، معلوم،لازم، معرب و مرفوع به نون

تعقّل مي کنيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

چگونه شما که مردم را به نيکوکاری دستور می دهيد خود را فراموش می کنيد و حال آنکه می خواهيد کتاب خدا را و در آن انديشه نمی کنيد؟44

وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبرِ وَ الصَّلَوةِ وَ إِنّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلىَ الخَاشِعِينَ(45)

کلمه

صرف

معني

نحو

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

اسْتَعِينُواْ

فعل امر، ثلاثي مزيدٌفيه، باب استفعال،  ريشه عون، اجوف واوي، جمع مذکر مخاطب، معلوم،لازم ، مبني برسکون

طلب ياري کنيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

بِ

حرف جرّ، مبني بر کسر

با

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به استَعينوا

الصَّبرِ

اسم، مفرد، مذکر، معرفه به ال، معرب، مصدر ثلاثي مجرّد، جامد

صبر

مجرور به حرف جرّ بِ، نشانه جرّ ـِـ بر حرف آخر

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

الصَّلَوةِ

اسم، مفرد ، مؤنّث، مصدر از ريشه صلو، ماضي آن صَلَّي، معرفه ، معرب

نماز

معطوف به صبر، مجرور، علامت جرّ ـِـ بر سر حرف آخر کلمه

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

إِنّ

حروف مشبّهةٌ بالفعل، مبني بر فتح

همانا

هَا

اسم ، ضمير متَصل مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

آن

اسم إنَّ ، محلاً منصوب

لَ

 

براي

 

كَبِيرَةٌ

اسم، مفرد،مؤنّث، معرب، مشتق صفت مشبّهه، نکره

بزرگ

خبر إنّ، مرفوع، علامت رفع ـُـ بر سر حرف آخر

إِلَّا

ادات استثناء، مبني بر سکون

مگر

عَلىَ

حرف جرّ ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به لَکَبيرَة

الخَاشِعِينَ

اسم، جمع مذکّر سالم، مفرد:خَاشِع، اسم فاعل از ريشه خشع، معرفه، معرب

متواضعان

مجرور به حرف جرّ عَلَي، مجرور به ياء

 

ياری جوييد از خدا به صبر و نماز که امری بسيار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان.45

الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُواْ رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ(46)

کلمه

صرف

معني

نحو

الَّذِينَ

اسم، موصول خاص، جمع مذکّر، معرفه، مبني بر فتح

کسانيکه

صفت خَاشِعين، محلاً مجرور به تبعيت

يَظُنُّونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، جمع مذکّر غائب ، از ظنن ، معلوم،لازم، معرب و مرفوع به نون

مي پندارند

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

جمله صله محلي از اعراب ندارد

أَنَّ

حروف مشبّهةٌ بالفعل، مبني بر فتح

همانا

هُم

اسم، ضمير ، جمع مذکّر غائب، مبني بر سکون، معرفه

آنها

اسم حروف مشبّهةٌ بالفعل، محلاً منصوب

مُلَاقُواْ

اسم، جمع مذکّر سالم، مفرد آن: مُلاقي، مشتق، اسم فاعل از ريشه لقي، ثلاثي مزيدٌ فيه، باب افعال، معرب، معرفه به اضافه

ملاقات مي کنند

خبر حروف مشبّهةٌ بالفعل، مرفوع به واو(حذف نون به دليل مضاف بودن)

رَبِّ

 

پروردگار

 

هِمْ

اسم، ضمير ، جمع مذکّر غائب، مبني بر سکون، معرفه

آنها

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

أَنَّ

حروف مشبّهةٌ بالفعل، مبني بر فتح

همانا

هُمْ

اسم، ضمير ، جمع مذکّر غائب، مبني بر سکون، معرفه

آنها

اسم أنَّ محلاً منصوب

إِلَيْ

حرف جرّ، مبني بر سکون

به

جارّ

جارّو مجرور متعلّق به رَاجِعُونَ

هِ

اسم، ضمير ، مفرد مذکّر غائب، مبني بر ضمّه ، معرفه

او

محلاً مجرور به حرف جرّ إلي

رَاجِعُونَ

اسم ، جمع مذکّر سالم، مفرد:رَاجِع، مشتق اسم فاعل از ريشه رجع، معرب، نکره

بازگشت کنندگان

خبر أنَّ مرفوع به واو

آنان که می دانند به پيشگاه خدا حاضر خواهند شدو بازگشتشان به سوی او خواهد بود. 46

يَابَنىِ إِسْرَ ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتىِ‏َ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَيْكمُ‏ْ وَ أَنىّ‏ِ فَضَّلْتُكُمْ عَلىَ الْعَالَمِينَ(47)

کلمه

صرف

معني

نحو

يا

حرف ندا، مبني بر سکون

اي

بَني

اسم، جمع مذکّر سالم (حذف نون به دليل اضافه شدن)، معرفه به اضافه، معرب

پسران

منادي مضاف، منصوب به ياء

إِسْرَءِيلَ

اسم عَلَم، مفرد، مذکّر، غير منصرف، معرفه، معرب

اسرائيل

مضافٌ اليه و مجرور به ـَـ با اعراب فرعي

اذْكُرُواْ

فعل امر، مبني بر سکون، جمع مذکّر مخاطب، باب فَعَل يفعُلُ از ريشه ذکر، متعدّي ، معلوم

به ياد آريد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

نِعْمَت

اسم، مفرد، مؤنّث، معرب، معرفه به اضافه، جامد

نعمت

مفعولٌ به و تقديراً منصوب

ي

اسم، ضمير متّصل، متکلّم وحده، معرفه، مبني بر سکون

من

مضافٌ اليه و محلاً مجرور

الَّتىِ

اسم، موصول خاص، مفرد مؤنّث، معرفه، مبني بر سکون

که

صفت نعمت و محلاً منصوب

أَنْعَمْتُ

فعل ماضي، ثلاثي مزيدٌ فيه، باب افعال، ريشه نعم، متکلم وحده، مبني بر سکون به دليل اتّصالش به ضمير تُ، معلوم، متعدّي

نعمت دادم

فعل و فاعل ضمير تُ بارز محلاً مرفوع ، جمله صله است و محلي از اعراب ندارد

عَلَي

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به أنعمتُ

كمُ

اسم، ضمير متّصل ، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

محلاً مجرور به حرف جرّ عَلَي

وَ

حرف عطف، مبني بر فتح

و

أَن

حروف مشبّهةٌ بالفعل، مبني بر فتح

همانا

ى

اسم، ضمير متّصل ، متکلّم وحده ، معرفه، مبني بر سکون

من

اسم أنّ ، محلاً منصوب

فَضَّلْتُ

فعل ماضي، ثلاثي مزيدٌ فيه، باب تفعيل، ريشه فضل ، متکلم وحده، مبني بر سکون به دليل اتّصالش به ضمير تُ، معلوم، متعدّي

برتري دادم

خبر أنّ، محلاً مرفوع، فعل و فاعل ضمير تُ بارز

كُمْ

اسم، ضمير متّصل ، جمع مذکّر مخاطب، معرفه، مبني بر سکون

شما

مفعولٌ به و محلاً منصوب

عَلىَ

حرف جرّ، مبني بر سکون

بر

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به فَضَّلتُ

الْعَالَمِينَ

اسم، غيرمصدر، جمع مذکّر سالم، معرب، معرفه

جهانيان

مجرور به حرف جرّ عَلَي، علامت جرّ آن يا است

ای بنی اسرائيل، ياد کنيداز نعمتهايی که به شما عطا کردم و (به نعمت کتاب و رسول) شما را بر عالميان برتری دادم. 47

وَ اتَّقُواْ يَوْمًا لَّا تجَزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيئاً وَ لَا يُقْبَلُ مِنهَا شَفَاعَةٌ وَ لَا يُؤْخَذُ مِنهَا عَدْلٌ وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ(48)

کلمه

صرف

معني

نحو

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

اتَّقُواْ

فعل امر، مبني بر سکون، جمع مذکّر مخاطب، باب افتعال از ريشه وقي ، متعدّي ، معلوم

پرهيز کنيد

فعل و فاعل ضمير واو بارز محلاً مرفوع

يَوْمًا

اسم،مفرد،مذکّر، جامد، غيرمصدر، معرب، نکره

روز

مفعولٌ فيه و منصوب، علامت نصب ـًـ

لَّا

حرف نفي، مبني بر سکون

نه

حال و محلاً منصوب

تجَزِى

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، مفرد مؤنّث غائب ، از جزي، ناقص يايي ، معلوم،لازم، معرب و مرفوع

جزا مي بيند

فعل مضارع مرفوع

نَفْسٌ

اسم ، مفرد، مؤنّث، نکره، معرب، جامد

فرد

فاعل و مرفوع، نشانه رفع ـُـ بر سر حرف آخر

عَن

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به تَجزِي

نَّفْسٍ

اسم ، مفرد، مؤنّث، نکره، معرب، جامد

فرد

مجرور به حرف جرّ عَن، علامت جرّ ـِـ بر سر حرف آخر

شَيئاً

اسم، مفرد، مذکّر، نکره، معرب، جامد

چيزي

مفعولٌ به و منصوب، علامت نصب ـًـ بر سر حرف آخر

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

لَا

حرف نفي، مبني بر سکون

نه

معطوف به جمله لا تَجزي و محلاً منصوب به تبعيت

يُقْبَلُ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، مفرد مذکّر غائب ، از ريشه قبل ، مجهول ،لازم، معرب و مرفوع

قبول ميشود

فعل مضارع مرفوع

مِن

حرف جرّ ، مبني بر سکون

از

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به يقبَلُ

هَا

اسم ، ضمير متَصل مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

او

محلاً مجرور به حرف جرّ مِن

شَفَاعَةٌ

اسم، مفرد، مؤنّث، مصدر ثلاثي مجرّد، نکره، معرب

شفاعت

نايب فاعل و مرفوع، علامت رفع ـُـ بر سر حرف آخر کلمه

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

لَا

حرف نفي ، مبني بر سکون

نه

معطوف به جمله لايقبَلُ و محلاً منصوب به تبعيت

يُؤْخَذُ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، مفرد مذکّر غائب ، از ريشه أخذ ، مجهول ،لازم، معرب و مرفوع

گرفته مي شود

فعل مضارع مرفوع

مِن

حرف جرّ، مبني بر سکون

از

جارّ

جارّ و مجرور متعلّق به يؤخَذُ

هَا

اسم ، ضمير متَصل مفرد مؤنّث غائب، معرفه، مبني بر سکون

او

محلاً مجرور به حرف جرّ مِن

عَدْلٌ

اسم، مفرد، مذکّر، مصدر ثلاثي مجرّد، معرب، نکره، جامد

عدالت

نايب فاعل و مرفوع، علامت رفع ـٌـ بر سر حرف آخر کلمه

وَ

حرف عطف ، مبني بر فتح

و

لَا

حرف نفي، مبني بر سکون

نه

معطوف به جمله لايؤخَذُ و محلاً منصوب به تبعيت،

هُمْ

اسم، ضمير ، جمع مذکّر غائب، مبني بر سکون، معرفه

آنها

مبتدا و محلاً مرفوع

يُنصَرُونَ

فعل مضارع، ثلاثي مجرّد، جمع مذکّر غائب ، از ريشه نصر ، مجهول ،لازم، معرب و مرفوع به نون

ياري مي شوند

فعل مرفوع به نون و نايب فاعل آن ضمير واو بارز و محلاً مرفوع

خبر و محلاً مرفوع

 

حذر کنيد از آن روزی که در آن مجازات نبيند کسی به جای ديگری و پذيرفته نشود شفاعت هيچ کس و فدا و عوض قبول نکنند و ياری نشوند. 48

دیدگاهتان را بنویسید

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من